بازي با آتش
سيدعلي ميرفتاح
اگر كليساي نوتردام در تهران ميسوخت، اهالي توييتر پشت سر هم توييت ميكردند «اين چه رسمي است كه هرساله بهار با عزاي دل ما ميآيد». در اينستاگرام كاربران جوان حتي بعضي از پا به سن گذاشتهها با هم مسابقه ميدادند تا «اينجا» را «جهنم» بنامند و آتش را به حساب تقدير تاريخي جهان سوميها بگذارند. لشكر شهروند خبرنگاران هم راه ميافتادند تا براي بيبيسي و منوتو فيلم و بغض و خشم بفرستند و به زعم خود اطلاعرساني كنند كه جرقه آتش را «برادران نهاد خاص» در انبار كليسا انداختهاند... اگر نوتردام در تهران آتش ميگرفت، سلطنتطلبها در شبكههاي ماهوارهاي قطار ميشدند تا مسوولان فعلي را به بيكفايتي متهم كنند و ضمن بازگويي بعضي خاطرات جعلي در ذهن و ضمير مخاطبان جا بيندازند كه اصولا در زمان شاه، هيچ آتشي جرات نميكرد گرد كليسايي با اين قدمت بچرخد. مسجد حسابش فرق ميكرد. اگر كليساي نوتردام در تهران ميسوخت مسوولان محترم قبل از هر اقدامي به اشاره، به تلويح، بلكه به تصريح يكديگر را متهم ميكردند و ...
در اولين واكنش ابرو بالا ميانداختند كه چرا رييسجمهور و كابينهاش در همان ساعت اوليه به محل حريق نرفتهاند و شلنگ آبپاش را از بچههاي آتشنشاني نگرفتهاند و صرفا با تلفن و پيغام در اطفاي حريق كوشيدهاند؟ البته از اين طرف هم مسوولان يكي دو كلفت بار منتقدان ميكردند و از خود با لباسهاي نسوز سلفي ميگرفتند و... بخواهم خيالبافي كنم بيش از اينها ميتوانم بنويسم. احتياج به خيالپردازي نيست. قدري به عقب برگرديد و ببينيد ما با پلاسكوي آتش گرفته چه كرديم. ربطي به آتش و سيل و زلزله ندارد. شهابسنگ هم خدايي نكرده از آسمان فرو بيفتد ما به جاي همدلي و مواسات ودفع خطر شروع ميكنيم به تسويه حساب سياسي، شروع ميكنيم به منكوب كردن رقيب، به تخطئه حريف و بدتر از همه به ترويج دروغ. اين «ما» كه گفتم شامل همه نميشود. خيليها هستند كه در اين جور مواقع با جان و دل به ياري هموطنانشان ميشتابند و بيسروصدا و بدون توقع به خدمت خلق مشغول ميشوند. عبادت به جز خدمت خلق نيست.... اما اقليتي هم هستند كه صدايشان بلندتر از همه است، دستشان هم بازتر از بقيه است، در كمينند كه سيلي، زلزلهاي، آتشي بيايد تا شروع كنند به توي دل مردم را خالي كردن و خطر را چند برابر نشان دادن و تكرار اين جمله تلختر از زهر كه ما چقدر بدبختيم... خوشبختانه ساعت كار روزنامه طوري است كه خداوند از نعمت نديدن تلويزيون، خاصه نديدن شبكههاي ماهوارهاي بهرهمندم كرده است خدا را شكر. تلويزيون، حتي خوبش هم بد است چه برسد به اين بدهاي كه خروارخروار امواجشان روي سر و تن مردم بيچاره ميريزد. ديشب، نيمههاي شب، خطا كردم و گفتم اين كانال آن كانال كنم ببينم چه خبر است و كي به كي است و... بيبيسي معقول براي خودش اصول و قواعدي داشت. كلي پز ميدادند كه ما هر خبري را منتشر نميكنيم و هر ياوهاي را اجازه نميدهيم مجريمان بخواند. درباره سيل اما بيهيچ ملاحظهاي آنتن را باز كرده بودند تا هر ياوه و چرند و دروغي را پخش كند و ذهن تماشاگر را به معني واقعي كلمه مشوب كند و از دنيا و آخرت نااميدش كند. به چهار دقيقه نكشيد كه زير لب ناسزا كه نه، سزايي گفتم و خاموشش كردم... اينقدري كه با ياوهپراكني شبكههاي ماهوارهاي مشكل دارم با مخالفخواني سياسيشان مشكل ندارم. اتفاقا چون تلويزيون داخلي در انتشار صداي ضدانقلاب محظور دارد بد نيست كه اين بار را شبكههاي ماهوارهاي بردارند. نهتنها خوب است بلكه لازم و ضروري است كه مردم با آرا و نظرات انواع و اقسام ضدانقلاب آشنا شوند و بفهمند كه اپوزيسيون چه در چنته دارد... جاي جمهوري اسلامي بودم خودم پيشقدم ميشدم و حرفهاي رضا پهلوي و فرشگرديها را به ضميمه دعواهاي داخليشان پخش ميكردم. از ناحيه آنها هيچ خطري اين كشور را تهديد نميكند بلكه خطر اصلي ترويج دروغ و ياوه و ترس و يأس است كه هشت، ده شبكه ماهوارهاي مسووليت انتشار آن را به عهده گرفتهاند. بيني و بينالله در اين ايام سيل از اين تلويزيونها كم دروغ شنيديد؟ كم حرف نااميدكننده به گوشتان خورد؟ كم به اسم كارشناسي و حرف ناسا، خرافه در ذهن و ضميرتان فرو كردند؟ كم با آمار و ارقام كامتان را زهر مار كردند؟ كم مدال بدبختي به سينهتان چسباندند؟ كم با هيچ و پوچ آينده را جلوي چشمتان به خاك و خون كشيدند؟ مشكل من با گوشيهاي موبايل و شبكههاي ماهوارهاي حرفهاي ضد انقلاب نيست بلكه ترويج ياس و ياوه و تباهي است كه از هر ضد انقلابي خطرناكتر و موذيتر است. به اروپا نگاه كنيد. اگر بيش از ما گرفتار و بحرانزده نباشند كمتر نيستند. نگذاريد ظاهر پرزرق و برقش فريبتان دهد. همين فرانسه هنوز نتوانسته غائله جليقه زردها را بخواباند. آتش را چطور زير خاكستر پنهان ميكنند، فرانسه هم جليقهزردها را لاپوشاني كرده. كشتي اتحاديه اروپا به گل نشسته و سياسي و اقتصادي از شش جهت در مضيقه است. زيادهخواهي و زورگويي ترامپ هم هست... با همه اينها آيا در فرانسه به كسي اجازه ميدهند به بهانه آتشسوزي نوتردام دروغ بگويد و با آمار كشتههاي دروغي پشته بسازد؟ يا نهادها را به جان هم بيندازد و توي دل مردم را خالي كند و...؟ آيا سلبريتيها را دولت فرانسه ميدان ميدهد تا مردم را مايوس كنند و پاريس را «جهنمدره» بخوانند و مديريت آتشنشاني را زير سوال ببرند...؟ دولت هم اجازه بدهد خودشان آنقدر عقل و كفايت دارند كه با آتش نوتردام بازي سياسي نكنند و براي تمناي تجلي دست به ترويج دروغ و ياوه نزنند.