دويدن رود
براي آرامش است
و چون آرام ميشود
ديگر رود نيست
1- همين اول بگويم كه شريفي كم نداريم، محمد شريفي هم! دارم من اما از محمد شريفينعمتآباد مينويسم. نويسندهاي كه سال 72 «باغ اناري» را نوشت و 10 سال بعد شناخته شد، وقتي كه همه از او ميگفتند.
هم او كه شاعر «سقوط پر در باران» بود. «سقوط پر در باران» سال 63 منتشر شد. مجموعه شعري كه- تاملاتي در مساله هنر» رضا صفريان را هم به همراه داشت. ميگويد از انتشار «سقوط پر درباران» پشيمان است.
اين امر معمولي است كه بيشتر شاعران و نويسندگان درگير آن هستند. از ياد نبريم كه شعر محمد شريفي «سقوط پر در باران» شعر يك شاعر 18 ساله بوده است. «مگر سكوت خداوند» به اصرار من و با غافلگيري شريفي در سال 84 منتشر شد. بعدها هم اين ماجراي مقاومت شريفي در مقابل انتشار آثارش ادامه يافت، چاپ «سرخپوستان امريكا» «پيامبر» و «تأملات» محصول پيگيريهاي جمعي دوستان و رودر بايستي شريفي است.
ميخواهم بگويم «محمد شريفينعمتآباد» وسواس غريبي در انتشار آثارش دارد و همين است كه خيليها بيش از 10 سال است كه انتظار انتشار دو رمان «سرجوخه آمين» و «باغ خرفه» را ميكشند. تا كي شريفي به آخرين ويرايش خود روي اين دو اثر رضا دهد! در كار انتشار ترجمه شريفي اما مقاومت كمتري ميكند.
گويي كه همان اول به كمال مورد نظر در ترجمهها رسيده است. كارنامه آثار منتشر شده شريفي تا اين جا به اين قرار است.
- سكوت پر در باران، مجموعه شعر، انتشارات محيط 1363 تهران
- باغ اناري، مجموعه داستان، نشر گردون، 1372 تهران ... چاپ پنجم، نشر نون تهران
- مگر سكوت خداوند، مجموعه شعر، انتشارات كتاب فرزانه، 1384 تهران، چاپ دوم، نشر نون، 1394 تهران
- جزيرههاي معطل، مجموعه شعر، نشر نون، 1392 تهران
- بيتوته عطر، مجموعه نشر، نشر نون، 1396 تهران
- اسطورههاي سرخپوستان امريكا، ترجمه، چاپ سوم، نشر نون، 1396 تهران
- پيامبر، شعر، جبران خليل جبران، ترجمه چاپ دوم، نشر آموت، 1394 تهران
- تأملات، سه لته رومي، شعر، پاپ ژان پل دوم، ترجمه، نشر نون، 1394 تهران
- ايران در شرق باستان، ترجمه، انتشارات كتاب فرزانه، 1391 تهران
- عصر مفرغ در اروپا، ترجمه، نشرنون، 1392 تهران
- كندوكاوي در تل ابليس، ترجمه، نشر نون، 1393 تهران
2- محمد شريفي نعمتآباد يك شخصيت چندوجهي است. يك نويسنده. يك شاعر، يك مترجم. يك معلم و يك پژوهشگر مسلط حوزه تاريخ مس و معدنكاري باستاني و ذوب فلز. كار معلمي او طيف وسيعي از فعاليتهاي آموزشي از تدريس در دانشگاه تا مدرسه و برگزاري كارگاهها و كلاسهاي آموزش داستان و مولويخواني و... را در برميگيرد. بماند كه شريفي سينما و تئاتر را هم در حد يك منتقد حرفهاي ميداند، كمتر اما در اين زمينه ميگويد و مينويسد. شده كه به جايش دانش به روز خود را به رخ كشانده است. فروتني ذاتي او پردهاي بر تمام قابليتهاي علمي و خلاقيتهاي هنري او كشانده است و بيش از آن گريز او از اجتماعات و محافل معمول هنري است. سينماگراني را ميشناسم كه به دنبال استفاده از داستانهاي كوتاه او براي ساخت فيلم بودهاند، شرايط شريفي ظاهرا آنقدر ريز و مفصل بوده است كه به نظر ميآيد تنها خودش قادر به تهيه يك فيلمنامه از داستانهاي باغ اناري است. موفقيت رضا فهيمي در «كودكان ابري» يك دليل ساده داشت، رضا خواهرزاده محمد شريفي بود. همين!
3- محمد شريفي عاشق رانندگي در جادهاي پرپيچ و خم بيانتهاست. خاصه وقتي كه برف و يا باران ببارد. اينكه بخش عمدهاي از فعاليتهاي آموزشي و كارگاهي شريفي در فرهنگسراي شهر مس سرچشمه برگزار ميگردد. تنها به خاطر سابقه همكاري چند ساله او با مجتمع مس سرچشمه در سالهاي دهه 60 نيست. پيچ و خم جاده سرچشمه هم بياثر نيست!؟ خدا ميداند چقدر از شعرها و داستانهاي شريفي در همين پيچ و خمها خلق شدهاند؟
و خدا ميداند چقدر توي اين جادهها خطر از بيخ گوش شريفي رد شده است. من عاشق همسفري شريفي در جادههاي پروپيچ خم «سرچشمه و بوج» هستم، يك آيتالكرسي ميخوانم و تمام راه را از دانش و مكاشفات او بهره ميبرم، اگرچه همسفري بوج بيشتر نصيب سيدعلي ميرافضلي ميشود.
رسولان گفتند؛
هيچ راهي
به پايان نميرسد
و رو به پايان رفتند.
4- سه قريه زادگاه محمد شريفي است. نعمت آباد يكي از 3 قريهاي است كه مجموعه بهرمان را تشكيل ميدهند، جايي كه ماكوئونداي شريفي هم هست. يك جنگل دستكاشت پسته در برهوت كويري بيانتها كه حالا شهر شده است. شهري كه با نام مرحوم هاشميرفسنجاني پيوند خورده است، بهرمان.
اينجا مثل بسياري از روستاهاي رفسنجان هركس به فراخور حال خود چند و چندين قصب باغ پسته دارد. بعضيها كم و بعضيها هم در مقياس صادرات. باغ پسته موروثي محمد شريفي 3 سال قبل خشك شد! حالا محمد شريفي پسته ندارد.
مثل ديگراني كه آنها هم در خشكساليهاي اخير و پايين رفتن سطح آبهاي زيرزميني باغهايشان محصولي جز زغال ندارند! زغال رفسنجان اين روزها از پسته آن معتبرتر است. زغال باغهاي مركبات خشك شده جهرم و جيرفت البته از زغال پسته مرغوبتر است، زغال پسته بيشتر به كار كباب ميآيد تا محفلآرايي معمول!
بر راهكوره
ملخي خاك شده است
كه چشمهايش؛
روزي
تصوير كشتزاران
بودند.
5- «بيتوته در مغرب» بهانه آشنايي من با محمد شريفي در 30 سال قبل در سرچشمه بود. «بيتوته در مغرب» تنها شعري بود كه من آن را نخواندم و گريستم.
باريدن به شورهزار
و فرو رفتن در نمناك اندوهي سرد
و نديدن آنان را
كه از عروسي بازگشتهاند،
مست.
بر سكوي ميان باغ
پهلواني ايستاده- سليمان-
كه به نرمه بادي به خاك ميغلتد،
و داوران،
ديگر دست از داوري شستهاند.
6- محمد شريفينعمتآباد حالا ديگر يك نويسنده، شاعر و مترجم شناخته شده است. ديدهام كه بهشدت كار ميكند. بيشتر شبها را پشت ميز كارش به صبح ميرساند و اين اسباب نگراني نزديكان اوست. عادت (نه) گفتن ندارد. هميشه تعدادي رمان، داستان كوتاه و شعر از نويسندگان و شعراي جوان براي اظهارنظر در دست اوست با دقت به همه آنها رسيدگي ميكند و عموما هم شرح كاملي در حاشيه آنها مينويسد و يا تلفني وحضوري با آنها گفتوگو ميكند. شك ندارم كه 24 ساعت شبانهروز كفاف كارهاي در دست شريفي را نميدهد، اولويتگذاري فعاليتهاي خلاقانه هم كار چندان سادهاي نيست. حق دارد شريفي كه شبها نخوابد. مشكل من اين است كه آيا يك هنرمند زندگي هم نبايد بكند؟ و آيا وقتي كه يك نويسنده مينويسد، اشتياق به نوشتن زندگي اوست؟
پس سهم خانواده او از زندگي كجا حساب ميشود آن هم در شرايطي كه در يك مملكت 80 ميليوني حداكثر ده هزار آدم خواننده آثار او ميشوند.
اينجاست كه ميتوان به همه فضايل محمد شريفينعمتآباد يك از خودگذشتگي را هم اضافه كرد. فضيلتي كه ميتواند به تمام هنرمندان خاصه شاعران و نويسندگان اين سرزمين تعميم داد.
7- كمتر نويسندهاي را به خلوص و زلالي روح محمد شريفي ميتوان يافت نجابت ذاتي، صفاي كودكي، مناعت و بزرگي طبع محمد شريفي را هم داشته باشيد تا من اطمينان داشته باشم كه شريفي را آنگونه كه ديدهام، معرفي كرده باشم.