• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4333 -
  • ۱۳۹۷ دوشنبه ۲۷ اسفند

روايت شاهدهاي عيني از فاجعه تروريستي نيوزيلند

قهرمان‌ها نمي‌ميرند

صدف فاطمي

 

 

شهر ساكت شده بود. صداي آژير خطر ديگر نمي‌آمد و مردم در سكوت اشك مي‌ريختند. همه شوكه بودند از آنچه بر سرشان رفته بود. بين اشك‌هاي يكديگر دنبال سرنخ اين كشتار تلخ بودند. حرف نمي‌زدند اما نگاه‌شان پر از كلمه بود. پر از تناقض. آنها در صلح‌آميزترين تصوير ممكن در حال عبادت بودند و به خشونت‌آميزترين شكل ممكن كشته شدند. زمان لازم است تا تصويري كه از تلفيق صلح و جنگ ساخته شده، هضم شود. چند متر آن‌طرف‌تر از مسجد محوطه‌اي پر از گل ساخته شده. مردم براي اداي احترام نزديك مي‌شدند، نگاه مي‌كردند، آهسته كلماتي كنار هم رديف مي‌كردند و با اشك‌هاي سرازير نگاه مي‌كردند. تا چشم كار مي‌كرد درد بود و غم. بوي غربت در فضا پيچيده بود. مارك اسحاق ميان مردم بود. در چشمانش درد دودو مي‌زد. نگذاشتند وارد بيمارستان شود. دم در جلويش را گرفته بودند. حالا دوستش تك و تنها در اتاق عمل براي زنده ماندن مي‌جنگيد و او در صحنه قتل عام قدم مي‌زد. در گفت‌وگو با گاردين مي‌گويد: «نگذاشتند همراهش به بيمارستان بروم. حالا صبر سخت‌ترين كار دنيا شده. زمان نمي‌گذرد و انگار تمام اين اتفاقات مثل يك گلوله سنگي در گلوي من گير كرده. كاري از دستم برنمي‌آيد. نه براي رفيقم. نه آن ديگراني كه مظلومانه رفتند. فقط مي‌توانم اينجا، يعني همان نقطه‌اي كه جان آنها را گرفته، پرسه بزنم و عشقم را نثارشان كنم.»

اسمش را بدترين كشتار جمعي در تاريخ كشور نيوزيلند گذاشتند. راست مي‌گويند. ۴۹ نفر كشته و ۳۹ نفر زخمي هيچ كم از كشتار جمعي ندارد. در خبرها آمد كه اين اقدام برآمده از نفرت بوده. همين شد كه نيوزيلندي‌ها همه براي همدردي با جامعه مسلمان به ميدان آمدند تا روي هر باوري كه بويي از نفرت و نژادپرستي مي‌دهد خط بطلان بكشند و پاي انسانيت بمانند.

 

چند روايت از آنهايي كه رفتند

محمد داوود نبي، مهندس بازنشسته افغان اولين قرباني اين رويداد است كه هويتش مشخص شده. در افغانستان به دنيا آمد و دهه هشتاد ميلادي بعد از حمله روسيه به افغانستان با خانواده‌اش در نيوزيلند پناهنده شد. دست‌آخر سرنوشتش با مرگ در غربت گره خورد. ياما النبي، پسر داغدارش كلمات را به سختي كنار هم جفت‌وجور مي‌كند و مي‌گويد: « او جانش را به خط آتش زد تا زندگي ديگران را نجات دهد و از دنيا رفت.»

ياما النبي دير رسيد. مي‌گويد هنگام دويدن به سمت مسجد النور صداي ضربان قلبش در شهر مي‌پيچيده. قدم‌هايش آن لحظه بلندترين و سريع‌ترين سرعت را داشته. لحظه رسيدن اما مسجد صحنه كشتار بود. ديگر خبري از صلح نبود و تا چشم كار مي‌كرد خون بود و ظلم. سراغ پدرش را گرفت. يكي از دوستان مشترك گفت: «پدرت زندگي مرا نجات داد و ...» مكثش كه طولاني شد، ياما پي برد كه نقل رفتن در كار است. اشك‌هايش بي‌اختيار پايين آمد.

