نگاهي به رمان «اضطراب» نوشته زلفي ليوانلي و با ترجمه ياسمن پوري
بين النهرين؛ سرزمين خونبار تاريخ
نوا ذاكري
كتاب «اضطراب» يك داستان شرقي است نوشته زلفي ليوانلي؛ موسيقيدان، فيلمساز، روزنامهنگار و نويسنده ترك. ليوانلي در اين كتاب از چيزهايي سخن ميگويد كه شايد بسياري از ما انكارش كنيم؛ معجزه شرق؛ معجزه خاورميانه پرخون و غم. يكي از اولين مسائلي كه با خواندن كتاب به آن برميخوريم، نزديكي فرهنگهاست. ليوانلي وقتي از ماردين سخن ميگويد گويي از خراسان ميگويد، از كردستان ميگويد؛ «اضطراب» همان ابتدا به خواننده نشان ميدهد ما شرقيها چقدر به هم نزديكيم و تا چه اندازه تلاش ميكنيم از هم دور باشيم! داستان درباره ابراهيم، روزنامهنگاري از شهر استانبول است كه خبر مرگ عجيب يكي از هم مدرسهايهاي قديمش او را به شهر ماردين كه زادهگاهش بوده ميكشاند. ابراهيم در اين سفر چند روزه با اتفاقات عجيبي روبهرو ميشود كه روحش را بهطور كل تغيير ميدهد. او خود در بخشهاي مختلفي اشاره ميكند كه همواره سعي كرده خود را از شرق دور كند و هرطور هست خودش را به فرهنگ غرب بياويزد اما اكنون پا در هوا مانده، چراكه غربيها او را نميپذيرند و شرقيها نيز به عنوان يك غربزده نگاهش ميكنند. ماجراي كتاب مربوط به سالهاي قدرتمندي و تاختوتاز داعش است. ليوانلي به تفصيل، ظلم رفته بر ايزديان توسط داعش را شرح ميدهد. ابراهيم براي يافتن راز مرگ دوستش به كمپ مهاجران سوري ماردين سر ميزند و با ايزديان سخن ميگويد. كتاب به هيچ وجه قصد سوزاندن دل مخاطب را ندارد چراكه تنها در چند صفحه است كه زني به نام «ذيلان» از تجاوزها و غارت داعش براي او حرف ميزند اما تصاوير دردناك همين چند صفحه مخاطب را چنان درگير ميكند كه شايد نتواند به راحتي آن را تا مدتها از ذهن خود پاك كند با اينكه شايد پيشتر، هزاران بار از تجاوز و قتل و غارت داعش در رسانههاي خبري شنيده باشد.