• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4367 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۲۵ ارديبهشت

سيري در روش‌هاي فهم يك متن مقدس

ايمان بر مبناي اميد

عظيم محمودآبادي

«من به سهم خود به قدر كفايت وقت صرف فهميدن فلسفه هگل كرده‌ام و گمان مي‌كنم آن را كم و بيش خوب مي‌فهمم و وقتي با وجود زحمتي كه كشيده‌ام بعضي سطور را نمي‌فهمم، بي‌تامل گمان مي‌كنم كه خود او [هگل] نيز در اين باب چندان روشن نبوده است. اين كار را به سادگي و بطور طبيعي انجام مي‌دهم و انديشه‌ام از آن به عذاب نمي‌افتد. اما بر عكس آنگاه كه به ابراهيم مي‌انديشم گويي نابود مي‌شوم. هر لحظه آن پارادوكس عظيم را كه جوهر زندگي ابراهيم است در نظر مي‌آورم و در هر لحظه واپس رانده مي‌شوم و انديشه‌ام با همه شور و شوقش حتي به اندازه سرسوزني به اين پارادوكس نفوذ نمي‌كند، همه عضلاتم را براي تجسم منظره‌اي از آن منقبض مي‌كنم اما در همان لحظه فلج مي‌شوم.» سورن كي‌يركگارد (1)

چقدر در قرآن و بطور كلي كتاب‌هاي مقدس، آيات، داستان‌ها و نكته‌هايي يافت مي‌شود كه هر يك از آنها مي‌تواند عمر محقق، پژوهشگر و متفكري مجرب را به خود مشغول كند. اما با اين وجود گويي براي بسياري از اهل فكر اين آيات و داستان‌ها ارزش اينكه براي فهميدن‌شان وقت زيادي صرف شود را ندارند؛ لذا ترجيح مي‌دهند كه با غروري به سبك پوزيتويست‌هاي منطقي - كه ديري است در حال تنفس مصنوعي به مكتب از رونق افتاده‌شان هستند – آن را كناري بگذارند و بگذرند.

 

قرآن، كتاب زندگي

ديري است كه در جوامع اسلامي گفته مي‌شود قرآن كتاب زندگي است. در جامعه ما نيز از همان سال‌هاي ابتدايي دبستان از مدير و معلم در مدرسه گرفته تا والدين در منزل و وعاظ در مسجد و راديو و تلويزيون همين نكته را مي‌شنويم. مقصود از كتاب زندگي نيز علي‌الظاهر استخراج قوانين ريز و درشت در تمام اجزاي زندگي است. اين معنا البته يكي از معاني مترتب بر مفهوم «كتاب زندگي» بودن قرآن است اما آيا نمي‌توان به معناي ديگري نيز قرآن را «كتاب زندگي» دانست؟ اين يادداشت درصدد آن است كه تفسيري متفاوت از اين گزاره مشهور ارايه دهد.

 

متني كه مي‌تواند آدمي را زير و رو ‌كند

قرآن از معدود كتاب‌هايي است كه در اين جهان با اصل وجود ما سر و كار دارد. متني است كه مي‌تواند وجودي را- به تعبير مولانا- «زير و زبر» كند و نگاه كلي‌مان به زندگي و هستي را دگرگون سازد. اما تنها در صورتي اين امر ممكن است كه چنين توقعي را داشته و چنان تحولي را خواسته و اينگونه كاركردي را در آن جست‌وجو كرده باشيم. به هر حال هر كسي به قدر وسع و درك خود مي‌تواند از قرآن بهره ببرد و مراتب مختلف آن نيز مجاز، مشروع و ممدوح شناخته شده است. چنانكه در حديثي نقل شده كه قرآن هفتاد بطن دارد؛ «هر باطني از آن، باطني دارد، تا هفتاد باطن» (2)