نعيم رشيد، ۴۹ سال سن داشت. قد عدد آدم‌هايي كه در حمله تروريستي به دو مسجد در نيوزيلند رفتند. اهل پاكستان بود. سهمش از نماز جمعه آن روز كذايي زخم‌هاي عميقي شد كه او را به مرگ رساند. وزارت خارجه پاكستان روايت مبارزه رشيد با زخم‌هايش در بيمارستان و در نهايت مرگ ناجوانمردانه‌اش را در چند توييت منتشر كرد. در توييت آخر نوشت: « او براي زنده ماندن جنگيد، اما آن شليك كذايي در نهايت كار خودش را كرد.» خواهر زنش، نعيمه خان به الجزيره مي‌گويد: «فيلم‌هاي تيراندازي نشان مي‌دهد كه رشيد براي منصرف كردن تروريست‌ها تلاش مي‌كند و جانش را به خطر مي‌اندازد تا آنها را متوقف كند. او قهرمان ماست. قهرمان‌ها نمي‌ميرند.» او همچنين در گفت‌وگو با خبرگزاري آسوشيتدپرس مي‌گويد: «او زندگي مردم را بدون توجه به اينكه چه بلايي سر خودش مي‌آيد، نجات داد. بازماندگان زيادي شهادت دادند كه نعيم ناجي آنها بوده است.»

نعيم رشيد اما تنها قرباني خانواده نبود و پسر ۲۲ساله‌اش، طه هم در اين مرگ دردناك همراهش جان باخت. خورشيد الام، برادر رشيد به خبرگزاري آناتولي مي‌گويد: «هفته گذشته با برادرم صحبت كردم و قرار بود به پاكستان بيايد تا مراسم ازدواج پسرش را ترتيب دهد. حالا هر دو آنها را از دست داده‌ايم.» طه اخيرا تحصيلاتش را در رشته مهندسي در نيوزيلند تمام كرده بود.

حوسن آرا پروين، ۴۲ ساله و اصالتا اهل بنگلادش براي حفاظت از جان همسرش روي صندلي چرخدار جان داد. آن‌طور كه الجزيره به نقل از شاهدان مي‌نويسد: «مثل تمام جمعه‌هاي قبل پروين همراه همسرش به مسجد رفت. قبل از ورود به بخش زنانه و مردانه از هم جدا شدند و هر يك رفتند سراغ عبادت خودشان. تا اينجاي كار مثل هميشه بود. مثل تمام جمعه‌هايي كه آمد و گذشت. صداي شليك گلوله اما همه‌ چيز را به يك باره تغيير داد. پروين با تمام زوري كه داشت ويلچرش را تكان مي‌داد كه به همسرش برسد. رسيد اما سرعت گلوله بيشتر از اقبال او بود. گلوله‌اي به سمتش نشانه رفت و زندگي‌اش همان‌جا تمام شد. حالا همسرش فريد احمد دردي بزرگ دارد كه در سينه‌اش چنگ مي‌كشد.

 

سكانس آخر

روز شنبه نيوزيلند يكپارچه غم بود. اگر دوربين فيلمبرداري در شهر كار مي‌گذاشتند، همه‌ چيز را سياه و سفيد نشان مي‌داد. بوي خون جايش را به بوي اشك داده بود. هنوز سكوت بلندترين صدايي بود كه در شهر مي‌پيچيد. مردم همه آمدند. نقل جان دوستان‌شان بود كه به قول نجيب يكي از بازماندگان حادثه پرپر شده بود. نجيب در صحبت با گاردين مي‌گويد: «ما اينجا را دوست داريم. ما اين مردم را دوست داريم. درست است كه حالا يك بار بزرگ غم روي شانه‌هاي‌مان سنگيني مي‌كند، اما ما يادمان نرفته كه نيوزيلندي‌ها چطور هواي ما را داشتند. آنها مردم خوبي هستند. آنها از ما و ما از آنهاييم.» راست مي‌گويد. اهالي نيوزيلند براي مسلمانان داغدار اين حادثه سنگ تمام گذاشتند. آنها پيام‌هاي عشق و محبت‌شان را روي كاغذ نوشتند و بر ديوارهاي شهر چسباندند تا در جاي‌جاي شهر ارادت‌شان را فرياد بزنند. روي يكي از پيام‌ها نوشته شده بود: «اين خانه شماست و بايد در اينجا امن باشيد.» آن ‌طرف جاسيندا آردرن، نخست‌وزير نيوزيلند هم خودش را رساند تا با درد مسلمانان همراه شود. در صحبت‌هايش گفت: «نيوزيلند در غم و اندوه خود متحد است... ما در غم و اندوه خود متحد هستيم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون