• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4372 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۳۱ ارديبهشت

گفت‌و‌گو با محمد علي سجادي به بهانه نمايشگاه نقاشي «جمشيد جم»

سوگ سياوش مسكوب مرا به اساطير علاقه‌مند كرد

غزاله بداقي

 

 

گالري سايه در برنامه ارديبهشت‌ماه خود ميزبان محمدعلي سجادي بود با «جمشيد جم». نمايشگاه‌ نقاشي‌هاي نقاشي كه فيلمساز و اديب هم هست. «جمشيد جم» روايتي است از داستان شاهي كه در اوج جلال و شكوه، كبر بر او چيره و به همين سبب فر ايزدي از او گرفته ‌شد. سجادي در اين نمايشگاه از نگاه خود داستان جمشيد را روايت كرده است. به مناسبت برپايي اين نمايشگاه با او به گفت‌وگو نشستم.

 

شما را بيشتر به عنوان فيلمساز مي‌شناسند. از كار در فضاي هنرهاي تجسمي بگوييد.

اين هشتمين نمايشگاه من است. در واقع من گرافيست- نقاش بودم كه وارد سينما شدم.

بيشتر تمايل داريد با كدام عنوان شما را بشناسند؟

هر كدام حال و هواي خودش را دارد. مثل اين است كه آدم بخواهد بگويد كدام يك از فرزندانش را بيشتر دوست دارد. يك باغ سيب، هم درخت‌هايي داري كه پربارترند و ميوه‌هاي بهتري مي‌دهند و هم درخت‌هايي كه لاغرترند و ميوه‌هاي كوچك و كمتري مي‌دهند اما هر كدام عطر و بوي خاص خودشان را دارند؛ به عبارتي، با هركدام از اين گونه‌هاي هنري به بخشي از وجودم مي‌پردازم.

پس بايد برعكس مي‌پرسيدم؛ چطور شد كه از هنرهاي تجسمي وارد سينما شديد؟

من از هشت‌سالگي، سال دوم دبستان نقاشي و خط را شروع كردم. در يازده دوازده سالگي به نقاشي متحرك علاقه‌مند شدم و اولين فيلمم را كه در سيزده‌‌سالگي ساختم به نوعي كلاژ بود. تا سال پنجاه‌وهفت كارهاي گرافيك انجام مي‌دادم و لابه‌لاي آن فيلم‌هاي هشت ‌ميليمتري هم مي‌ساختم. از سال پنجاه‌ونه كه تصميم گرفتم به‌طور جدي فيلمسازي كنم، نقاشي كم‌كم كنار رفت. تا اينكه در سال ۹۱ بعد از اينكه تلاش‌هايم براي فيلمسازي بي‌ثمر شده ‌بود و سريالي كه مي‌ساختم در شب تصويربرداري متوقف شد به خودم گفتم دوباره سراغ نقاشي خواهم رفت. از آن به بعد هم نقاشي مي‌كنم و اين هشتمين نمايشگاه انفرادي نقاشي‌هاي من است.

چطور تا قبل از ۹۱ نمايشگاه نمي‌گذاشتيد؟

احساس مي‌كردم كارهايم هنوز براي ديده شدن در يك نمايشگاه به بلوغ نرسيده‌اند. در آن‌ سال‌ها هم البته كار مي‌كردم چون عاشق نقاشي بودم و هستم. از پانزده‌سالگي كار تصويرگري كتاب كردم. اولينش در كانون پرورش فكري چاپ شد. وقتي در زمستان 90 شروع به كار كردم قصدي براي برگزاري نمايشگاه نداشتم؛ بيشتر مي‌خواستم در خلوت خودم به سطحي از آرامش برسم و از لحظاتم لذت ببرم. گمان مي‌كنم در اين سال‌ها خيلي از دوستان مرا به سمت برگزاري نمايشگاه سوق دادند. نمايشگاه اولم با عنوان «سياوشان» رويكرد اسطوره‌اي داشت كه مورد استقبال هم واقع شد. توليد آن مجموعه را از سال ۹۰ شروع كردم و مهر ۹۱ در گالري شمس كارها به نمايشگاه رسيد. آنجا در ۵۵سالگي فكر كردم كه حالا آن اتفاق افتاده و من نقاشم.

