معادله چند مجهولي شكست غلامرضا تختي
حتي تاكيد ميكنم مساله انساني كه در فيلم يادآوري ميشود تاثيري ندارد چون تداعيكننده برنامه كودك دهه شصت و آن شعارهاست.
درباره تلاشي كه براي ديده شدن فيلم «غلامرضا تختي» در ايام نوروز انجام شد چه نظري داريد؟
پوريا: و اما در مورد بحث بسيار مهم صفكشي كه اتفاق افتاد و به تدريج در حمايتهايي كه براي فيلم تختي صورت ميگرفت فيلم «رحمان 1400» در مقابل آن گذاشته شد انگار مردم فقط يك مورد در مقابل فيلم بيجذابيت «غلامرضا تختي» داشتند و آن و رحمان 1400 بود كه اگر نسبت به يك فيلم ترديد داشته باشيم انگار كه گزينه ديگر را تاييد ميكنيم. «رحمان 1400» در بين فيلمهاي منوچهر هادي حتي در قياس با «من سالوادور نيستم» فيلم بسيار سردست ساختهشدهاي است. حتي در ابعاد ساخت اين فيلم به شكل غير قابل باوري عجولانه ساخته شده است. در سكانسهاي مشترك مهران مديري و رضا گلزار بازيگران در نماهايي كه از پشت سر هر كدام، آن يكي ديده ميشود، حضور ندارند و كاتها روي صورت بازيگران مچ و سينك نيست و كاملا مشخص است كه در صحنههاي مشترك شخص ديگري به جاي بازيگران اصلي ايستاده است تا از پشت سر او پلان بگيرند. اگر كسي پلانها را پشت سر هم ببيند با خود ميگويد چرا صحنهها ميپرد؟ بهرام افشاري در حد دست و پا زدن و بالا و پايين پريدنهاي بيهوده و اغراقآميز ميخواهد نمك كار را زياد كند و واقعا ميگويم غمانگيزتر اين است كه كارگردان با بالا رفتن فروش اين فيلم عكسي از خود منتشر ميكند و زير آن مينويسد كار بزرگ از مردان بزرگ برميآيد. باور كنيد به شكل غيرقابل باوري اين موضوع نگرانكننده است. اين ميزان به افتخار فيلمي كه سراسر آن لودگي بيمزه است و نكته مهمتر اينكه «رحمان 1400» برخلاف همه حرفها شوخي جنسي ندارد. شوخي با بشقاب و قاشق اسمش شوخي جنسي نيست. شوخي درست آن است كه در فيلم «بعضيها داغ شو دوست دارند» بيلي وايلدر ميبينيم و ميشنويم كه جك لمون و توني كرتيس از اينكه با زن پوشي، زير نگاه مردان قرار گرفتهاند، حرص ميخورند و خود و آنها را به پارچه قرمز و گاو خشمگين ميادين گاوبازي تشبيه ميكنند و در عين حال ميدانند كه خودشان هم مرد هستند و اين اتهام به خودشان هم در مقطع بيرون آمدن از آن پوشش زنانه وارد است. اتفاقا اين همان نوع فيلمي است كه طبق نظريه دوستمان عليرضا محمودي درباره سفر فراوان مردم به تهران در طول تعطيلات عيد، در همين ايام ميفروشد. كسي كه ميخواهد هشت بچه قد و نيم قد فاميل را با خودش بردارد و به سينما ببرد، طبعا به ديدن «متري شيش و نيم» نميرود چون ميداند غم و درد و مسائل انساني در آن خواهد ديد و به تعبير عام، «به درد بچهها نميخورد». اما اين حس را در اين ابعاد كه شوخيهاي بد و عيب در «رحمان 1400» داريم، نسبت به اين فيلم ندارد. اما شما به مخاطبي كه از تماشاي اين فيلم از سالن خارج ميشود بگو يك لحظه بامزه از اين فيلم تعريف كن. يك جمله و يك حركت جذاب فيلم را بگو كه به نظرت بامزه بود. چيزي يادش نميآيد و فقط ميگويد در كل «باحال بود»! به اين نتيجه ميرسيم كه فروش بالاي فيلم به معناي محبوبيت در بين مردم نيست. پس اصلا اين موضوع قديمي كه هر فيلمي كه زياد فروخت و گيشه بالايي داشت مطلوب تماشاگران است اصلا چنين قاعدهاي نيست. اينجا بحث تفكيك فرهنگي است. تماشاگر فيلم متري شيش و نيم يا تماشاگر بالقوه فيلم تختي همان تماشاگران فيلم «رحمان 1400» نيستند. اين مساله صفكشي مخاطب يك سال با معنا بود آن هم سال 90 فيلم بين «اخراجيها3» و «جدايي نادر از سيمين» مطرح شده بود.
گلمكاني: به نظر من ستاره سينماي ايران در اين سالها در گيشه، «عبور از خط قرمز» بوده. اغلب فيلمهايي كه ديدگاههاي رسمي را دست مياندازند مردم از آنها استقبال ميكنند. اين يك جور واكنش و اعتراض افكار عمومي به وضعيت فعليشان است. معيار رسمي در جمع، گفتار و رفتار عصاقورتداده است؛ خشك و بيانعطاف است و مردم حوصلهشان سر رفته و اين جوري با آن مقابله ميكنند. زماني مقابله با نگاه رسمي مثلا در چهارشنبهسوري با رفتار افراط حتي وحشيانه خودش را نشان ميداد. الان آن مورد كمتر شده و حضورش را به شكل خشونت كلامي در فضاي مجازي ميبينيم. به نظر من استقبال مردم از فيلمهايي كه خطوط قرمز را به عقب ميرانند در يك توافق ناگفته اعتراضآميز و دهنكجي به معيارهاي رسمي است. با پوريا در مورد كيفيت فيلم «رحمان 1400» موافقم كه واقعا سردستي است. روزي كه در يكي از سالنهاي باغ كتاب آن را ديدم سالن پر بود و به محض اينكه آهنگي شروع ميشد مردم شروع ميكردند به دست زدن. واكنش مردم كاملا مشخص بود كه ميخواهند دلي از عزا در بياورند و از واقعيت روزمره فاصله بگيرند و اين سردستي بودن اجرا انگار كاملا جواب داده است. انگار مردم اين سردستي بودن را در اين نوع فيلمها دوست دارند. چند سال پيش آقاي فرحبخش به دفترمان آمده بود و طبق معمول گلايه داشت كه شما روشنفكرها مردم را نميفهميد. يك فيلمش را آورده بود كه تكهاي از آن را به دليلي نشانم بدهد. گفتم اينكه خيلي سردستي و الكي است. جواب خيلي جالبي داد كه به نظرم كاملا قابل تعمق است. گفت كه بايد هم الكي باشد چون مردم از اين شوخيهاي الكي خوششان ميآيد. به نظرم اين جوابش تاييد همان تئوري من است. فكر ميكنم استقبال از لودگي در فيلمها و پرداختهاي الكي هم واكنش به عصاقورتدادگي و شعارزدگي فضاي رسمي است.
پس لزوما ستارهها عامل فروش فيلم نيستند؟
گلمكاني: با اينكه ستارهها ميتوانند تا حدودي بخشي از نيت سازندگان را برآورده كنند اما هميشه عامل موفقيت فيلم نيستند. ما در سالهاي دور و نزديك نمونههاي زيادي داشتيم كه ستارهها در فيلمها بازي كردند و اين فيلمها موفق نبودند. يك نمونهاش در يكي، دو سال اخير فيلم «امتحان نهايي» (عادل يراقي) بود كه شهاب حسيني ستاره تواناي سينماي ايران در آن فيلم بازي ميكرد كه فيلم بدي نبود اما در سانسي كه آن را در سينما تماشا كردم، من تنها تماشاگر آن سانس بودم. نمونههاي ديگري هم هستند از فيلمهاي كمفروش كه ستارهها در آن بازي ميكردند؛ حتي رضا عطاران. اما بهطور كلي فيلمهايي كه از خط قرمز عبور ميكنند اغلب با استقبال مواجه ميشوند. در سايت سينما تيكت بخش بهاصطلاح «تئاترهاي آزاد» را نگاه كنيد كه چه خبر است. كليد موفقيت اين نمايشهاي عامهپسندكه تعدادشان هم بسيار زياد شده و تماشاگران خاص خود را دارند و بسيار هم پررونق هستند عبور از خط قرمز است؛ خطوط قرمز اخلاقي و اجتماعي يا سياسي. برويد ببينيد چه خبر است!
پوريا: بسيار بحث درستي است و در خيلي از جنبهها شاهدش هستيم. اين توانايي به معناي منفي هم وجود دارد، توانايي عصبي كردن مردم، توانايي ايجاد دلزدگي وجود دارد. در نگاه رسمي ما و در شعارپردازي دو نهاد بسيار موثر در ماجراي دلزدگي يعني از طرفي كل بخش آموزشي چه مدارس و چه آموزش عالي و از طرف ديگر صداو سيما كه در شعارهاي آنها قابليت منفي وجود دارد كه مردم نسبت به هر رفتار معمولي مثل شمال رفتن در تعطيلات يا چهارشنبهسوري احساس كنند رفتار مخالف خوانانهاي ميكنند و حس جسارت به آنها آرامش و لذتي فراتر از فقط خوشگذراني ميدهد اما چيزي كه براي من عجيب است چرا اين روند با اين فيلمها براي مردم تكراري نميشود. در حقيقت آنقدر شوخيهاي منعكس در فيلم دم دستي و تكراري است كه اگر به صورت جوك نوشتاري براي كسي فوروارد شود يا در گروهها در فضاي مجازي گذاشته شود مردم به عنوان جوك مسخره و بيمزه تحويل نميگيرند و چه بسا واكنش منفي نشان دهند. ولي همين نكات وقتي در فيلم مطرح ميشود براي اينكه كنار هم ميبينند و احساس ميكنند چون رسميت اجتماعي را ميشكند از آن لذت هرچند آني و گذرا ميبرند. شوخيهاي جاري در فيلم «ژن خوك»يا رحمان 1400 كه از نوع شوخيهايي هستند كه سالهاست در برنامههاي بيمخاطب و كم مخاطبي مثل «صبح جمعه» راديو همينجوري مدام استفاده ميشود و اصلا براي مردم تازگي و غافلگيري ندارد. حالا اين شوخيها چه جذابيتي براي مخاطب دارد، جاي پرسش است؟ نكته ديگر اين فيلمها موضوعهاي طلايي را بهشدت حرام ميكنند. سكانس مهمي در فيلم من سالوادور هستم» وجود دارد كه عطاران به عنوان يك مرد ايراني با تعصبات خاصي كه دارد بايد خودش را جاي نامزد برزيلي سالوادور نام در رفته يك زن خارجي جاي ميزد و بايد رقص سالسا اجرا ميكرد شما ببينيد الان مردم رقص امين حيايي و گلزار در فيلم كما و رقص دو نفره جواد عزتي و عطاران در فيلم هزارپا را به ياد دارند و از آن چندين گيف در محيط مجازي ساخته شده اما از اين فيلم با اين سكانس با توانايياي كه رضا عطاران دارد چيزي در ذهن تماشاگر نيست. موقعيت كميك به اين جذابيت را اين قدر بيمزه و بد اجرا كني خود مهارت منفي ميخواهد. فيلمهاي ليلي با من است و مارمولك و مكس اين تابوها را به شكل مختلف ميشكستند و جذاب بودند و الان هم در ذهن مخاطب جاي گرفتهاند، موضوع تفاوت بين لذت آني و لذت ماندگار است كه آقاي گلمكاني در مورد فرحبخش اشاره كردند كه مردم به شوخيهاي الكي ميخندند و همين شوخي الكي را ميخواهند. در حالي كه اگر از آنها بخواهي كمدي محبوب به ياد بياورند از مارمولك حرف ميزنند. اما در همين لحظه به اين كمديهاي جلف ميخندند.
گلمكاني: به آن چيزي كه گفته ميشود اعتماد نكنيد؛ آنچه در عمل اتفاق ميافتد را در نظر بگيريد. الان اگر گزارشگري به خيابان برود و از مردم بپرسد به خواندن چه جور كتابي علاقه داريد؛ فارغ از اينكه اغلبشان نميگويند كتاب نميخوانند، از «كتابهاي تاريخي و آموزنده» بهطور كلي اسم ميبرند اما واقعيت چيز ديگري است. به هر حال ميدانيم كمدي خوب، متن خوب و اجراي خوب ميخواهد. اينها هم نيازمند توانايي و صرف هزينه و وقت است. دلم ميخواهد در آخر صحبتها به اين نكته هم اشاره كنم كه در بحث اكران و دلايل نفروختن غلامرضا تختي و ابراز تاسف بنده و دعوت عدهاي از سينماگران و ورزشكاران به تماشاي اين فيلم، چنين عنوان ميشود كه گويي نقشه و توطئه و ياركشي و كمپيني وجود دارد كه من هم جزو آن هستم. راستش تا وقتي كه آن پست را منتشر كردم، غير از حركت طبيعي و معمول نمايشهاي بهاصطلاح مردمي و تيزرها و پستهاي آشنا و هميشگي عدهاي براي دعوت مردم به تماشاي اين فيلم هيچ نكته غيرمتعارفي نديدم. ابراز تاسف من هم فقط بابت ناديده ماندن يك تجربه ناب و متفاوت هنري است كه خودم به آن علاقه دارم، از آن لذت بردم و دلم ميخواست ديگران را هم در آن شريك كنم. حالا فقط ميتوانم اظهار تاسف كنم كه ديگران از فيلمي كه من از تماشايش لذت ميبرم لذت نبردهاند؛ نه اينكه متهم به چيزهاي ديگري بشوم.