• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4350 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۵ ارديبهشت

به بهانه چاپ سوم رمان «هشت و چهل‌وچهار»، نوشته كاوه فولادي‌نسب

زماني كه در ما ابدي مي‌ماند

الميرا كرم‌نيافر

 

 

«گاهي اوقات براي فهميدن نيازي به ديدن نيست.» اين جمله‌اي است كه در صفحه دوم داستان «هشت و چهل‌وچهار» رمز خوانش خود را به مخاطب مي‌دهد. براي فهميدن اين داستان ‌بايد به حواس ديگري رجوع كرد؛ همان‌طور كه به هنگام خيال كردن، چشم فرو مي‌بنديم. داستان از زمان حال نياسان (شخصيت اصلي داستان) آغاز مي‌شود كه بر اثر حادثه‌اي در اتاق بيمارستاني خوابيده است. كتاب به فصل‌هاي كوتاهي تقسيم‌بندي شده كه اگر چه هر كدام‌شان به‌طور مستقل بخشي از داستان را روايت مي‌كنند، ولي وقتي به انتها مي‌رسند، يك كل واحد را به نمايش مي‌گذارند. هر يك از اين فصل‌ها زماني مستقل از ديگري دارد. اما آيا زمان، ساختاري يكپارچه همچون رودي رونده دارد؟

