• ۱۴۰۳ جمعه ۲۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4341 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۲۴ فروردين

نگاهي به كتاب «دن كيشوت‌هاي ايراني»

روايت بيژن عبدالكريمي از سيطره جهل مقدس

محمدباقر تاج‌الدين

 

 

بيژن عبدالكريمي داستاني عبرت‌آموز درباره جهل مقدس در قالب رماني با عنوان «دن كيشوت‌هاي ايراني» نوشته است. در زمانه و زمينه‌اي كه در كشورهاي غربي مسير توسعه و پيشرفت هر روز هموارتر مي‌شد، ايرانيان بنا به گفته داريوش شايگان، فيلسوف، نه تنها در خواب غفلت به سر مي‌بردند و غايب بزرگ اين تحولات بودند، بلكه بدتر اينكه هر روز شاهد ظهور منجي‌اي بودند كه مدعي نجات ايرانيان و بشريت بود. بدترين و غم‌بارترين داستان هم در اين زمينه داستان بابيت و بهاييت بود كه براي زماني كشور را دچار انواع آشوب‌ها، نزاع‌ها و جنگ‌هاي فرقه‌اي و مذهبي كردند و موجب ريخته شدن خون برخي انسان‌ها و بسط و گسترش كينه‌ها و كدورت‌ها و بدتر از همه ايجاد مانعي براي درك و دريافت تحولات جهان جديد شده‌اند.

نويسنده رمان «دن كيشوت‌هاي ايراني» كوشيده است با به تصوير كشيدن چگونگي سر برآوردن اين فرقه ابعاد مهمي از چند و چون بروز و ظهور نمونه‌هايي از جهل مقدس در اين سرزمين را به خوبي روايت كند. او همچنين كوشيده تا نشان دهد در زمانه‌اي كه جهان براي تحولات جديد آماده مي‌شد، ايرانيان با چه ذهنيتي و بر اساس چه معرفتي به استقبال اين جهان جديد بروند. عبدالكريمي خود درباره مهم‌ترين دليل نوشتن اين رمان در مقدمه كتاب چنين آورده است: «اين رمان تاريخي درصدد به تصوير كشيدن بخشي از تاريخ كشورمان در قرن نوزدهم است، يعني قرني كه جهان دست به گريبان تحولات ژرفي بود كه سرنوشت كنوني ما را رقم زده است. اين رمان مي‌كوشد نحوه مواجهه ما ايرانيان را با مسائل جهاني حاصل از مدرنيته مورد تامل، بررسي و بازبيني مجدد قرار دهد» (عبدالكريمي، 1397) .

حقيقت اين است كه نقد و بررسي اين رمان در اين نوشتار نه چندان بلند امكان‌پذير نبوده و آن را بايد به فرصت مناسب ديگري موكول كرد اما بر سبيل حق‌گذاري و همچنين نيم‌نگاهي به واقعيت‌هاي مهمي كه در اين رمان آمده است، كوشش مي‌كنم به نكاتي كه به نظر اينجانب درخور توجه و امعان نظر هستند به‌طور فهرست‌وار اشاره‌ داشته باشم:

1.اولين و مهم‌ترين واقعيتي كه در اين رمان روايت شده است، همان‌گونه كه از عنوان نوشته حاضر برمي‌آيد «تاريخ سيطره جهل مقدس» در اين سرزمين است كه ضرورت تام و تمام دارد تا هر چه دقيق‌تر مورد بازخواني نقادانه قرار گيرد و اين همان كاري بود كه نويسنده اين رمان به خوبي از پس آن برآمد. ناگفته پيداست كه اين فقط بخشي از تاريخ بلند بسط و سيطره جهل مقدس در كشورمان است كه مورد بازخواني و نقادي قرار مي‌گيرد و اين همان كار بسيار اساسي و زيربنايي است كه تاكنون مغفول مانده و بر انديشمندان و متفكران فرض است كه اين كار مهم را به نحو احسن ادامه داده و ساير پاره‌هاي اين تاريخ را به خوبي مورد تامل و بازبيني همه جانبه قرار دهند.

2.دومين ويژگي درخور ستايش اين رمان اين است كه كوشش كرد به اين موضوع بسيار مهم و حياتي بپردازد كه اساسا نوع و ميزان معرفت و آگاهي هر ملتي تعيين‌كننده سرنوشت و آينده آن ملت است و از اين منظر ايرانيان اگرچه در دوره‌هايي از تاريخ خويش خوش درخشيدند اما در مقاطعي ديگر از تاريخ نه تنها خوش ندرخشيدند، بلكه تحت سيطره جهل مقدس و انواع خرافات قرار گرفتند و با افتادن در چنين كج‌راه‌هاي آينده خود و نسل‌هاي بعدي را با تباهي و بدبختي رقم زدند. مساله از اين قرار است كه ذهنيت و معرفتي كه هر ملتي از خود و جهان پيرامون دارد، مي‌تواند نقشي بسزا در شكل‌گيري وضع و حال و روز آنان داشته باشد. به عنوان مثال ملتي كه تقديرگرا باشد و خود را اسير و مقهور دست تقدير بداند، همواره در كنجي مي‌نشيند و تنها نظاره‌گر تاريخ و حوادث مي‌شود و بالعكس ملتي كه تقديرگرا نبوده و خود را محور تحولات اين جهان مي‌داند، بديهي و روشن است كه تاريخ را نيز مي‌سازد حتي اگر آن گونه كه بر مرادش نباشد. شوربختانه اينكه ملت ايران بيشتر با جهل و خرافات آن هم جهل مقدس زيسته است و چنين زيست جهان نكبت‌باري دقيقا ناشي از ذهنيت و معرفت سراسر ناقص و كج و معوجي بوده كه در ذهن و ضمير او نقش بسته است. بازهم بدبختانه اينكه بخشي از اين جهل و ناداني ريشه در معرفت نادرست و ناصواب از دين و مذهب داشته و دارد كه مي‌توان تحت عنوان «جهل مقدس» از آن نام برد. بيژن عبدالكريمي در رمان «دن كيشوت‌هاي ايراني» كوشش درخوري به خرج داده است تا بخشي از تاريخ شكل‌گيري جهل مقدس و مهم‌تر از آن چگونگي شكل‌گيري چنين جهل خانمان‌سوزي را به صورت دقيق و ظريف روايت كند.

3.رمان «دن كيشوت‌هاي ايراني» درصدد برآمده است تا «اتوپيايي» كه برخي فرقه‌هاي انحرافي براي خودشان ساخته و پرداخته‌اند را به تصوير بكشد و آن را مورد نقد و واكاوي قرار دهد. به زعم نويسنده رمان اتوپياسازي‌اي كه اين فرقه‌هاي انحرافي در قرن گذشته درگير آن بوده است جز ادبار و خسارت و در نتيجه عقب‌ماندگي فكري و معرفتي حاصل ديگري نداشته است. قرني كه تحولات جديد در قالب مدرنيته در حال شكل‌گيري بود، ايرانيان به جاي درس‌آموزي از اين تحولات و پيوند يافتن با جريان فكري و عقلاني جهان جديد درگير جريانات فكري‌اي به نام «بابيت» و «بهاييت» شدند و به كلي از روند فكري و معرفتي دنياي جديد عقب ماندند و اين عقب‌ماندگي تاكنون هم گريبان جامعه ايراني را رها نكرده است. اين نهضت و حركت اگر چه به زعم مخالفان نوعي انحراف و بدعت در دين اسلام و علي‌الخصوص در مذهب تشيع تلقي مي‌شد، اما در هر صورت برآمده از نوعي قرائت و خوانش معوج از اسلام و به ويژه از تشيع بود و اين موضوع را به هيچ روي نمي‌توان انكار كرد.