از قضا اين همان نكته‌اي است كه وقتي پژوهشگري در فرنگ، با وجود فرهنگي متفاوت با قرآن مواجه مي‌شود آن را در اين كتاب مي‌يابد اما انگار ما كه ساكنان اين خانه هستيم و از ابتداي درس و مدرسه تا عالي‌ترين سطوح تحصيلي با آن سر و كار داشته‌ايم، از اين حيث، بهره به مراتب كمتري نصيب‌مان شده است. به همين جهت است كه مي‌بينيم در كمال ناباوري ريچارد بِل كشيش و پژوهشگر ديني اسكاتلندي بعد از سال‌ها پژوهش در مورد قرآن، آن را «متني پيچيده و شايسته مطالعه جدي» يافت كه به باور او جزو معدود كتاب‌هايي است كه تاثير وسيع يا عميق‌تري بر روح انسان باقي مي‌گذارد (3). اما در ميان ما كمتر كسي را مي‌توان يافت كه اين وجه از قرآن را معيار تامل و تعمق در آن قرار داده باشد.

 

مساله اعجاز قرآن

اعجاز قرآن صرفا به احكامش نيست بلكه پيش و بيش از آن ناشي از اصل پيامي است كه براي بشر به ارمغان آورده است؛ پيامي كه گويي گذر ايام و تحول دهر تاثيري در ماندگاري و بقاي آن نداشته و ندارد. پيامي كه حتي مي‌تواند به كام متدينان به اديان ديگر شيرين بيايد و در دل‌شان خوش نشيند.

اين برداشت به ويژه زماني اهميت بيشتري مي‌يابد كه از وجود نقدهايي مبني بر اينكه «چطور مي‌توان قواعد و قوانين تمام جزييات زندگي بشري كه طي اعصار و قرون دايما در تغيير و تحول بوده است را يكسان دانست؟»، مطلع باشيم. در صورتي كه اين ايراد و اشكال را بنا بر فرض وارد بدانيم، تنها معطوف به يك جنبه قرآن كه همان احكام است خواهد بود. اما مگر تمام قرآن، احكام آن است؟

بشر با وجود تاريخ پر از تحول خود همواره داراي ساحتي لايتغير بوده و هست كه در تمام ادوار تاريخي و تمدني ثابت مانده و مي‌ماند. براي اين بخش از وجود بشر البته قرآن كتابي است كه پيام‌هايي دارد و به همان ميزان كه مي‌تواند به كار بشر چهارده قرن پيش بيايد، براي بشر چهار قرن بعد نيز مي‌تواند الهام‌بخش باشد.

 

تحول دراماتيكي قرآن و تجربه‌اي متافيزيكي

اما شايد لازم باشد براي درك پيام يا پيام‌هاي اصلي قرآن، در نگاهي كه به اين كتاب داريم تحولي دراماتيك ايجاد كنيم؛ تحول براي رسيدن به دركي كه هرچند در سنت انديشه ديني ما مهجور مانده اما شكلي از آن- ولو نحيف- وجود داشته و مسبوق به سابقه است. همان دركي كه نصر احامد ابوزيد متفكر معاصر مصري آن را در نگاه غزالي به قرآن يافته بود؛ «سرانجام تلاش فكري غزالي سبب پيدايي اين ديدگاه شد كه متن قرآني را پيامي از آسمان به زمين ندانند بلكه آن را ابزاري براي صعود از زمين و وصول به آسمان بپندارند [بيابند].» (4)

اين همان نكته‌اي است كه ابوزيد آن را «تحول دراماتيك قرآن» توسط غزالي مي‌خواند و مي‌گويد: «در روزگار نخست، وحي و متن قرآني پيوندي ميان آسمان و زمين بود اما اينك همين متن قرآني به دست غزالي به تجربه‌اي متافيزيكي بدل شده است.» (5)

براي ايجاد تحولي كه غزالي آن را كشف و ابوزيد بر آن تاكيد مي‌كند، بحث‌هاي فني نحوي و لغت‌شناسي نمي‌تواند ما را لزوما به اين هدف نزديك‌تر كند و‌اي بسا خود حجابي باشد براي درك عميق‌تر- و نه لزوما دقيق‌تر- پيام يا پيام‌هاي اصلي قرآن.

 

جايگاه علوم نحوي و لغت‌شناسي در فهم پيام‌هاي اصلي قرآن

بنابراين شايد وسواس زيادي در ريشه يابي واژه‌ها، پيام اصلي متن را تحت‌الشعاع علوم لغت‌شناسي قرار دهد. چنانكه ويتگنشتاين در بحث‌هاي مربوط به فلسفه زبان، نظريه «كاربردي معنا» را مطرح كرده است. بنابر نظريه «كاربردي معنا»ي ويتگنشتاين براي فهم درست زبان و واژگان، لازم است كه به كاربرد آنها در زندگي مردم به دقت نگريسته شود و از اين روي به جاي سخن از معناي واژه‌ها بايد از كاربرد آنها سخن گفته شود. (6)

 

روش مفسران نخستين در تفسير آيات

از قضا اين همان روشي است كه در سنت تفسيري اوليه ما رواج داشته است. چنان كه در سنت مفسران اوليه، ريشه‌يابي مفاهيم قرآني چندان متداول نبوده است و مفسران نخستين نظير ابن عباس و عبدالله بن مسعود، حتي براي تعيين معناي لغات، كمتر به علوم لغت‌شناسي ارجاع و استناد كرده‌اند. بلكه بيش از هر چيزي معناي متداولي كه در بين مردم حجاز (قريش) رايج بوده است را معيار قرار داده‌اند. كساني كه با تفاسير آشنايي دارند حتما بارها شاهد اين بوده‌اند كه در تفسير آيه‌اي درباره فلان موضوع وقتي از ابن عباس يا عبدالله بن مسعود نقل مي‌شود به كاربردي كه آن واژه نزد مردم عادي داشته است توجه كرده‌اند. مثلا از ا‌بن‌عباس نقل مي‌كنند معناي فلان واژه در فلان آيه را وقتي متوجه شدم كه در مشاجره‌اي كه بين دو مرد عرب بر سر چاهي در گرفته است يكي از آن دو، همان واژه‌اي را به كار برد كه در فلان آيه آمده است و من تا پيش از آن مشاجره معناي دقيق آن واژه را نفهميده بودم؛ به بيان دقيق‌تر اينكه هر كدام از مفاهيم قرآن در لغت‌شناسي چه بار معنايي بر آن مترتب است اهميت به مراتب كمتري دارد از اينكه مخاطبان اوليه آيات وحياني از آن مفاهيم چه مي‌فهميده‌اند.

بنابراين ريشه‌هاي لغت را چكش‌كاري كردن هرچند تفنن جالب و جذابي است اما لزوما مخاطبان قرآن را به فهم بهتر و عميق‌تر آيات آن رهنمون نخواهد كرد. بلكه اين توجه به اصول هرمنوتيكي و تطبيق متن با زمينه‌هاي آن است كه در درك معاني قرآن مي‌تواند ما را ياري كند.

جالب اينكه معياري كه به آن اشاره شد (در مورد مثال ابن عباس) حتي در جمع‌آوري قرآن در يك مصحف واحد نيز از اصول مهم و بنيادين بوده است. چنان‌كه از عثمان‌بن عفان روايت كرده‌اند وقتي دستور جمع‌آوري نسخ قرآن در مصحفي واحد را صادر كرد دستور داد: «اگر در چيزي اختلاف كرديد آن را به زبان قريش بنويسيد. زيرا قرآن به زبان قريش نازل شده است.» (7)

خليفه سوم مي‌توانست دستور دهد كه در موارد اختلافي به سراغ علماي نحوي بروند و آنها تعيين كنند كه كدام واژه با كدام قرائت صحيح است؟ اما چنين نكرد و معيار را زبان و گويش قريش قرار داد. چراكه مي‌دانست اين بوستان در كدام زمين روييده است.