جمع‌آوري مجموعه اخير چقدر طول كشيد؟

اين كارها در سال‌هاي ۹۲ و ۹۳ شكل گرفته‌اند و خب از يك عقبه مي‌آمدند. در سال‌هاي ۷1-۷0 در پي پژوهش روي اسطوره‌هاي ايران، مشخصا جمشيد، متني را نوشتم كه شد نمايشنامه «جشميد در جام» كه آن موقع فكر مي‌كردم شايد بشود آن را ساخت. وقتي شروع به كار روي اين مجموعه كردم تقريبا موضوع برايم ته‌نشين شده بود چون روي آن پژوهش كرده ‌بودم. در كل اين مجموعه در ادامه تعلق خاطر من به اساطير ايراني است؛ جدا از آن بخش صرفا ناسيوناليستي. بيشتر احساس كردم نسل جوان با اين اساطير تقريبا بيگانه‌اند. به نظر مي‌آيد مثلا شاه‌لير را بيشتر از فريدون شاه مي‌شناسند. اينها را مي‌گويم چون با جوان‌ها حرف مي‌زنم و از آنها مثلا مي‌پرسم چقدر شاهنامه را خوانده‌ايد؟ معمولا كم. جمع‌آوري اين مجموعه هم به اين مساله پاسخ مي‌داد و هم به نوعي پاسخ به خود بود. خيلي از مجموعه‌هايم پيرامون همين دلايل شكل گرفته‌اند.

گرايش اوليه شما به اساطير از كجا آمد؟

فكر مي‌كنم جرقه اوليه با خواندن كتاب سوگ سياوش زنده‌ياد شاهرخ مسكوب زده‌شد. اين كتاب را من چهل‌ودو سال قبل خواندم، همان فتح بابي شد كه روي اسطوره سياوش كار كنم. از رمان «حيراني» كه ضد اسطوره است تا فيلم «تمرين براي اجرا»، در اين سال‌ها خيلي روي اين اسطوره كار كرده‌ام. به جز اين هم حس مي‌كنم اسطوره مقوله‌اي است كه نمي‌توانيم به آن نپردازيم؛ يا لااقل من نمي‌توانم چون با وجود نقد آن، ما در چنين فضايي زيست مي‌كنيم اما خيلي نمي‌شناسيمش تا به نقدش هم بپردازيم.

در تابلوهاي شما، در استفاده‌ از رنگ‌ها، فرم‌هايي كه انتخاب شده و نوع پلان‌بندي‌ها، مايه‌هاي فانتزي به چشم مي‌خورد.

اگر برگرديم و الگوهاي نگارگري ايراني و مينياتورها را نگاه كنيم، پر از اين رنگ‌ها است. خيلي‌ها وقتي كارهاي من را مي‌ديدند مي‌گفتند خيلي جسارت كردي كه از اين رنگ‌ها استفاده كردي؛ من به اين مساله آگاه بودم. مينياتورهاي ما سرشار از رنگ است. خيلي وقت‌ها هم هست كه رنگ را حذف مي‌كنيم؛ خود من در مجموعه نقاشي‌هاي «گلدان و راگا» كه با استفاده از چهره صادق هدايت كار كردم همين رويه را پيش گرفتم. خب آنجا طبق اتمسفر برداشتم از كارهاي آقاي هدايت، اين‌كار را انجام دادم ولي اينجا نه. اين رنگ‌هاي اخرايي، فيروزه‌اي، نارنجي و... در دوره‌هاي مختلف نگارگري ايراني وجه غالبي دارند.

پالت رنگي گسترده‌اي هم استفاده كرده‌ايد؛ از رنگ طلايي تا منجتا، طيف گسترده بنفش و... همه را در تابلوهاي شما مي‌بينيم.

بله. بخشي از اين هم شايد به روحيه خود من برمي‌گردد كه رنگ و حركت را دوست دارم. فيلم‌هايم چنين است.

در تابلوهاي نقاشي‌تان هم خطوط فراوان و پرتحركند.

دقيقا. درصدي از اين اتفاق به خودم برمي‌گردد. به جز اين فكر مي‌كنم افسانه‌بودن سوژه ايجاب مي‌كند با كنتراست‌هاي رنگي سر و كار داشته‌ باشيد. در حوزه افسانه و اسطوره شما را به اين سمت و سو مي‌كشاند، خصوصا جمشيدشاه را من جز اين نمي‌بينم.

در استيتمنتي كه براي نمايشگاه نوشته‌ايد به بازپس گرفته‌شدن فر ايزدي از جمشيد اشاره كرده‌ايد. به لحاظ روايت، تمركزي بر اين بخش از داستان او داريد؟

جمشيدشاه دوره‌هاي مختلفي دارد. چيزي كه من در استيتمنت آورده‌ام از خود اسطوره است. درباره جمشيد تحليل‌هاي متفاوتي وجود دارد. در شاهنامه خيلي به او پرداخته نشده است. در اصل اسطوره، اين وجود دارد كه جمشيد از سمت اهورا برگزيده مي‌شود، حتي اهورا به او پيشنهاد پيامبري مي‌دهد تا دينش را بگستراند اما او مي‌گويد كه اين آمادگي را ندارم و ممانعت مي‌كند. اينها در بندهش آمده است. در نهايت جمشيدشاه به اين وهم مي‌رسد كه من خدا هستم و همه‌چيزها (تمدن و زندگي را) من ساختم، در اينجاست كه فر از او جدا مي‌شود. كسي كه فر از او گرفته مي‌شود دچار جنون آميخته با قدرت مي‌شود؛ البته من تفسير متفاوت‌تري دارم، در يكي از تابلوها مي‌توانيد ببينيد كه در واقع جمشيدشاه بر اهورا مي‌شورد!

چيدمان كارهاي شما در نمايشگاه روايت داستاني داشتند؟

خير. با اينكه هر كدام از تابلوها داستان‌هاي خاص خودشان را دارند اما من فضا را آزاد گذاشتم تا هركس برداشت خودش را داشته باشد؛ حتي اسم تابلوها را ننوشتم، فقط يك توضيح كلي قرار دادم تا هر كس بداند بنيان آثار و داستانش به چه شكل است.

اين نمايشگاه را كه خودتان جمع‌آوري كرده‌ايد، در نمايشگاه‌هاي قبلي تجربه همكاري با كيوريتور را داشته‌ايد؟

كارهاي من تماما خودانگيخته‌اند و از درون خودم هدايت شده‌اند. هيچ‌كاري را تا به حال به جز سال گذشته كه سه پرتره از سهراب سپهري به سفارش دوستي در يك نمايشگاه گروهي داشتم، با كيوريتور پيش نبرده‌ام. پروژه ديگري هم حالا در دست دارم كه درباره ماني و ارژنگ است. سه، چهار سال پيش با دوستم آقاي اسماعيل‌پور ماني‌شناس برجسته كشور صحبت كردم و ايشان گفتند به‌نظر مي‌آيد تو مي‌تواني اين كار را درباره ماني انجام دهي و آن مجموعه هم حالا آماده است. اين هم نمي‌شود گفت سفارش، به نوعي پيشنهاد بود. اميدوارم اين پروژه، نمايشگاه بعدي‌ام باشد.

فكر مي‌كنيد چه زماني مي‌توانيم منتظر آن نمايشگاه باشيم؟

احتمالا پاييز. بايد ببينم شرايط و اتفاقات چطور پيش مي‌روند. خود كارها هم قطع بزرگي دارند و مسائل خودشان را مي‌طلبند.

ابعاد و اندازه تابلوهاي شما معمولا بزرگ كار شده‌اند.

بله، معمولا ۱۲۰ در ۱۲۰ كار مي‌كنم.

با توجه به اينكه در ايام نمايشگاه مستندي هم در همين خصوص نمايش داده‌ايد، مي‌شود گفت پروژه جمشيدشاه براي شما يك پروژه مولتي‌مديا است؟

معمولا پروژه‌هاي من تركيبي است. يعني گاهي قرار نيست نقاشي كنم. مثلا درباره بوف كور، براي نوشتن فيلمنامه شروع به تحقيق كردم، بعد از دل آن نمايشنامه‌اي بيرون آمد كه اجرا هم شد و بعد ديدم در حال كاركردن روي نقاشي‌هايش هم هستم كه شد مجموعه گلدان راگا! پروژه اخير هم همين شد. فيلمي كه به ‌نمايش گذاشتم البته فقط درباره جمشيدشاه نيست، درباره تمام شاهنامه و فردوسي است. آقاي اصلاني در شب نمايش فيلم اشاره‌اي كردند كه براي من بسيار غرورانگيز بود، ايشان گفتند بعد از مقدمه شاهنامه ابومنصوري و شاهنامه بايسنقري، اين دومين منظومه در كل تاريخ ما است و مي‌توان گفت مقدمه سينمايي شاهنامه است كه ما تا به حال نداشتيم. داستان جمشيدشاه هم بخش كوچكي از شاهنامه فردوسي است و خب به همين مناسبت فكر كرديم در آستانه روز فردوسي اين نمايشگاه را داشته‌باشيم.

به نمايش گسترده‌تر فيلم هم فكر كرده‌ايد؟

راستش دلم مي‌خواهد اما نه، چون خيلي اميدي به افتادن چنين اتفاقاتي ندارم. بيشتر انگار داريم پز فردوسي را مي‌دهيم، بيشتر دوست داريم با فردوسي سلفي بگيريم تا او را بشناسيم. بيشتر از شناسه انگار وجه شعارگونه شاهنامه را دوست داريم. آنهايي كه كراوات هم مي‌زنند كمكي نمي‌كنند. تكليف سياست رسمي و يقه‌بسته‌ها هم كه در مجموع معلوم است. هركسي مي‌توانست كمك و حمايت مالي بكند؛ تنها تحسين كردند و همين. مراكز گسترش فيلم و تجربه هم كه در كل مرا پيچاندند. مهم نيست. مهم اين است كه چه خوب و چه بد، من كارم را كردم و مي‌كنم. نمي‌خواهم بگويم كاري كه من كردم كامل است، فقط مي‌توانم بگويم تلاشي كردم تا آغازي باشد براي تشويق آدم‌ها به خواندن شاهنامه. بازتاب‌هاي خيلي خوبي هم گرفتم.

باز برگردم به كارها، خودتان نسبتي ميان كارهاي‌تان و تصويرسازي مي‌بينيد؟ با توجه به اينكه شما كار گرافيك هم انجام داده‌ايد و روايتي كه در تابلوها مي‌شود ديد.

دقيقا. من آگاهم كه اين مجموعه، آميزه‌اي از تصويرگري و نقاشي است براي اينكه همان‌طور كه گفتيد روايت در كارها وجود دارد. من مي‌خواستم كه اين اتفاق هم بيفتد.

و مايه‌هاي سوررئال.

بله. من بيشتر مي‌گويم اكسپيرسيون سوررئال، شايد سوررئاليسم محض هم نباشند. آقاي مجابي درباره كارهاي علي‌اكبر صادقي گفتند كارها سوررئال نيست بلكه بيشتر شگفت‌انگيز است. به ‌نظرم اين هم تعبير بدي نيست. فرهنگ و مينياتورهاي ما هم سرشار از همين وضعيت است، همين شگفتي را دارد.

الان كه از علي‌اكبر صادقي صحبت كرديد يادم افتاد پالت رنگي در نقاشي‌هاي اسطوره‌اي ايشان هم همين‌قدر باز و گسترده است.

بله، براي اينكه مبناي ما سنت نگارگري ايراني است؛ البته نفي هم نمي‌كنم، شايد يك روز به نمايشگاه من بياييد و ببينيد از پالت رنگي كنترل‌شده‌تري استفاده‌كرده‌ام ولي فكر مي‌كنم چون مبناي ما آنجاست و راوي يك سنت اساطيري هستيم پس رنگ‌ها هم چنين وضعيتي خواهند داشت.

گفتيد كه معمولا به صورت پكيج كار مي‌كنيد، پروسه تحقيق و پژوهش براي شما چگونه آغاز مي‌شود؟

راستش هربار به يك شكل است. مثلا درباره جمشيدشاه از تصوير شروع نشد، همان‌طور كه مي‌دانيد اكثر منابع ما مكتوب هستند. يا مثلا در مورد موضوعي مثل هدايت كه معاصر بود منابع بيشتري وجود داشت و در دسترس بود.

به نظر مي‌آيد انگيزه اوليه شما از شروع خيلي از اين پروژه‌ها مشخصا ادبيات است.

بله. همين فيلم پاژ كه صحبتش شد، قرار بود يك يادداشت مختصر باشد براي آنچه من درباره فردوسي مي‌دانم و سه سال است كه درگيرش هستم. اين‌ روزها خيلي اين را مي‌گويم كه همه اينها به نوعي بيشتر پاسخ به خود است. سفارش از كسي نيست، شبيه اين مي‌ماند كه وقتي به كسي علاقه‌مندي، دوست ‌داري بيشتر از او بداني و درباره‌اش شناخت پيدا كني. رابطه من با فردوسي و اساطير ايران يك همچون رابطه عاشقانه‌اي است، براي همين هم هست كه خيلي وقت‌ها موقع كاركردن زمان از دستم در مي‌رود، يكدفعه به خودم مي‌آيم مي‌بينم ساعت دوازده شب است و من چهارده ساعت است كه پاي كارم. اينها همه معاشقه‌اي است ميان كلام و تصوير و من.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون