نگاهي به رمان «دريا و سكوت» نوشته پيتر كانينگهام
راز گرهگشايي در صبوري است
نوا ذاكري
«دربارهاش زياد شنيده بودم، مثل همه آن چيزهايي كه مشتاقانه در انتظارش بودم، ديگر داشتم نااميد ميشدم. روني شاو پرسيد «حاضري؟» و من بهش لبخند زدم. گفتم: «ديگه بهتر از اين نميشه.» اين شروع ماجراست. كتاب «دريا و سكوت» نوشته پيتر كانينگهام، از روزگار جواني تا ميانسالي زني سخن ميگويد كه در جواني با همسرش، ساكن فانوس دريايياي در «مونومنت» ميشود. اين زوج روزهاي عجيب، زيبا و سختي را در فانوس دريايي سپري ميكنند و سرانجام همهچيز رو به نابودي ميرود؛ عشق سالهاي جوانيشان، فانوس دريايي و تنها پسرشان هكتور. در خلال ماجراي زندگي اين زوج، داستان چندين خانواده كه به مونومنت نقل مكان كردهاند هم روايت ميشود. كانينگهام كه خود متولد دوبلين است به خوبي دريا را ميشناسد و اگر شما از آن دسته آدمها باشيد كه به صداي دريا به خوبي گوش داده باشيد، اين كتاب در هر لحظهاش شما را به صدا و بوي دريا نزديك ميكند. اين نويسنده بيشتر بهخاطر رمانهاي تاريخياش مشهور است كه «دريا و سكوت» نيز در همين دسته قرار ميگيرد. اين رمان سال 2013 توانست جايزه اروپا را از آن خود كند و ترجمه آن در فرانسه هم جايزه ادبي «كيو» را در پي داشت و همچنين در منتخب بهترين كتابهاي اغلب مجلههاي ادبي قرار گرفت. قلم روزنامهنگارانه كانينگهام به قدري ساده و روان است كه خواننده را در هر صفحه ترغيب به خواندن و دنبال كردن ادامه داستان ميكند. «دريا و سكوت» همانطور كه از اسمش برميآيد درباره دريا سخن ميگويد و سكوت ناشي از آن! در اين رمان منتظر اتفاق عجيب و غريبي نباشيد؛ شما شاهد يك زندگي خانوادگي با تمام مشكلات مالي و عاطفي آن هستيد. روني، مردي است كه درست نميداند از زندگي چه ميخواهد، مدتي در ارتش خدمت كرد و سپس وارد كار دلالي زمين ميشود.