اهميت دستور عثمان وقتي بيشتر بر ما معلوم مي‌شود كه مي‌دانيم در نهايت اين مصحف شريف مورد تاييد اهل بيت و بزرگان و علماي شيعه نيز قرار مي‌گيرد. تاجايي كه در روايتي از حضرت امير(ع) نقل شده است كه ايشان در مورد روش عثمان در جمع‌آوري قرآن فرمودند: «اگر من حاكم بودم با مصاحف [نسخه‌هاي مختلف قرآن كه در بلاد اسلامي به شكلي نا منسجم وجود داشت] همان مي‌كردم كه عثمان كرد.» (8)

 

مساله اعجاز قرآن و يكي بودن دليل و مدلول

اگرچه قرآن پژوهان معاصر گفته‌اند و نوشته‌اند: «معجزه‌اي كه دليل صدق وحي است نبايد از چارچوب فرهنگي كه وحي در آن نازل مي‌شود جدا باشد، به همين جهت در عصر عيسي كه فرهنگ زمانه به پيشرفت در علم طب شده بود، معجزه او شفاي بيماران و احياي مردگان بود و چون قوم موسي در سحر و جادوگري سرآمد قوم بودند، معجزه او از جنس همان امور پيشرفته زمان بود و به اين جهت معجزه پيامبر متني زباني بود كه همان متن، وحي نيز بود. بدين سان دليل و مدلول يكي شدند.» (9)

اما اين سخني نيست كه در سنت قرآن‌پژوهي‌هاي جهان اسلام بديع باشد. چنانكه زركشي (از بزرگ‌ترين فقهاي شافعي در قرن هشتم هجري) گفته بود: «حجت بر همه عالميان از طريق [ناتواني عرب‌ها] اقامه شد. چراكه آنان صاحب فصاحت بودند و احتمال معارضه آنان [با قرآن] وجود داشت. همچنان‌كه در معجزه عيسي، حجت به واسطه طبيبان اقامه شد و در معجزه موسي، به واسطه ساحران. خداوند معجزه هر پيامبري را از جنس پيشرفته‌ترين پديده زمان آن پيامبر قرار مي‌دهد. در زمان موسي سحر به نهايت پيشرفت خود رسيده بود، در زمان عيسي طبابت و در زمان محمد (ص)، فصاحت.» (10)

البته اين اعجاز، ماندگارترين شد. چراكه علم طب در جهان آنقدر پيشرفت كرده كه اساسا مفهوم «پيشرفت» را بي‌معنا ساخته است و شعبده‌بازي نيز ديري است كه اهميت و حتي جذابيتش را از دست داده و به مهارتي رنگ و رو رفته و از رونق افتاده تبديل شده است. اما در اين جهان شلوغ و پر از سخن، حرف حساب كمتر مجال رسيدن به گوش آدميان را مي‌يابد. برخي از پيام‌هاي اين معجزه بزرگ پيامبر اسلام همچنان مي‌تواند به كام خيل كثيري از ابناي بشر شيرين‌آيد و بر جان‌هاي خسته آدميان در اين روزگار غدار ترنمي باشد و ذهن و ضميرشان را طراوتي بخشد.

 

 

پيام قرآن چيست؟

غرض از طرح اين مباحث و مسائل يافتن پيام يا پيام‌هاي اصلي قرآن بود. همان چيزي كه در انحصار اين متن مقدس است و مي‌تواند جان آدمي را زير و رو كند و به تعبير ريچارد بل تاثير وسيع يا عميق‌تري بر روح انسان بگذارد. تلاش براي فهم اين وجه قرآن بود كه پاي سنت تفسير در ميان مسلمين اوليه را به ميدان باز كرديم و پرهيز از نحوي‌گري افراطي در فهم آيات و بسنده نكردن به احكام مطرح شد. همه اينها براي آن بود كه مخاطب قرآن بتواند پيام آن را بهتر دريافت كند. حال ببينيم اين پيام چيست و چطور مي‌توان آن را دريافت كرد؟

براي بخش دوم سوال فوق – چگونگي درك پيام قرآن- ابن عربي (عارف بزرگ اسلامي در قرن ششم هجري قمري) راه‌حلي را توصيه كرده است كه سخت دل‌نشين است. هم او است كه مي‌گويد قرآن را چنان بخوان كه هر آيه‌اي را تلاوت مي‌كني گويي بر تو نازل شده است.

اما پاسخ به بخش اول سوال (پيام قرآن چيست؟) يك جواب واحد ندارد. به گمان نگارنده پيام قرآن براي دوران‌هاي گوناگون و افراد مختلف يكسان نيست. البته مفاهيم اصلي مثل توحيد، نبوت، معاد، توكل و... كه در جاي جاي قرآن موج مي‌زنند و بنياد اصلي آن را تشكيل مي‌دهند از پيام‌هاي ثابت و لايتغير اين كتاب هستند كه درجه اهميتش در تمام اعصار ثابت است. اما از اين پيام‌هاي اصلي كه بگذريم باقي آن براي افراد بشر مختلف است و هر كسي به فراخور حال، وضعيت زندگي و تجربه‌اي كه از زيستن در جهان داشته مي‌تواند توشه خود را از آن برگيرد.

 

اميد به مثابه ايمان

اما اگر نگارنده بخواهد دريافت شخصي خود را با مخاطبان اين نوشته در ميان بگذارد، بايد بگويم كه يكي از اساسي‌ترين و مبنايي‌ترين پيام‌هاي قرآن را مي‌توان «اميد» دانست؛ «اميد»ي كه البته وسعت آن از زندگي شخصي و خصوصي، تا حيات جمعي و اجتماعي را شامل مي‌شود؛ «اميد»ي كه گويي قرآن آن را هم‌پايه «ايمان» مي‌داند و كساني كه از ايمان سر باز مي‌زنند را در واقع همان نااميدها مي‌داند؛ «والّذِين كفرُوا بِآياتِ‌الله ولِقائِهِ أُولئِك يئِسُوا مِنْ رحْمتِي وأُولئِك لهُمْ عذابٌ ألِيمٌ» (11) «و كساني كه آيات خدا و لقاي او را منكر شدند آنانند كه از رحمت من نوميدند و ايشان را عذابي پردرد خواهد بود» (ترجمه محمدمهدي فولادوند).

از قضا اين آيه از جمله آياتي است كه رحمت باري از ابعاد مختلف در آن موج مي‌زند و البته مجال بحث درباره آن در اين مقال نمي‌گنجد. اما مي‌توان تنها به همين نكته بسنده كرد كه سياق آيه از قول متكلم وحده‌اي است كه اينجا باري تعالي است. انگار براي دعوت از آدميان به اميد، خود خداوند به ميدان آمده است و به ترغيب بندگان خود براي قدم نهادن در وادي ايمان مي‌پردازد. ندايي كه از آسمان فرود آمده تا بگويد اگر از ايمان آوردن مي‌ترسي و خود را شهسوار اين ميدان نمي‌داني، سخت در اشتباه هستي! چراكه رحمت خداوند گسترده‌تر از آن است كه تنها شامل صالحان شود. نكته ديگر در واژه «رحمتِي» نهفته است. به ويژه كه «يا»ي نسبت آن در واقع به خداوند بر مي‌گردد. حتي برخلاف رويه معمول قرآن اين نسبت با «نا» كه جمع است نيامده بلكه در شكل مفرد آمده كه حاكي از صميميتي بي‌نظير و وصف‌ناپذير است. اما گزاره آخر آيه «وأُولئِك لهُمْ عذابٌ ألِيمٌ»، به نظر مي‌رسد با وجود اينكه در نگاه اوليه اين گزاره نوعي تهديد محسوب مي‌شود - مبني بر اينكه اگر كسي ايمان نياورد به عذابي دردناك مبتلا خواهد شد- اما به گونه ديگري نيز مي‌توان آن را فهميد. اينكه محض نااميدي، خود عذابي اليم براي بشر است. همين كه انسان نگاه خود را تنها محدود به اين جهان پر تلاطم و توان محدود خود كند براي تداوم حيات و موعد مماتش نااميد و نگران خواهد شد و نفس اين نااميدي همان عذاب دردناك و اليمي است كه مانع ورود انسان به ملكوت ايمان مي‌شود.

البته مترادف بودن ايمان و اميد در قرآن به همين يك آيه منتهي نمي‌شود. بلكه در آيه مشهوري كه همه ما با آن آشنا هستيم نيز اين نكته به غايت وجود دارد و چشم آدمي را پر و ذهن و ضميرش را لبريز از شعف مي‌كند. آيه‌اي كه در اميد داشتن به خداوند و روز قيامت، پيامبر اسلام را سرمشق مباركي قرار داده است؛ «لقدْ كان لكُمْ فِي رسُولِ‌الله أُسْوهٌ حسنهٌ لِمنْ كان يرْجُو‌الله والْيوْم الْآخِر وذكر‌الله كثِيرًا» (12) . «قطعا براي شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقي نيكوست براي آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مي‌‏كند» (ترجمه محمدمهدي فولادوند).

علاوه بر اينها آيه‌اي است كه مشخصا گناه‌كاران را مستقيما خطاب قرار مي‌دهد. آنهايي كه در سرپيچي از دستورات خدا و رسولش زياده‌روي كرده‌اند نيز طبق اين آيه، مشمول رحمت واسعه خداوند قرار خواهند گرفت. همان آيه‌اي كه مفسران در روايتي از امام علي (ع) آن را اميدبخش‌ترين آيه در سراسر قرآن معرفي كرده‌اند؛

«قُلْ يا عِبادِي الّذِين أسْرفُوا علي أنْفُسِهِمْ لا تقْنطُوا مِنْ رحْمه‌الله إِنّ‌الله يغْفِرُ الذُّنُوب جمِيعًا إِنّهُ هُو الْغفُورُ الرّحِيمُ»؛ (13) . «بگو اي بندگان من كه بر خويشتن زياده‏ روي روا داشته‏‌ايد از رحمت‏ خدا نوميد مشويد در حقيقت ‏خدا همه گناهان را مي‌آمرزد كه او خود آمرزنده مهربان است» (ترجمه محمدمهدي فولادوند)

شان نزول اين آيه معركه مفسران بوده است. از ابن عباس نقل شده است كه اين آيه بعد از فتح مكه و درباره مشركان نازل شده است. قول ديگري از او نيز مويد آن است كه در شأن وحشي (قاتل حضرت حمزه عموي پيامبر) نازل شده است. چنان‌كه نوشته‌اند بعد از فتح مكه وحشي نزد پيامبر (ص) آمد تا اسلام بياورد. در اطراف پيامبر برخي صحابه او را به ايشان معرفي كردند. پيامبر از او پرسيد چگونه آن كار را انجام دادي؟ وحشي هم ماجرا را كامل تعريف كرد. پيامبر متاثر شدند؛ اسلام آوردن او را پذيرفتند اما در عين حال به وي امر كردند كه از جلوي چشمان‌شان دور شود و هرگز نمي‌خواهند كه بار ديگر او را ببينند. مطابق گفته ابن عباس، اين آيه بعد از ماجراي روبه‌رو شدن وحشي با پيامبر و اسلام آوردن او نازل شده است كه به گمان نگارنده لطافت اين آيه را چندين برابر مي‌كند. گويي پيامبر اجازه نداشته اسلام آوردن كسي را نپذيرد ولو او قاتل مجاهد بزرگ اسلام و سيدالشهدا باشد. اما در عين حال شخصا نمي‌خواهد او را ببيند و نمي‌تواند حضورش را تحمل كند. چراكه تاب يادآوري لحظه‌اي كه بر عمويش رفته را نداشته است. با اين وجود آيه نازل مي‌شود كه حتي آنهايي كه در گناه و ظلم بر خود زياده‌روي كرده‌اند -ولو اينكه پيامبر نمي‌تواند حضور آنها را تحمل كند- نيز از رحمت الهي نااميد نباشند چراكه خداوند وعده بخشش همه گناهان را داده است. (14)

اما شأن نزول اين آيه هر كدام از موارد فوق باشد در محتواي آن تغييري ايجاد نمي‌كند. محتوا و پيام اصلي آن همين است كه هيچ چيزي نبايد بندگان خدا را از رحمت پروردگارشان نااميد كند. حتي اگر در سرپيچي از اوامر و نواهي‌اش اسراف و زياده روي كرده باشند. شايد مولانا نيز كبوتر خيالش در آسمان همين آيه به پرواز در آمده بود وقتي كه لب به سرودن اين بيت گشاد: «تو مگو ما را بدان شه بار نيست / با كريمان كارها دشوار نيست» (15)

 

منابع:

1- سورن كي‌يركگارد، ترس و لرز، ترجمه عبدالكريم رشيديان، نشر ني، چاپ پانزدهم، سال 1396، ص 57)

2- شيخ محمدحسن نجفي، جواهرالكلام، ج ۹، ص ۲۹۵.

3- عبدالله سعيد، درآمدي به قرآن، ترجمه سعيد شفيعي، انتشارات حكمت، چاپ اول، سال 97، ص 153.

4- نصر حامد ابوزيد، معناي متن، ترجمه مرتضي كريمي‌نيا، انتشارات، طرح نو، چاپ پنجم، 1389، ص513.

5- نصر حامد ابوزيد، معناي متن، ترجمه مرتضي كريمي‌نيا، انتشارات، طرح نو، چاپ پنجم، 1389، ص511.

6- دان آر. استيور، فلسفه زبان ديني، ترجمه ابوالفضل ساجدي، انتشارات اديان، چاپ دوم، 1393، ص 21.

7- محمد عابد الجابري، رهيافتي به قرآن كريم، ترجمه محسن آرمين، نشر ني، چاپ سوم، 1393، ص 283.

8- جلال‌الدين عبدالرحمن ابن ابي‌بكر السيوطي، الاتقان في علوم‌القرآن، ج1، ص 103 .

9- نصر حامد ابوزيد، معناي متن، انتشارات طرح نو، چاپ پنجم، 1389، ص 243.

10- بدرالدين محمّد زركشي، البرهان في علوم‌القرآن، ج2، ص 58.

11- قرآن كريم، عنكبوت، 23.

12- قرآن كريم، احزاب، 21.

13- قرآن كريم، زمر، 53.

14- محمدباقر محقق، نمونه بيانات در شأن نزول آيات، نشر اسلامي، ص680.

15- مولانا جلال‌الدين رومي، مثنوي معنوي، دفتر اول، بخش9.


سرانجام تلاش فكري غزالي سبب پيدايي اين ديدگاه شد كه متن قرآني را پيامي از آسمان به زمين ندانند بلكه آن را ابزاري براي صعود از زمين و وصول به آسمان بيابند.

ريچارد بِل كشيش و پژوهشگر ديني اسكاتلندي بعد از سال‌ها پژوهش در مورد قرآن، آن را «متني پيچيده و شايسته مطالعه جدي» يافت كه به باور او جزو معدود كتاب‌هايي است كه تاثير وسيع يا عميق‌تري بر روح انسان باقي مي‌گذارد.

ابن عربي (عارف بزرگ اسلامي در قرن ششم هجري قمري) راه‌حلي براي درك بهتر و عميق‌تر پيام‌هاي قرآن توصيه كرده است كه سخت دل‌نشين است. هم او است كه مي‌گويد قرآن را چنان بخوان كه هر آيه‌اي را تلاوت مي‌كني گويي بر تو نازل شده است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون