• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4370 -
  • ۱۳۹۸ يکشنبه ۲۹ ارديبهشت

به بهانه تقدير از آلن دلون در جشنواره كن

چهار پرده براي عاشق شدن

احسان صارمي

 

 

قرار است در جشنواره كن از آلن دلون بابت يك عمر فعاليت هنري‌اش تقدير شود. از همين رو تصويري از او بر پوستر كن نقش بسته است كه شايد چندين نسل با آن شمايل عاشق سينما شدند. آرزوي بودن در برابر دوربين با ژستي كه آن روزها امضايش پاي اكت‌هاي دلون بود. با اين حال هر گاه از دلون ياد مي‌شود ناخودآگاه ذهن و فكر هواخواهان به سوي آثاري مي‌رود كه بخشي از بار فرهنگي سينما را به دوش مي‌كشند: فيلم‌هايي چون «روكو و برادرانش»، «سامورايي»، «كسوف» يا «يوزپلنگ» اما واقعيت آن است بودند فيلم‌هايي كه ما را با ديدنش، عاشق سينما و شمايل ابدي دلون كرد. فيلم‌هايي كه در كودكي و نوجواني ما، با دوبله‌هايي مملو از صداي خش و هوا، ما را مفتون سكوت مرد چشم روشن فرانسوي كرد.

1- آفتاب سوزان (1960): دلون در اوج طراوت جواني تصويري شيطاني از پسري جذاب مي‌آفريند كه سركشي‌اش بسان سركشي جيمز دين نبود. با صورت استخواني و هيكل نه چندان عضلاني، چندان در قيد و بند ژست‌هاي مرسوم آن روزگار نبود. او آرام راه مي‌رفت و به دور از آن تيپ‌هاي عصيان‌گر روزگارش بود. دلون يك بچه مثبت آدم‌كش بود كه مي‌توانست عاشق هم باشد و به معشوقش خيره شود؛ بدون آنكه پلك روي پلكي بگذارد. او ناكام ابدي سينماي ما بود. مردي كه دستش به معشوق نمي‌رسد.

2- دارودسته سيسيلي‌ها (1969): فرانسوي معلق در مرز ميان جواني و ميانسالي، صورتي تكيده و در تصوير تكراري از خود ظاهر مي‌شود. همراه با ريف‌هاي
انيو موريكونه، زبانش به سكوت انس گرفته و اين چشمان روشنش هستند كه به جاي زبان سرخش سخن مي‌گويند. چشمانش مي‌چرخند و به كميسر پرونده‌اش مي‌نگرد و مي‌پرسد «به گلويم نگاه مي‌كني كميسر؟» همه‌چيز به نگاه‌ها خلاصه مي‌شود. او سلب است و تنها به گردنش كرنشي مي‌دهد. با همان كرنش استيليزه شده، دل هر دختري در فيلم را فريب مي‌دهند و در نهايت در مسير فريبي كشته مي‌شود.

3- عقرب (1973): دلون ميانسال، با ته‌ريش، خسته روي تختخواب، روزنامه‌اش را كنار مي‌كشد تا چهره برت لانكستر كبير را ببيند. اين يك ماموريت است، براي قهرماني كه همواره كشته مي‌شود. دلون اين‌بار نه شيطان خوش‌چهره است و نه فاسقي بي‌رحم، او تروريستي صورت‌ زخمي است. او عقربي است با نيش سربي و پيش از تمام آن آدم‌كش‌هاي قرن بيست و يكمي كه با سكوت قرباني مي‌گرفتند، در ميانسالي شوخ‌طبعي مي‌كند و براي زن‌ها مزه مي‌ريزد. او اين‌بار گويي به زندگي چنگ انداخته است و براي ماندن مبارزه مي‌كند. خبري از آن قهرمان مرگ‌آگاه انتقام‌جو نيست.

4- كولي (1975): كولي با لباس چرمي، سبيل چخماقي و عينك دودي بزرگ روي چشمان پرفروغش. او بسان گاوچراني از دل غرب‌وحشي آخرين عصيان‌هاي سينمايي‌اش را عيان مي‌كند. او پاياني بر يك عصر است؛ عصري مملو از شليك و تعقيب و جنايت. عصري در سينماي فرانسه كه رسيدن به چند ميليون بيشتر، خرجش دو بار خشاب عوض كردن است. او آخرين شمايل جنايتكار خوش‌تيپ نوجواني ما بود. او آلن دلون بود؛ مردي كه قانون را نمي‌پذيرفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون