سالهاست كه مردم معتقدند حال نظام آموزشي ما خوب نيست و خروجيهاي آن چندان كارآمد و مفيد نيستند و از طرفي به علايق دانشآموزان نيز توجهي نميشود.
قضاوت مردم در كليت و در نگاهي جامع صحيح به نظر ميرسد ولي هرگاه بحث از نظام آموزشي ميشود بايد در نظر داشت كه هر نظامي از خرده نظامهايي همانند نظام ارزشيابي، تدريس، نظارت و... تشكيل ميشود.
حال اين سوال مطرح ميشود كه مشكل اصلي نظام آموزشي ما كجاست؟ و كدام خرده نظام آموزشي است كه اگر اصلاح شود به دنبال خود ساير مشكلات را حل خواهد كرد و در كل نظام آموزشي را از اين رخوت و بيحاصلي خارج ميكند.
به نظر ميرسد امالمصايب و مركز ثقل مشكلات آموزش و پرورش كتابهاي كمك آموزشي، نظام جذب معلم يا كتابهاي درسي و... نيست، مشكل جاي ديگري است.
در برخي كشورها به شناسايي مشكل مركزي نظامهاي آموزشي خويش اهتمام داشتهاند و براي رفع آن گامهايي برداشتهاند و به موفقيتهاي چشمگيري دست يافتهاند كه به يك نمونه از آن اشاره ميشود:
«جان هتي» مدير موسسه پژوهش تربيتي در دانشگاه ملبورن و استاد افتخاري دانشگاه اوكلند است. او احتمالا جزو موثرترين افراد علمي دنياي تعليم و تربيت است كه دولتها از او حرفشنوي دارند (ايوانز، ۲۰۱۲). او با بررسي ۱۵ ساله و مطالعه بيش از 5 هزار پژوهش كه حدود ۲۴۰ ميليون دانشآموز و انواع نظامات مختلف آموزشي را مورد بررسي قرار داده، ميخواسته به اين نتيجه برسد كه «چه عواملي موفقيت دانشآموزان و نظامهاي آموزشي را تحت تاثير قرار ميدهد؟»
او ۱۵۰ عامل تاثيرگذار بر يادگيري را شناسايي و به ترتيب اندازه اثر (Effect sizes) آنها را رتبهبندي كرد. مطالعه او تقريبا هر عامل قابل تصوري را كه ميتواند بر يادگيري دانشآموزان موثر باشد رصد كرده است.
برخي از اين عوامل عبارتند از: وضعيت اجتماعي، اقتصادي، اندازه مدرسه، وزن موقع تولد دانشآموز، كارآمدي معلم، ادراك دانشآموز، نقش والدين، استفاده از روشهاي مختلف تدريس، برنامههاي تربيت معلم، كتابهاي كمك آموزشي و...
در كمال تعجب، تحليل «هتي» نشان داد كه اكثر تاثيرات روي هم رفته مثبت هستند. از بين ۱۵۰ عامل موثر، ۱۴۵ عامل، يادگيري دانشآموزان را بهبود ميبخشد و تنها ۵ عامل اثر منفي بر آموزش دارند كه عبارتند از: ۱- تعطيلات تابستاني، ۲- سياستهاي بهزيستي (كه به شكل ناعادلانه عزت نفس دانشآموزان را پايين ميآورد)، ۳- مردودي، ۴- رسانهها و تلويزيون و ۵- مدارس سيال.
درنتيجه اگرچه تقريبا هر آنچه در تدريس و نظام آموزشي ميگذرد تا حدي اثربخش است، اما سياستگذاران آموزشي بايد بدانند كه كدام يك از عوامل بيشترين تاثير را بر بيشترين تعداد دانشآموز دارد تا منابع و سرمايههاي خود را در بهترين مكان ممكن سرمايهگذاري كنند. (روديكر و پيك ۲۰۱۲)
«جان هتي» در پايان اين پروژه تحقيقاتي، به سه عامل اساسي و بنيادين كه بيشترين تاثير را در فرآيند توسعه آموزشي دارد، اشاره ميكند كه عبارتند از: ۱- اتخاذ رويكردي در حوزه آموزش با محوريت علم «ذهن، مغز و تربيت» (علمي است ميانرشتهاي كه در آن روانشناسان، عصبشناسان و فعالان حوزه تعليم و تربيت به دنبال راهكارهايي براي آموزش مفيدتر هستند)، ۲- آشنا كردن معلمان و دانشآموزان با فلسفه يادگيري هر درس و ۳- كيفيت معلم.
او در نهايت يكي از اين سه عامل را برتري ميدهد و ميگويد: «اگرچه سالهاست به شكل شهودي همه ميدانند اما شواهد علمي متعددي وجود دارد كه نشان ميدهد بزرگترين عاملي كه يادگيري دانشآموزان را تحت تاثير قرار ميدهد، كيفيت معلم است.»
اين بدان معناست كه دستاوردهاي يادگيري و نظام آموزشي ضرورتا وابسته به انتخابهاي پرهزينه يا سياستگذاريهاي كلان يا نگارش كتابهاي جديد يا آوردن فناوريهاي گرانقيمت به كلاس درس نيست؛ بلكه يادگيري با كيفيت و نظام آموزشي پويا و متعالي حاصل كار معلمان كارآمد است.
معلمان ميتوانند اين چرخه باطل را درهم بشكنند و موجب تعالي و رشد نظام آموزشي و در نهايت جامعه شوند و شايسته نيست كه اين عزيزان با چنين جايگاه رفيعي در توسعه، گريبانگير معيشت و زندگي روزمره خويش باشند و اميدواريم طرح رتبهبندي معلمان گرامي در جهت رفع بخشي از دغدغههاي اين عزيزان باشد.