حتي آنها كه اهل مطالعه نيستند و كتابهاي سياسي نميخوانند حتما بارها شده كه يك كتاب تاريخي را ورق بزنند يا پاي بعضي از روايتهاي تاريخي بنشينند. مثلا شنيدهاند كه بعضي از شخصيتهاي نامدار چطور روي كار آمدهاند و چطور افكار و عقايدشان را پياده كردهاند. شخصيتهايي كه در تاريخ معاصر با پافشاري و باورهايشان تاريخ را ساختهاند؛ اين موضوع منحصر به تاريخ معاصر نيست. در زمانهاي قديم هم در تاريخ بر همين پاشنه ميچرخيده اما ماجرايي كه ميخواهيم برايتان تعريف كنيم از چند جهت جذابتر و شنيدنيتر است. ميخواهيم حكايت مرداني را باز بگوييم كه نامشان از 40 سال پيش در عالم سياست بر سر زبان افتاد و مرامشان حداقل براي 4 دهه طرفدار پيدا كرد. اما روايتهايي كه از زبان آنها شنيديم يا رفتارهايي كه ديديم در هر دوره رنگي نو به خود گرفت. گاهي تند شدند و گاهي كند. گاهي از اين طرف بام افتادند و گاهي از آن طرفش. البته احتمالا در نگاه نخست ميپرسيم مگر ميشود رويكرد و باورهاي يك نفر در گذر زمان تغيير كند؟ يا اينچنين شگرف تغيير كند كه از عقيده سابقش 180 درجه زاويه پيدا كند؟ اطرافمان را كه نگاه كنيم گاهي با اسامي سياستمداراني مواجه ميشويم كه روش و منششان در اين سالها كه ميشناسيمشان، دستخوش تغيير و تحول شده است. تغيير باورهاي شخصي به خودي خود ميتواند موضوعي فردي و روانشناسانه باشد اما وقتي بازتاب اين تغييرات را در جامعه و در فضاي سياسي كشور دنبال ميكنيم آن وقت اهميت ماجرا صدچندان ميشود. يك نكته ديگر را هم بايد در ابتداي بحث تذكر داد. گاهي اشخاص در ديدگاهها و باورهاي خود تغيير نميدهند اما شرايط و روزگار چنان دستخوش تغيير ميشود كه ديگر نميشود با همان رويكرد سابق سراغ مسائل ريز و درشت رفت. ما اين تغيير رويكرد را هم در اين ارزيابي شتابزده مدنظر قرار دادهايم.
از سرليست موتلفه تا سرليست اصلاحات
حتما اكبر هاشميرفسنجاني را ميشناسيد؛ اصلا اين چه حرفي است! مگر ميشود كسي در اين كشور زندگي كند و او را نشناسد؟! او همان كسي است كه مسنترها آن را با عناوين رييس مجلس و رييسجمهور ميشناسند و جوانترها دوران رياستش بر مجمع تشخيص مصلحت نظام را به ياد ميآورند. رفسنجاني كه فعاليتهاي سياسياش از سالهاي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي شروع شده بود بعد از سقوط رژيم پهلوي به يكي از شخصيتهاي اول استقرار نظام جمهوري اسلامي تبديل شد. از اعضاي جامعه روحانيت مبارز بود و اگر بخواهيم از دستهبنديهاي سياسي امروز استفاده كنيم بايد بگوييم هاشميرفسنجاني يك اصولگرا به تمام معنا بود. رفسنجاني در انتخابات مجلس ششم به عنوان سرليست حزب موتلفه اسلامي قرار ميگيرد همان ليستي كه از موحديكرماني تا حدادعادل و محمود احمدينژاد در آن قرار دارند.
هاشميرفسنجاني در يك دهه آخر عمرش ازجمله سياسيوني بود كه نسبت به وضع موجود انتقادهاي زيادي داشت و به دليل همين انتقادها در سيبل مخالفانش قرار گرفت. او بعد از دهمين انتخابات رياستجمهوري و علني شدن اختلافش با جريان راست يا همان اصولگرايان در جريان اصلاحطلب تعريف شد و حتي پيروزي انتخابات سال 92 و 94 حاصل ائتلاف او و سيدمحمد خاتمي، رييس دولت اصلاحات بود. او برخلاف 20 سال قبل كه سرليست حزب اصولگراي موتلفه بود سال 94 در سرليست اصلاحطلبان در انتخابات خبرگان سال 94 قرار گرفت.
هر چند چهرهاي كه از هاشميرفسنجاني در ذهنمان باقي مانده، حاصل رفتارها و اظهارات او در سالهاي اخير است اما آخرين روزهاي دوران رياستجمهوري او با انتقادات زيادي از سوي جريان اصلاحطلب رخ داد كه انتقادات درباره برخورد او در مقابله با آزاديهاي سياسي و اجتماعي يكي از مهمترين محورهاي آن بود. دقيقا فردي كه روزهاي آخر دولتش به دليل فضاي بسته سياسي در سيبل انتقادات قرار ميگيرد، سال 92 وقتي براي حضور در دوازدهمين انتخابات رياستجمهوري ثبتنام ميكند همه به او به چشم فرصت دوباره نگاه ميكنند و اتفاقا همو ميشود، پرچمدار سياستمداري كه ميتواند حال بد سياست را كه بعد از 8 سال دولت احمدينژاد و فضاي بستهاي كه ايجاد شده بود، التيام ببخشد. اين احساس به يكباره و حتي بر اساس اظهارنظرها و رفتارهاي سياسي هاشمي در دهه 60 يا 70 ايجاد نشده بود بلكه بيشتر از نماز جمعه هاشميرفسنجاني در سال 65 خطبههاي او در سال 88 به يادگار مانده بود و طبيعتا تفاوت زيادي ميان گفتههاي رييس دولت سازندگي در اين دو دهه وجود دارد.
فاصلهاي از سرباز ولايت تا اپوزيسيون نظام
هميشه انتخابات ايران پر از هياهو و جنگ و جدال بود. اصلا اين خاصيت هر رقابتي است به ويژه اگر از جنس سياست و دعواهاي سياسي باشد. خرداد سال 84 هم همين بود؛ همه جا پر شده بود از پوسترها و بنرهاي انتخاباتي. تلويزيون را كه روشن ميكردي حرفي جز انتخابات نميشنيدي. از ميان آن 6 نفري كه حسابي سر و صدا به پا كرده بودند تا بتوانند جلب راي كنند يك چهره از همه غريبتر بود و حداقل تا آن زمان فقط براي پايتختنشينها اسم و چهرهاش آشنا بود. هر چه باشد دو سال بود كه شهردار تهران شده بود. محمود احمدينژاد كه با گرايشات اصولگرايانه پا به ميدان رقابتهاي انتخاباتي گذاشته بود همه تبليغاتش در پژو قديمياي و خانهاي در ميدان 72 نارمك خلاصه شده بود. پايان همه حرفهايش هم به دو موضوع، يعني انتقاد به هاشميرفسنجاني و وفاداري به ولايت ختم ميشد. هر چه بود با حمايت همهجانبه جناح راست، محمود احمدينژاد ششمين رييسجمهور ايران شد و دولتش تا 8 سال ادامه پيدا كرد. اما آن روزهاي احمدينژاد با امروزش اصلا قابل مقايسه نيست. او كه اولين روزهاي رياستجمهورياش سراپا تعريف و تمجيد از اركان نظام جمهوري اسلامي بود، سالهاي آخر به يكي از منتقدان اصلي صدر تا ذيل نظام تبديل شد. حتي موضوع ولايتمداري خود را هم فراموش كرد و در دور دوم رياستجمهوري، كارش به 11 روز قهر و خانهنشيني كشيد. هر چند به قول معروف با سلام و صلوات دوران رياستجمهوري احمدينژاد در خرداد 92 به پايان رسيد اما اين تاريخ آغاز رونمايي از چرخشهاي احمدينژاد بود كه اوج آن را در ماجراي سخنرانياش در سال 95 در خوزستان ميتوان ديد. سخنرانياي كه انتقاداتي جدي به ساختار سياسي نظام مطرح كرده بود. هر چند اين علنيترين اظهارات احمدينژاد در تضاد با سالهاي اول رياستجمهوري و حتي قبل از آن بود اما نقطه عطفش را ميتوان در ماجراي انتخابات سال 96 ديد.
او درست چند روز بعد از سخنراني رهبري در جلسه درس خارج كه به او توصيه كرده بود در انتخابات رياستجمهوري كانديدا نشود، روز دوم از 5 روز مهلت تعيين شده براي ثبتنام در دوازدهمين انتخابات رياستجمهوري دست در دست بقايي و مشايي وارد ساختمان وزارت كشور شد و در اين انتخابات ثبتنام كرد. اين ثبتنام همانا و ردصلاحيتش همان. تضادهاي سياسي- عقيدتي احمدينژاد به همين جا منحصر نيست و به همين جا هم ختم نشد. او كه در زمان سكاندارياش در نهاد رياستجمهوري و مصاحبه با شبكههاي خارجي ميگفت هيچ كسي در ايران به دليل عقايدش در زندان نيست بعد از بازداشت و به زندان افتادن بقايي و مشايي همه حرفهايش را فراموش كرد و سراسر منتقد قوه قضاييه شد. كار حتي به بستنشيني در شاه عبدالعظيم و امامزاده صالح رسيد.
چرخش احمدينژاد كه يك چرخش 180 درجهاي محسوب ميشد آنقدر به چشم آمد كه حتي حاميان دوآتشهاش از او روي برگرداندند. يكي از نزديكان او به نام عباس اميريفر در وصفش ميگويد:«اللهاكبر از انسان. چه جور موجوديه انسان ميتونه از فرش به عرش برسه مثل ادواردو آنيلي و مالكوم ايكس كه جز شهادت چيزي نصيبشان نميشه يا ميشه از عرش به فرش رسيد مثل همين موجود عجيب كه از رزمندگي و سرباز ولايت به كجا ميرسه.»
وقتي شيخ اعتدال شد
خرداد 92 غوغايي به پا شد. بالاخره هاشميرفسنجاني كه براي يازدهمين انتخابات رياستجمهوري ثبتنام كرده بود از سوي شوراي نگهبان به دليل كهولت سن رد صلاحيت شده بود و آن نقطه اميدي كه در دل بسياري از مردم ايجاد شده بود تا به خستگي و واماندگيشان از 8 سال حضور يك دولت نه چندان كارآمد پايان دهد به كورسويي بدون هيچ آيندهاي تبديل شده بود. اما حسن روحاني كه تا آن زمان فقط به عنوان دبير شوراي عالي امنيت ملي در دولت خاتمي شناخته ميشد، صحبتهايش در مناظرهها جلب توجه كرد. كسي تا آن زمان خطاب به محمدباقر قاليباف در پخش زنده تلويزيون از حمله گازانبري به كوي دانشگاه صحبت نكرده بود. كسي هم تا آن روز جرات نكرده بود جز انرژي هستهاي از حقوق مسلم ديگر سخن به ميان آورد. اما روحاني در آن مقطع گفت چرخ سانتريفيوژ بچرخد به شرطي كه چرخ زندگي مردم هم بچرخد. موضوع تحريم پخش صداي شجريان در صدا و سيما و حصر ميرحسين و كروبي كه ديگر جاي خود داشت. همه اينها را آن زمان روحاني به زبان آورد و وقتي حمايت خاتمي و رفسنجاني هم پشت سرش قرار گرفت ديگر غايتي جز رياستجمهوري براي روحاني قابل تصور نبود.
4 سال بعد؛ يعني ارديبهشت 96 سخنرانيهاي حسن روحاني در ميتينگهاي انتخاباتي بلوايي ديگر به پا كرد. اين بار قاليباف از يك سو و ابراهيم رييسي از سوي ديگر در مقابلش صف كشيدند. اما روحاني كه در انتخابات 92 و 96 ديديم هميشه اعتقاداتش بر محور اصلاحطلبي نميچرخيد. او كه به لحاظ فكري- مرامي يكي از نزديكترين چهرهها به هاشميرفسنجاني محسوب ميشد بعد از انتخابات 84 كمكم با جريان اصولگرا به دليل تغيير ديدگاههايش دچار اختلاف شد و اين اختلاف تا جايي پيش رفت كه ترجيح داد به جلسههاي جامعه روحانيت مبارز نرود. او با اينكه هيچگاه رسما از اين تشكل خارج نشد اما عملا اعتراضش را نسبت به همحزبيهايش نشان داد. هر چند او امروز به عنوان يك اصولگراي ميانهرو تعريف ميشود اما نقطهنظرهايش بيشتر از آنكه رنگ اصولگرايي داشته باشد به اصلاحطلبان نزديك است. البته حسن روحاني قبل از انتخابات 96 با بعد از آن نيز متفاوت است شايد تفاوت در اين برهه از زمان به شدت و حدت اوايل انقلاب نباشد اما به هر صورت روحاني كه با حمايت تمام قد جريان چپ توانست دوران رياستجمهورياش را براي 4 سال ديگر تمديد كند اين بار چه در چيدن كابينه و چه در رفتارهاي بعد از آن چرخش چشمگيري داشت به طوري كه اين بار برخلاف سال 92 وزنه اعتدالش به نفع «غيراصلاحطلبان» سنگينتر شد. موضوعي كه باعث شد، انتقادات زيادي را در ميان اصلاحطلبان برانگيزد.
چرخشهاي راست به چپ
شايد خاصيت جامعه و تغيير نگاه جامعه است كه امروز تغيير نگاه را در سياستمداران رقم زده؛ شايد هم اين تغيير نگاه يك تحول جهاني است؛ هر چه هست ساعتها و سطرها ميتوانيم در مورد شخصيتهايي بگوييم كه نگاه ديروزشان با امروز متفاوت است. ناطقنوري را كه يادتان هست؟ همان كسي كه سال 76 مهمترين رقيب سيدمحمد خاتمي بود. او در مجلس پنجم كه اكثريت كرسيها در اختيار اصولگرايان بود، رييس مجلس شد. ناطقنوري كسي بود كه وقتي وزارت اطلاعات سال 82 صلاحيت احمدينژاد را براي شهرداري تهران رد ميكند با يونسي، وزير اطلاعات وقت تماس ميگيرد و جاي پاي احمدينژاد را در خيابان بهشت محكم ميكند. او كه مانند هاشميرفسنجاني و حسن روحاني عضو جامعه روحانيت مبارز بود بعد از سال 88 و مناظرههاي احمدينژاد عليه او تغيير مسير ميدهد و منتقد جريان اصولگرايي ميشود و از بسياري از مسووليتهاي خود كنارهگيري ميكند. ماجراي چرخش از اصولگرا به سمت اعتدال با چاشني اصلاحطلبي فقط به ناطقنوري، حسن روحاني و هاشميرفسنجاني ختم نميشود. سيدمهدي طباطبايي كه سال پيش به علت بيماري و كهولت سن به ديدار حق شتافت از جمله شخصيتهايي بود كه به مرور زمان نگاهش نسبت به جناحي كه در آن قرار داشت، رنگ انتقاد به خود گرفت. او هم اتفاقا از اعضاي جامعه روحانيت مبارز بود اما از اين تشكل بيرون آمد و تا آخرين روزهاي عمرش انتقاداتي جدي نسبت به همحزبيهايش داشت. علي لاريجاني هم از آن دست افرادي است كه به لحاظ ديدگاهي از جايگاه اصولگرايي تام فاصله گرفته و به يك جريان ميانه كوچ كرده است. جرياني كه هم تا حدودي نظرات اصولگرايان را با خود موافق ميكند و هم در مواقعي اصلاحطلبان را با خود همراه ميكند. نكتهاي كه بايد به آن توجه كرد و از آن غافل نشد اين است كه اين چرخشهاي سياسي مساله عجيب و غريبي نيست و معمولا در ميان همه سياستمداران البته با فراز و فرودهاي مختلف رخ ميدهد و حتي ميتوان گفت، وقتي اين چرخشها رويكرد اصلاحي به خود ميگيرد نه تنها به عنوان يك پديده مذموم از آن ياد نميشود بلكه يك قدم به سمت پيشرفت هم محسوب ميشود.
چرخشها از جنس محافظهكاري
تا اينجا هر چه گفتيم، چرخش از راست به چپ يا همان رقيق شدن اصولگرايي بود اما واقعيت اين است كه اين چرخشها تنها در جريان محافظهكاري اتفاق نميافتد بلكه اصلاحطلبان نيز دچار اين تغيير مسيرها شدهاند. شايد چرخش آنها به اندازه اصولگرايان نباشد اما پا پس كشيدن از آن مطالباتي كه زماني آرمان اصلاحطلبي محسوب ميشد، ميتواند به معناي چرخش باشد. هر چند بعضي افراد اين تغيير مسير را به پاي ماندن در قدرت و ايجاد تغيير از بالا ميگذارند اما به نظر ميرسد اين موضوع چندان توجيهپذير نباشد چراكه هر جرياني با يك هدف و يك غايتي پا به عرصه وجود ميگذارد. جريان اصلاحطلبي هم هميشه در تاريخ ايران وجود داشته و آن را نميتوان محدود به همين احزاب و افرادي دانست كه ما امروز آنها را در قالب اصلاحطلبان ميشناسيم؛ از عباس ميرزا گرفته تا اميركبير، مصدق و بازرگان و... همه آنها در زمره اصلاحطلبان ميگنجند بنابراين خطمشي اصلاحطلبي يك خطمشي مشخص است و مسلم است، چرخش به سمت محافظهكاري به بهانه ماندن در قدرت و انجام اصلاح ديگر نميتواند نشان از آن جريان داشته باشد. البته بعضيها هم ريشه چرخشهاي سياسي به سمت محافظهكاري را در چرخشهايي كه پيش از اصولگرايي به سمت اصلاحطلبي رخ داده است، ميدانند و معتقدند اين موضوع آنقدر پررنگ بوده كه امروز بخش قابل توجهي از اصلاحطلبان همان اصولگرايان پيشين هستند و براي همين است كه مطالبات اصلاحطلبي در ميان عقايد اصلاحطلب شده دچار غبار شده است. نكته مهمتر اين است كه سال 98 قرار است با انتخابات مجلس يازدهم به پايان برسد و قطعا اين چرخشهاي سياسي در صفحه شطرنج سياست بيتاثير نخواهد بود به ويژه آنكه همين چرخشها موجب شد در سالهاي اخير ريزش زيادي در سرمايه اجتماعي اصلاحات اتفاق بيفتد و حال بايد ديد آيا قرار است با همين فرمان به استقبال انتخابات برويم؟!