4. رمان عبدالكريمي نشان مي‌دهد كه چگونه قرائت و خوانش نادرست و ناصواب از اسلام و به‌ويژه از تشيع نتيجه‌اش سربرآوردن جرياناتي چون «بابيت» و «بهاييت» در ايران شده بود و همه سخن نويسنده رمان در اين است كه اگر معرفت‌ها، قرائت‌ها و خوانش‌هاي منطقي، عقلاني، اخلاقي و انساني از دين و مذهب ارايه شود هيچ‌گاه جامعه گرفتار بدعت‌ها و كژخواني‌ها و كژراهه‌هايي اينچنين نخواهد شد و در نتيجه سرنوشت ملتي اين چنين گرفتار در گردابي از بدبختي و نگون‌بختي نخواهد شد.

5. متن اين رمان درصدد بيان اين موضوع است كه چگونه ملتي گرفتار تاريخ جهل مقدس خويش شده و براي رهايي از اين جهل مقدس راهي جز فدا كردن بيهوده خود نداشته است و اگر اندكي انديشه و تفكر را پيشه خود ساخته بود، مي‌توانست راه‌هاي منطقي و عقلاني ديگري براي رهايي از اين سرنوشت شوم و تاريك خود برگزيند اما شوربختانه گويي به گرداب و باتلاقي افتاده بود كه هر قدر بيشتر دست‌وپا مي‌زد بيشتر در آن فرو مي‌رفت و راه رهايي‌اش نيز تنها غرق شدن در اين گرداب و باتلاق بود.

6. نكته كليدي ديگري كه اين رمان درصدد بيان آن است، گرفتار شدن سرنوشت ملتي به دست نظام‌هاي استبدادي‌اي بود كه البته به نوعي ساخته و پرداخته ذهنيت پريشان خودشان بود. ملت ايران در آن قرن گرفتار در چرخه شومي شده بود كه يك سر آن در چنبره قدرت‌هاي استبدادي بود كه نتيجه‌اش يأس و نااميدي و حرمان و سر ديگر آن دل دادن به «اسطوره‌هايي» كه روزگاري خواهند آمد و نجات‌بخش آنان خواهند شد. طرفه آنكه ملت ايران در آن عصر براي رهايي از چنين وضعيت اسف‌بار و تيره و تاري كه براي خود رقم زده بود، تنها كاري كه مي‌كرد دست به اتوپياسازي دروغين و در نتيجه چنين ذهنيت بيمار و منحط هر از گاهي يك منجي خيالي و دروغين در جامعه ظهور مي‌كرد و داعيه نجات‌بخشي انسان‌هاي دربند و اسير را داشت. رمان به خوبي نشان مي‌دهد كه ايرانيان يا گرفتار بندگي و بردگي استبداد زمانه بودند يا براي رهايي از چنين وضع دشواري گرفتار اتوپيايي دروغين و خيالي كه به نظر مي‌رسد هر دو نشات گرفته از جهل مقدس باشد. اينكه مي‌گويم ريشه چنين چرخه شومي در جهل مقدس وجود دارد به اين سبب است كه ايرانيان همواره يا پادشاه را نجات‌بخش خويش مي‌پنداشتند يا منجي‌اي را و در اين چرخه معيوب طي طريق مي‌كردند و حتي لحظه‌اي با خود نمي‌انديشيدند كه شايد چاره كار در اندكي آري فقط اندكي تفكر و تعقل باشد و افسوس و هزار افسوس كه هيچ‌گاه اين راه سوم را پيشه خويش نساختند.

7. رمان «دن كيشوت‌هاي ايراني» با ظرافت هر چه تمام‌تر يأس و سرخوردگي و درماندگي مردمان آن روز جامعه ايران را به تصوير مي‌كشد و اين نكته را به خواننده يادآور مي‌شود كه ملت ايران چرا در آن مقطع از تاريخ و بلكه در ساير مقاطع تاريخي ديگر ياراي بيرون رفتن از چنين وضعيت بغرنجي را نداشته و در گردابي از بدبختي و فلاكت كه همگي برآمده از ذهنيت منحط و بيمارشان است، گرفتار و اسير شده‌اند. نويسنده به خوبي اين آگاهي را به خواننده رمان منتقل مي‌كند كه دليل چنين حرماني بيش از آنكه ريشه در وضع اقليمي و جغرافيايي و شرايط سياسي و اقتصادي داشته باشد، ريشه در فرهنگ فكري و ذهني مردمان اين سرزمين دارد و تا معرفت و آگاهي منطقي و عقلاني‌اي در بين آنان شكل نگيرد، اميدي به رهايي آنان نخواهد بود.

8. بيژن عبدالكريمي با نوشتن اين رمان در واقع ايرانيان را دعوت به اين امر مهم و اساسي مي‌كند كه دست از موهومات و خيالبافي و خرافه‌پردازي برداشته و با صيقلي كردن ذهن و معرفت خويش راه نجات را نه در اسطوره‌هاي خيالي و دروغين بلكه در تعقل و خردورزي و فربه كردن انديشه و معرفت خويش جست‌وجو كنند. از سوي ديگر نويسنده خواستار اين است كه قريب به اكثر نزاع‌هاي فرقه‌اي در ايران برخاسته از همين ذهنيت و انديشه بيمارگوني است كه ايرانيان طي قرون متمادي دچارش شده‌اند و با تاسف فراوان اينكه راه نجات را در همين اسطوره‌سازي‌هاي خيالي و دروغين دانسته و به اين درجه از شعور و خرد نرسيده‌اند كه جوامع توسعه يافته دنيا با تكيه بر عقلانيت و منطق و پالودن ذهن و ضمير خويش از خرافات و خيالات خردستيز توانستند به پيشرفت‌هاي چشمگير و خيره‌كننده‌اي دست يابند.

9. همچنين نويسنده رمان «دن كيشوت‌هاي ايراني» يادآور مي‌شود كه اين دن كيشوت‌ها ممكن است در تمامي دوره‌هاي تاريخي در كشورمان محل بروز و ظهور پيدا كرده و از اين منظر جامعه را دستخوش برخي گرفتاري‌ها و مشكلات اجتماعي و فرهنگي كنند. دن كيشوت‌هايي كه راه نجات و رهايي جامعه را نه در عقلانيت و خردورزي و معرفت‌ورزي بلكه در خيالبافي و خرافه‌پروري و قرار گرفتن در عالم هورقليايي جست‌وجو كرده و با ذهنيت بيمارگون و دن كيشوت‌وار خويش سرنوشت ملتي را دچار تباهي و سيه‌روزي كنند.

10. بيژن عبدالكريمي به خوبي و درستي يادآور شده است كه تا اين ذهنيت دن كيشوت‌وار ايراني اصلاح اساسي نشود و در مسير عقلانيت و معرفت‌ورزي درست و راستين قرار نگيرد هرگونه اميد بستن به توسعه و پيشرفت در اين سرزمين محال مي‌نمايد. به عبارت ديگر، آرزوي داشتن جامعه‌اي توسعه يافته و آباد و آزاد در پس افكار و ذهنيت بيمارگون و دن كيشوت‌وار ايراني همواره به محاق رفته و ايرانيان در چنين حسرت بزرگي روزگار خود را با آه و افسوس سپري كرده‌اند. طنز تلخ و دردآور اينجاست كه هر گاه كساني پيدا شده‌اند كه مسير عقلانيت و خردورزي را نشان ايرانيان دهند و آنان را از خرافات و دگم‌ها و تعصب‌ها رها كنند باز هم اين ايرانيان بودند كه دن كيشوت‌وار دست رد به سينه اين منجيان واقعي زده و باز به منجيان دروغين پناه بردند و روزگار خود را تيره و تباه كردند. زهي عبرت و زهي خرد و زهي معرفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون