• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4344 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۲۷ فروردين

نگاهي به داستان «قاصد» نوشته ابوتراب خسروي

اين درآميختگي‌هاي پي در پي

ميترا معيني

 

 

«هرمي» كه ابوتراب خسروي در دنياي خود ترسيم مي‌كند، از قاعده تا نوك هرم را به بهترين و پركاربردترين واژه‌ها مي‌آرايد تا مخاطب با هر گامي كه در جهان داستاني او بر مي‌دارد لحظه به لحظه داستان را در جهاني سرشار از تعليق دنبال كند. هر يك از واژه‌ها ديگري را تابعيتي بي‌چون و چرا خواهند كرد تا نقش هر واژه در يك جمله، تعيين‌كننده باشد كه قطعا براي بخش‌هاي مياني داستان به كار مي‌آيند. در اين ياداشت مجالي براي پرداخت و موشكافي تنه مياني داستان نيست. اما آيا مي‌توان به راحتي از مقدمه‌چيني‌هاي جذاب داستان‌هاي او حذر كرد؟

داستاني به نام قاصد را در نظر بگيريد. آغازش چگونه است و با چه واژگاني مخاطب را با خويش همراه مي‌كند؟ و دوباره اين پرسش؟

آيا كاربرد واژگان به شكل طبقه‌بندي‌شده نيست؟ چرا اين طبقه‌بندي عجيب در پرداخت صورت مي‌گيرد؟ طبقه‌‌بندي براي روايت شناور. به اين پاراگرف‌ها دقت كنيم:

 

پاراگراف اول:

قاصد به مادر گفته بود كف‌بيني هست كه مي‌تواند خواهرم ناهيد را پيدا كند. مادر نشاني كف‌بين را پرسيده و يادداشت كرده بود و هر بار با برادرها تماس مي‌گرفت و پاهايش را توي يك كفش مي‌كرد تا قراري بگذاريم و همه برادرها جمع شويم و با هم به نشاني كه دارد برويم تا از زن كف‌بين كه قادر است رد همه گمشده‌ها را بزند، بپرسيم ناهيد ممكن است كجا باشد.

پاراگراف دوم:

بيست سال پيش، صبح زود يك روز در آذرماه، ناهيد از خواب كه بيدار شد، مانتو پوشيد و كنار مادر نشست و صبحانه خورد و كيف و كتاب‌هايش را برداشت و با عجله رفت تا به دانشكده برود و ديگر به خانه برنگشت. آن روزها دو، سه ماهي بود كه پدر فوت كرده بود. برادرها كار و زندگي‌شان را تعطيل كردند و همه زندان‌ها، بيمارستان‌ها، سردخانه‌ها و قبرستان‌ها را زير پا گذاشتند و ناهيد هيچ جا نبود...

در پاراگراف نخست، اين كلمات است كه در نهايت، اسم عام و خاص هستند:

قاصد (اسم عام، كه براي ايجاد ابهام در داستان است.)

كف‌بين: (باز هم يك اسم كه كاركردي عالي دارد.)

مادر: ‌گر چه اسمي عام است ولي در اينجا با توجه به اين لحن، نقش اسم خاص دارد.

ناهيد: و سرانجام اولين اسم خاصي كه در ابتداي داستان به كار مي‌رود.

پس از نام بردن پياپي اسامي انسان‌ها، ما از ناهيد چه مي‌دانيم؟ فعل «پيدا كردن» بهترين كلمه‌اي است كه نويسنده نگاشته است و اين كلمه در واقع متضاد كلمه «گم شدن» است. زيرا بايد در توازي با اسم «كف‌بين» باشد.

در همان پاراگراف، اسم جمعي وجود دارد به نام «برادرها» كه مادر از آنها خواسته است تا در پي ناهيد باشند.

تكيه‌گاه اصلي همين نقطه عزيمت روايت است. افعالي كه پس از اسم جمع شاهد آن هستيم نيز به شناور بودن نثر كمك مي‌كند.

قراري بگذاريم.

جمع شويم.

برويم.

بپرسيم.

كجا باشد.

آيا همين توالي در پاراگرف دوم هم ادامه دارد. بايد با قطعيت پاسخ داد: آري.

باز هم با اسامي روبه‌رو هستيم. حك كردن كلماتي كه منجر به جهاني پرابهام و لبريز از معما مي‌شود. مخاطب با رودررويي با هر واژه، دره‌اي زير پايش دهان باز خواهد كرد. ليكن در پاراگراف دوم، كلمات، ديگر تنها اسامي انسان‌ها نيستند. بلكه بايد با آوردن واژگاني همچون بيست سال و صبح زود، سياليت زمان را هم به آن اضافه كرد. بعد از اين زمانبندي، جهان اشيا نيز لازم است تا داستان اندك‌اندك پرورش پيدا كند براي يك تنفس آرام. به اين بندها دقت كنيم:

مانتو پوشيد- كنار مادر نشست- صبحانه خورد- كيف و كتاب‌هاش را برداشت- تا به دانشكده برود...

اگر در پاراگراف اول، اولويت با اسامي انسان‌ها (چه عام و چه خاص) بود، اكنون بهتر است هم مكان و هم اشيا را در جوار همديگر قرار دهيم. اين معارفه، براي شناخت بيشتر گمشده است. وضعيت ناهيد بايد شناسايي شود.

چيدمان بندها بسيار ماهرانه است و بايد براي ادامه شتاب نثر، با حداقل تصاويري از زيست جهان ناهيد درگير شويم و اين بندها كه نگاشته شده: مانتو پوشيد و... همه و همه رفتار و كرداري است كه ما از فاعلي به نام ناهيد مي‌بينيم و اكنون هيچ خبري از ساحت‌هاي دروني او نيست. يعني ما هنوز روان ناهيد را نمي‌شناسيم.

حالا تنفس آرام داستان چگونه شكل مي‌گيرد؟

اسم مكان‌هايي كه مي‌بينيم اينها هستند: زندان‌ها، بيمارستان‌ها، سردخانه‌ها و قبرستان‌ها... و سرانجام با اين بند، احساس مي‌شود كه ريتم جملات كمي كند مي‌شود: ... و ناهيد هيچ‌جا نبود. نام مكان‌ها چندان نام‌هايي خوشايند براي خانواده نيست.

از اكنون به بعد، بيهودگي شروع خواهد شد. زيرا كه اين جست‌وجو بايد با كلمه هيچ شروع شود كه هم آغاز بي سرانجامي باشد و هم پايان برداشت اول پرشتاب داستان.

اين نوع تاكتيك را ابوتراب در كارهاي ديگر خود هم اتخاذ كرده است زيرا داستان كوتاه مجالي براي تشريح و توضيح همه‌چيز نيست.

نويسنده‌اي همچون ابوتراب، با درآميختن اسم مكان، اسم زمان با اسامي انسان‌ها، روايتي بسيار تودرتو مي‌آفريند.

 


وضعيت ناهيد بايد شناسايي شود. چيدمان بندها بسيار ماهرانه است و بايد براي ادامه شتاب نثر، با حداقل تصاويري از زيست جهان ناهيد درگير شويم و اين بندها كه نگاشته شده: مانتو پوشيد و... همه و همه رفتار و كرداري است كه ما از فاعلي به نام ناهيد مي‌بينيم و اكنون هيچ خبري از ساحت‌هاي دروني او نيست. يعني ما هنوز روان ناهيد را نمي‌شناسيم.

حالا تنفس آرام داستان چگونه شكل مي‌گيرد؟

اسم مكان‌هايي كه مي‌بينيم اينها هستند: زندان‌ها، بيمارستان‌ها، سردخانه‌ها و قبرستان‌ها... و سرانجام با اين بند، احساس مي‌شود كه ريتم جملات كمي كند مي‌شود: ... و ناهيد هيچ‌جا نبود. نام مكان‌ها چندان نام‌هايي خوشايند براي خانواده نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون