مرغ ما هم غاز است
سيد علي ميرفتاح
اگر در هلند پروانه زياد شود، هلند كه سهل است، شما بگو مالزي، اگر در مالزي چهارتا پروانه به چشم مسافران بيايند، نديد بديدها شروع ميكنند به حسرت خوردن و جمله نغز نوشتن و ستايش از آمستردام و كوالالامپور و استانبول. اما همين پروانهها اگر در تهران زياد شوند، شبكههاي مجازي پر ميشود از دلهره و ترس و نگراني و اينكه «مبادا اين پروانهها سمي باشند؟» اگر وزير دسته ديزي مجارستان سوار دوچرخه بشود، اينجا يكسري فعال اينستاگرامي ستايشش ميكنند و برايش هورا ميكشند اما وقتي شهردار تهران را ميبينند كه با دوچرخه سر كارش ميرود يك حالت مشكوك به خود ميگيرند و از خطر پوپوليسم و مردمفريبي حرف ميزنند و پست ميگذارند كه «چه كاسهاي زير نيمكاسه دوچرخسواري مسوولان است؟» اينكه «مرغ همسايه غاز است» مال امروز و ديروز نيست. از روزگاران قديم ما با غريبهها بهتر بوديم تا با خوديها. بحث تاريخياش بماند براي بعد. همينقدر بگويم كه در چشم ما «ديگران» از يك جنس ديگرند و هوش و گوش و صداقتشان از ما بيشتر است. در اين خصوص قصه و لطيفه هم كم نساختهايم. در گفتوگوهاي روزمره حتي بهشت و جهنم خارجيها وضع و حال بهتري دارد تا بهشت و جهنم ايرانيها. بعضي از اين جوكها بانمكند و لطيف و ظريف خصلتهاي بد و ناپسندمان را تذكر ميدهند. مثلا بينظمي و پشتهم اندازي و غيبت و ريا و رذيلتهايي از اين دست را لابهلاي لطيفه تعبيه ميكنيم و به يكديگر تذكر ميدهيم. خيلي هم خوب. اينكه عيب خودمان را ببينيم نه تنها بد نيست بلكه خوب و ضروري است. اما اگر اين عيبجويي رفته رفته كاري كند كه اعتماد به نفس عموميمان از دست برود يا باعث شود جلوي ملتهاي ديگر كم بياوريم و در خلوت و جلوت دست و پاي خود را گم كنيم و در ذهن و ضميرمان ايراني را پاييندست بقيه بنشانيم، آن وقت است كه بايد به خود بياييم و جلوي ترويج و تعميم اين تواضع نابهنگام را بگيريم. تواضع اگرچه براي تكتك آدمها فرض و فضيلت است اما براي جمع مضر است و باعث عقبافتادگي ميشود. نميگويم وقتي در جمعيم خود را بزرگتر از چيزي كه هستيم ببينيم. نه. خودبزرگبيني هم فردياش بد است هم جمعياش اما عرضم اين است كه ما هم مثل بقيه مردم جهانيم و نبايد شأن و منزلت خود را پايين بياوريم؛ به خصوص حالا كه خردهشيشههاي سياسي هم در «خودحقيرپنداري» ما داخل شده و كاري كرده كه خودمان را دست كم بگيريم. لازم است خوبيهايمان را هم ببينيم. ما روزنامهنگاران البته وظيفه داريم كه منتقد باشيم و همواره عيب و ايرادهاي جامعه را بگيريم. قصدمان اصلاح است اما ظاهرا اين تداوم عيبجوييها و انتقادات در مخاطب ايجاد سوءتفاهم كرده و موجب شده تا مخاطب ما چنين گمان كند كه ما جز بدبختي و كمبود و غم و غصه چيز ديگري در چنته نداريم. اين سوءتفاهم خيلي خطرناك است و ميتواند به موقعيت فرهنگي، سياسي و اجتماعيمان در داخل و خارج لطمه بزند. عيبجوييها نبايد تبديل به حجاب ضخيمي بشود كه محاسن را نبينيم. محاسن ايران زياد است اما چه كنيم كه علياغلب «قلم در كف دشمن است». منظورم از قلم همين شبكههاي ماهوارهاي و كانالهاي تلگرامي است. آنها با انگيزههاي سياسي تصوير وارونهاي از داخل و خارج نشان مردم به خصوص نشان جوانها ميدهند. تهران يك شهر دوازده ميليوني است و به ضرس قاطع عرض ميكنم كه تهران تميزترين كلانشهر هم هست. جمعآوري هزاران تن زباله از خانهها، مغازهها، بيمارستانها و رستورانها كار سادهاي نيست. شك نكنيد كه كوچه، خيابانهاي تهران از بيشتر شهرهاي اروپايي تميزتر است. چهار تا خيابان توريستي پاريس و رم و مادريد و استانبول را كه توريستها با قر و فر و شادكامي در آن قدم ميزنند ملاك نگيريد. از آنها كه در شهرهاي ديگر زندگي كردهاند بپرسيد تا حساب كار دستتان بيايد كه شهرداري چه هنري براي تميزي پايتخت به خرج ميدهد. نميگويم كار شهرداري نقص ندارد. دارد و حتما بايد متذكرش شويم تا بهتر شود اما ميگويم به دام مرغ همسايه غاز است نيفتيم. اتفاقا در اين يك زمينه اين مرغ ماست كه غاز است و بايد به آن افتخار كنيم. سر همين سگهاي ولگرد ديدهايد چه المشنگهاي به پا كردهاند؟ خب موقعي كه شهرداري با تفنگ به سراغ حيوانات ميرفت احساسات ملت جريحهدار شد و همه در برابر سگكشي ايستادند. خيلي هم خوب. اما آيا عقيم كردن سگها را هم بايد به عنوان رفتار غيرانساني در برابرش بايستيم؟ طرف آمده بود- معلوم بود از كجا و از كه نخ گرفته- رگ گردن كلفت كرده بود كه چرا دارند حق زاد و ولد را از حيوانات زبانبسته ميگيرند؟ سوال قابل تاملي است اما جوابش ساده نيست؛ ضمن اينكه هرطور حساب كني عقيم كردن از كشتن كه بهتر است. بعد معلوم شد بيشتر اينها كه جوش خروش ميكنند خودشان حيوان خانگي دارند و رسم است كه حيواناتشان را اخته كنند.
گفتم به همان حقي كه شما حيواناتتان را عقيم كردهايد. اگر شما محقيد كه براي پتتان تصميم بگيريد شهرداري به طريق اولي محق است كه سگ و گربهها را و اگر زورش برسد موشها را سترون كند. بالاخره اداره شهر با سانتيمانتاليسم ابلهانه كه ممكن نيست. دوازده ميليون آدميزاد در اين شهر نفس ميكشند... راستي حالا كه بحث نفس پيش آمد آيا كسي اين هواي نسبتا پاك و قابل تنفس تهران را نميبيند؟ آيا نبايد از مسوولان شهري تشكر كنيم كه هواي تهران را از آن حالت جهنمي درآوردهاند؟