آيا گذشته، حال و آينده به صورت متوالي پشت سر هم قرار گرفته‌اند؟ روايت «هشت و چهل‌وچهار» زمان و مكان خاصي را شكل مي‌دهد، ولي بيش از هر چيز خواننده را از قيدهاي سازنده ذهني‌اش درباره زمان رها مي‌كند. از نام داستان نيز همين انتظار مي‌رود. تاكيدهاي مداوم بر ساعت، شغل نياسان و حتي نام‌خانوادگي زماني و حتي بهانه روايت نيز در جهت پيشبرد تصوير ديگري از زمان است. به راستي راوي در ميانه كدامين زمان ايستاده است؟ مفهوم زمان و ادراك آن از ديرباز تاكنون يكي از موضوعات فكري پرمناقشه بشري بوده است. زمان خصوصا در متون كهن، بيشتر از آنكه بخواهد مقدار فيزيكي تعيين ‌شده‌اي را برساند، خاصيتي استعاري و تمثيلي پيدا مي‌كند. در مزامير (۹۰: ۴-۵)، زمان اينچنين توصيف شده: «زيراكه هزاران سال در نظر تو (خدا) مثل ديروز است كه گذشته باشد و مثل پاسي از شب، مثل سيلاب ايشان (سال‌هاي عمر) را رُفته‌اي و مثل خواب شده‌اند؛ بامدادان مثل گياهي كه مي‌رويد، بامدادان مي‌شكفد و مي‌رويد، شامگاهان بريده و پژمرده مي‌شود.» اين تشريح زماني با متر و معيارهاي علمي قابل اندازه‌گيري نيست. اگرچه به نظر مي‎رسد كه ادراك سوپژكتيو (ذهني) از زمان، جزو مختصات دنياي قرن‌ بيستمي باشد، اما پيشينه‌اي كهن دارد. نياسان دچار همين انقباض و انبساط زماني مي‌شود. كل «هشت و چهل‌وچهار» در چند ساعت پاياني آخرين روز سال رخ مي‌دهد، ولي اين چند ساعت تبديل به چند سال يا حتي بيشتر مي‌شود. راوي نياسان را در زمان حال توصيف مي‌كند، اما اين حال، به شيوه آراي ريكور در رساله «حكايت و زمان»، تبديل به حال گذشته، حالِ حال و حالِ آينده مي‌شود. مفهوم حال در داستان «هشت و چهل‌وچهار»، امري بسيط است، نه لحظه‌اي گذرا. نياسان نه تنها گذشته‌اش را فرا مي‌خواند، بلكه آينده ناآمده را نيز به زمانش وارد مي‌كند. اما راوي داستان چگونه توانسته اين حال متفاوت را در ذهن خواننده شكل دهد؟ كاوه فولادي‌نسب از دو روش به طور همزمان بهره برده است. اول اينكه از پس‌وپيش كردن رويدادها و عدم ترتيب زمانمند وقايع استفاده مي‌كند؛ گويي مخاطب در كسري از ثانيه مي‌تواند سوار بر ماشين زمان، از دوره‌اي به دوره ديگري از زندگي شخصيت اصلي سفر كند. با اين حال فقط خواننده نيست كه سوار ماشين زمان مي‌شود، بلكه اين خود نياسان است كه در زمان گشت‌وگذار مي‌كند. اين «سفر خيالي» در «هشت و چهل‌وچهار» با برقراري ارتباطي بينامتني با رمان «مجمع ديوانگان» (۱۳۰۳)، نوشته عبدالحسين صنعتي‌زاده‌كرماني، از استحكام بيشتري برخوردار شده است. نياسان رمان «مجمع ديوانگان» را مي‌خواند. به همين دليل بخش‌هايي از اين رمان عينا وارد داستان شده است. اولين تكه‌اي كه نياسان مي‌خواند، اين است: «دو هزار سال بعد...» همين شروع و قطعه منتخبي كه شخصيت اصلي را به دنبال خود مي‌كشد، نقش رمزگاني را بازي مي‌كند تا خواننده بداند، قرار است او هم مانند شخصيت‌هاي رمان «مجمع ديوانگان» در چشم‌ به ‌هم زدني به آينده يا گذشته سفر كند. پيرنگ عروج يا سفر به عالم ديگر، يكي از شيوه‌هاي كهن روايت است. از ويژگي‌هاي مهم اين نوع پيرنگ، عدم پيروي از قانون فيزيكي زمان است؛ چراكه شخصيت‌هاي اين نوع روايت‌ها پس از بازگشتن از عالم ديگر، خود را دوباره در زمان حال مي‌بينند. «هشت و چهل‌وچهار» هم با پيروي از چنين ساختاري، خواننده را مدام با خود به نقطه‌هايي از روايت مي‌برد و بازمي‌گرداند تا باز خود را در زمان حال بيابد. روش دومي كه فولادي‌نسب به كار برده، نوع چينش شخصيت‌هاي فرعي داستان و ارتباط آنها با شخصيت اصلي است. اين شخصيت‌ها به سه دسته قابل تقسيم‌بندي هستند؛ گذشتگان: پدربزرگ و پدر نياسان، همزمانان: بدر، آيندگان: واهه و اردشير (دوستان نياسان) . به نظر مي‌رسد شخصيت بدر با موهاي شرابي، نقطه ثقل داستان يا لولايي باشد كه دروازه داستان به واسطه آن به «درون» و «بيرون» مي‌چرخد. گذشته گسترشي از درون به بيرون دارد و آينده روند معكوسي را طي مي‌كند. بدر با روشي تناسخ‌گونه در ميان گذشته و آينده حلول مي‌كند تا حال خيالي را بيافريند. معمولا به ياد آوردن گذشته، از تصور كردن آينده، عمل آسان‌تري مي‌نمايد. در اينجا نيز «هشت و چهل‌وچهار» با استفاده از دو زوج واهه-ماريا و اردشير-گلنار، آينده نياسان را تداعي مي‌كند. ماجراي عشقي نياسان با بدر، رويايي است كه در گذشته او، پدربزرگش با ناتاليا تجربه كرده، ولي اراده‌ و شايد آرزوي خيالي او اين است كه آينده‌اي عشقي به پايداري واهه-ماريا و ثمره‌اي همچون عشق اردشير-گلنار بيابد. به اين سبب داستان با شخصيت‌هايي كه دور و بر نياسان هستند، كيفيتي چندوجهي از حال را مي‌سازد. ظرافت ديگري كه «هشت و چهل‌وچهار» از مفهوم زمان براي خواننده مي‌گشايد، سياليت زمان است. نياسان و ماجراهايي كه با او پيوند دارند، حركتي مكان‌مند ندارند. شخصيت اصلي نقطه‌اي ايستاست كه زمان از ميان او عبور مي‌كند. اين عبور با تكرار وقايعي همسان، در گذشته، حال و آينده شكل و شمايل ديگري مي‌يابد. نمود اين وقايع همسان، زوجي هستند كه در داستان دچار سانحه تصادف مي‌شوند. در خاطرات گذشته نياسان، هر دو مي‌ميرند، ولي در آينده خيالي او سرنوشت ديگري پيدا مي‌كنند. «هشت و چهل‌وچهار»، معلق‌ترين لحظات را پيش روي مخاطب تصوير مي‌كند، چراكه هر خواننده‌اي مدام بايد از تصور مكان‌مند زمان تهي شود. با اينكه داستان با اتكا بر فضاسازي‌هاي متعدد در تهران جلو مي‌رود، اما هر كسي پس از به پايان رسيدن داستان، همه آن مكان‌ها را تصويرهاي مه‌آلود و خواب‌گونه‌اي مي‌يابد كه محو شده‌اند. اينجاست كه احساسي شبيه لحظه پريدن از خواب به خواننده دست مي‌دهد: مرزي از زمان كه ميان ذهن خواب و هوشياري در رفت‌وآمد است؛ زماني كه در ما ابدي مي‌ماند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون