تعارضات جدي ناشي از تقابل انسان با حيات وحش در بسياري نقاط دنيا رو به افزايش است. چنين اتفاقاتي نهتنها نگرانيهاي انساني ناشي از عدم امنيت را افزايش داده بلكه در عين حال تلاشها براي حفاظت از حيات وحش را هم با چالش جدي مواجه كرده است.
اتفاقاتي نظير تعرض به توله خرس سوادكوه، به سرعت در فضاي مجازي انعكاس پيدا ميكند و اقبال بالايي هم در جلبتوجه رسانهها دارد. اما واكنشها به چنين خبرهايي، اغلب غلوآميز است و همين واكنشهاي منفي عمومي است كه نه به ارايه اطلاعات درست ختم ميشود و نه صد البته به حفاظت از حيات وحش كمكي ميكند.
سهيل اولادزاد، فعال محيط زيست كه در زمان حادثه سنگپراني به توله خرس سوادكوه در محل حضور داشته، به «اعتماد» ميگويد: «بعد از گذشت چند روز از خشم مهارناپذير و ناسزاگوييهاي بيشمار به مردم محلي، اكنون شايد زمان آن فرا رسيده كه ببينيم اساسا چرا چنين اتفاقاتي رخ ميدهند. تلف شدن توله خرس سوادكوه اولين خشونت جدي انساني نسبت به حيوانات نيست و قطعا آخرين مورد هم نخواهد بود. مرگ كفتار در كرمان، مرگ يك خرس و تولههايش در سميرم و بسياري موارد ديگر به ما نشان ميدهند كه خشونت عليه حيوانات تنها مختص يك منطقه نيست بلكه معضلي جدي و در حال بزرگ شدن است. ريشه اين مساله هم در جاهاي مختلف، قطعا متفاوت است اما برآورد من اين است كه مطرح شدن مسائلي مانند بيمه خسارت به دامداراني كه از تعارضات حيات وحش به نوعي آسيب ديدهاند، در برهه كنوني توقعاتي را براي دامداران ايجاد كرده. متاسفانه اين تعهدات در خيلي موارد انجام نشده و بالعكس دامداران را به تكاپو انداخته كه خودشان بخواهند اوضاع را ساماندهي كنند.»
اولادزاد ضمن اشاره به تاثيرات اين قبيل خودمحوريها و كاهش جمعيت طعمههاي گوشتخواران بزرگ در زيستگاههاي شمالي كشور ميگويد: «طعمههاي پلنگ، گرگ و خرس حيواناتي مانند گراز و تشي هستند كه به واسطه شكارغيرمجاز كاهش يافتهاند. همجواري انسان و حيات وحش عامل تعارضهاي متعددي است كه اغلب هم به واسطه تغذيه حيات وحش از دامهاي اهلي يا در مورد خرسها به دليل تغذيه از ميوههاي باغداران ايجاد شده. جالب است بدانيد كه همين دامدار متخلف، برادري دارد كه حدود دو يا سه هفته پيش گاوهايش توسط پلنگ خورده شده و به اداره محيط زيست هم شكايت كرده. هيچ پرداختي به اين فرد بابت ضرر و زيان وارده تعلق نگرفته و بديهي است كه در اين شرايط اقتصادي، دلخوريهاي جدي هم شكل ميگيرد. يك باغدار متضرر ديگر هم در همين منطقه سوادكوه هفته پيش ديدم كه درختهاي مثمرش از تغذيه خرس آسيب ديده بود. اين شخص ميگفت كه اصلا راضي به آسيب رساندن به خرس نيست اما از اين مساله به صورت جدي آسيب ديده بود. حال سوال اين است كه اين نوع ضررها و زيانها چطور بايد جبران شود؟ ما به عنوان طرفدار، كنشگر و فعال محيط زيست و ادارات محيط زيست هم در مقام مسوول بايد جديتر به ريشههاي اين اتفاقات فكر كنيم نه اينكه با برخوردهاي احساسي و از راه دور شرايط را حادتر كنيم.»
چرا عدهاي به حيوانات آسيب ميزنند؟
ايمان ابراهيمي، فعال محيط زيست و كارشناس ارشد سلامت روان در اين باره به «اعتماد» ميگويد: «اتفاقي كه براي توله خرس سوادكوه افتاد، از دو جنبه بايد بررسي شود؛ نخست از منظر روانشناسي اجتماعي به اين امر ميپردازد كه چه اتفاقي براي افراد يك جامعه محلي افتاده كه اقدام به يكسري هنجارشكنيها كردهاند؟ يعني جداي از دامدار متخلفي كه يك تصميم حاصل از سنجش عوامل مختلف را در ذهنش گرفته، يكسري افراد هم هستند كه تابع او شدهاند. احتمالي كه مطرح ميشود اين است كه آن فرد اول، تصميمگيري را براي سايرين تسهيل كرده و سايرين به آن تصميم ملحق شدهاند. اگر اين فرض درست باشد، خطرناك است چرا كه آن فرد اول كه سنگ اول را زده، ممكن است در ذهنيتش اصلا اين نبوده كه اگر من به خرس سنگ بزنم، قانون با من برخورد جدي خواهد كرد. نداشتن اين سابقه ذهني نشان ميدهد كه مردم شناخت درستي از قوانين محيط زيست ندارند، از سوي ديگر نداشتن سابقه ذهني از اهميت خرس در زنجيره غذايي كه ما نيز جزيي از آن هستيم، ضعف آموزش زيستمحيطي را نشان ميدهد. اينكه يك فرد از زدن سنگ به خرس احساس ناراحتي يا همدردي نداشته باشد، نشان ميدهد كه آن فرد شايد در دوران كودكياش همدلي را ياد نگرفته و اين ضعف تربيتي يا آموزش را نشان ميدهد.»
ابراهيمي در ادامه به آزمايشهاي متعددي در حوزه روانشناسي اجتماعي اشاره ميكند و ميگويد: «تاثير تصميم اول خيلي مهم است. از آنجايي كه اين اتفاق كم رخ ميدهد كه مردم با يك خرس رو در رو شوند و ضمن آن هم اغلب ياد نگرفتهاند كه برخورد درست چيست، ناخودآگاه عواملي مثل تصميم اول براي آنها مهم ميشود. اما همين مساله را بايد از منظر ديگر يعني روانشناسي محيط زيست هم مورد بررسي قرار داد. روانشناسي حفاظت از محيط زيست، شاخهاي از علم است كه به اين ميپردازد كه چرا مردم محيطي را كه در آن زندگي ميكنند، حفظ نميكنند؟ اين مساله هم به آموزش برميگردد. در اين فيلم ما چند نفر را داريم كه محيط زيست خودشان را تخريب ميكنند، اين اتفاق نشاندهنده ضعف ما است چرا كه نتوانستهايم باور ارزشهاي محيطزيست را در جامعه محلي نهادينه كنيم. بنابراين شايد خيلي بيراه نباشد كه بگوييم خيلي از برداشتها و واكنشها به اين فيلم، خودخواهانه و صرفا بر اساس قضاوت از دور است چرا كه ما عوامل موثر بر اين اتفاق را كمتر ميبينيم و بيشتر بر خود اتفاق تاكيد ميكنيم.»
حيوانآزاري؛ از كودكي تا بزرگسالي
محمدرضا مسعود، كارشناس حيات وحش در مورد سابقه حيوانآزاري به «اعتماد» ميگويد: «تلف شدن خرس سوادكوه و رفتار چند نفري كه باعث جريحهدار شدن احساسات مردم شده، من را به ياد صحنههاي دلخراشي انداخت كه از دوران كودكي شاهد بودهام ولي متاسفانه هيچگاه نتوانستم به ريشههاي اين حيوانستيزي پي ببرم. به ياد دارم كه پدرم چوپاني داشت كه خدا بيامرز عاشق سگهايش بود. اغراق نيست اگر بگويم غذاي خودش را هم ميداد كه اين سگها بخورند ولي همين فرد هر سال كه ماده سگها توله به دنيا ميآوردند، از بين همه دو توله نر انتخاب و بقيه را در كمال خونسردي و بدون هيچگونه احساسي زنده به گور ميكرد. هر چقدر هم كه پدرم وي را منع ميكرد، اثري نداشت گويي اين كار به عنوان روشي براي كنترل جمعيت برايش نهادينه شده بود. جداي از حيوانات اهلي، من به شخصه بارها شاهد كشته شدن دستهجمعي خرس با كلنگ، داس و سنگ در روستاهاي سراب بودهام. بارها ديدهام كه شركتكنندگان براي نشان دادن شجاعت خود چطور از يكديگر پيشي ميگيرند تا جايي كه حتي ممكن است به قيمت معلول شدن كسي تمام شود.»
اين كارشناس حيات وحش ميافزايد: «در مورد خيلي از حيوانات حيات وحش اينكارها انجام ميشود، مثلا در برخورد با گرگ رويكردها كاملا متفاوت است. درست است كه گرگ هميشه در طول تاريخ قوت لايموت خانوارهاي روستايي و عشايري را دزديده و قاتل شنگول و منگول بوده ولي براي گرگ گرفتار معمولا مجازاتها فراتر از حد باور است: زنده زنده پوست كندن، آتش زدن، مثله كردن و ... جالب است كه معمولا ريشسفيدها هم حضور دارند. من معتقدم خيلي از اين كارها ريشه در تربيت و آموزش دارد. خود من هنوز حرف پدرم در خاطرم هست كه جلويدار زدن يك گربه ظاهرا خاطي را گرفت و گفت اين حيوان تقصيري ندارد، شما بايد مراقب باشيد و به فكر چاره. به قول مهندس ضيايي كه در مقدمه كتاب پستانداران ايران مينويسد: ما دشمني با حيوانات را از داستانهاي مادربزرگها و گرگهايي كه بچه ميخورند، خرسهايي كه دخترها را ميدزدند و كفتارهايي كه مردهها را از خاك بيرون ميكشند؛ آموختهايم. هرچه كه هست راه درازي در پيش است تا مردم ما با گوشتخواران به تعامل نسبي برسند و اين امر نيازمند حفاظت مشاركتي، دخالت دادن تشكلها و جوامع محلي در امر حفاظت از زيستگاهها و گونههاي موجود در آنهاست.»
حيوانستيزي در كودكان را جدي بگيريد
ايمان ابراهيمي، فعال محيط زيست و كارشناس ارشد سلامت روان در پاسخ به اين سوال كه آيا اساسا آزاردهندگان حيوانات متوجه دردي كه به يك موجود زنده تحميل ميكنند، هستند يا خير ميگويد: «در كودكان اختلالي به نام اختلال سلوك وجود دارد. اين اختلال بيشتر در كودكان و اوايل دوره نوجواني ديده ميشود. يكي از نشانههاي اصلي اين اختلال، عدم احساس گناه يا عذاب وجدان در برابر آزار دادن است يعني شما كودكي را در سن پايين يا دوره نوجواني ميبينيد كه به حيواني تعمدا آسيب ميرساند. اين اختلال جزو مواردي است كه مردم اغلب از آن آگاه نيستند بنابراين وقتي كودكي يا نوجواني چنين رفتار غيرمعمولي را انجام ميدهد، اغلب توسط پدر و مادر يا خانواده مورد توجه قرار نميگيرد و آن را به حساب كودكي يا اقتضاي سن ميگذارند. در حالي كه اين مساله يكي از آسيبهاي بزرگي است كه در جامعه رخ ميدهد و بروز آن هم صرفا مربوط به حوزه محيط زيست نيست. خيلي از مجرماني كه هماكنون در زندان هستند، چنين اختلالي را در دوره كودكي داشتهاند و اگر والدينشان موضوع را جدي ميگرفتند، تبعات اينچنيني پيدا نميكرد.» ابراهيمي تاكيد ميكند كه اگر اختلال سلوك در دوره كودكي درمان نشود، در دوران بزرگسالي منجر به اختلال شخصيت ضداجتماعي (Antisocial Personality Disorder) خواهد شد: «يكي از نشانههاي اين اختلال، فقدان همدلي است. همدلي يعني انسان بتواند خودش را جاي موجود ديگري بگذارد و اغلب ما هم اين كار را روزانه به صورت ناهوشيار انجام ميدهيم، اما افرادي كه اين اختلال را دارند، فاقد اين توانايي هستند و در نتيجه وقتي يك حيوان را ميبينند، اگر عوامل بازدارنده ديگري وجود نداشته باشد، تصميم احتماليشان آزار آن حيوان است و اين تصميم اشتباه همان موردي است كه ميتواند بر تصميم اشتباه سايرين اثرگذار باشد. ضمنا در يكي از تصاويري كه به تازگي از جمعي ديگر از متخلفان تلف شدن خرس سوادكوه ديده شده، يك نوجوان حاضر است كه اين مورد بسيار قابلتعمق است.»
چگونه جامعه بومي را در حفاظت از حيات وحش دخيل كنيم؟
ايمان ابراهيمي، فعال محيط زيست و كارشناس ارشد سلامت روان معتقد است كه كمكهاي آموزشي در حد حرف كفايت نميكند بلكه لازمه ارايه آموزشهاي زيستمحيطي؛ شناخت كامل از شرايط اجتماعي، اقتصادي و زيستمحيطي است: «اگر بخواهيم مردم را به باور حفاظت از حيات وحش برسانيم، از راه دور و فضاي مجازي اين كار ميسر نيست. آموزش زيستمحيطي در يك كشور با آموزش در كشور ديگر فرق دارد، حتي ما در مناطق مختلف كشور هم تعارضهاي مختلفي را شاهد هستيم. بنابراين تا شناخت از جامعه محلي نباشد، آموزش هم موثر نخواهد بود. نكته مهم ديگر اين است كه اگر ما فرهنگ جامعه محلي را با ريز جزييات نشناسيم، نميتوانيم مداخله يا قضاوتي در مورد رفتار آنها داشته باشيم. ممكن است در خرده فرهنگها مواردي مثل كشتن حيوانات وحشي نوعي شجاعت و نشانه مردانگي باشد يا شايد از اين حيوانات تعبير به يك حيوان مضر و موذي ميشود؛ اين موارد را شما با ديدن يك كليپ از حيوانآزاري متوجه نميشويد بلكه تنها در شرايط بودن در همان جامعه قابل درك هستند. ضمن اينكه در مورد مردم سوادكوه رويكردهاي مثبت هم از جانب افراد محلي ديده شده بنابراين قضاوت از راه دور ميتواند منصفانه نباشد.»
سهيل اولادزاد ميگويد: «مردم بومي اغلب حيوانات وحشي را از نزديك ميبينند اما شايد از ارزش آنها به درستي آگاه نيستند. در همين منطقه سوادكوه حدود سه هفته پيش يك خرس گرفتار در تله سيمي با اطلاع به موقع روستاييان آزاد شد. روستاييان پيش چشم من پا و سر خرس بيهوش را ميبوسيدند، قرآن ميخواندند و در نهايت هم خرس رها شد. بنابراين همانطور كه ما جنبههاي منفي را ميبينيم، بايد نكات مثبت را هم ببينيم.»
اين فعال بومي محيط زيست در خاتمه يادآور ميشود كه شايد اگر آموزشها درست به مردم داده شود، شايد اگر يك شماره تلفن توسط رسانههاي جمعي در اختيار مردم بومي گذاشته شود و با فوريت پاسخگو باشند، شايد اگر كل محيط زيست استان مازندران با داشتن دو پارك ملي و كلي مناطق حفاظت شده و شكار ممنوع تنها به يك دامپزشك براي بيهوشي متكي نباشد، شايد اگر متخصصان بيهوشي حيات وحش بيشتري آموزش ببينند، شايد اگر به اين باور برسيم كه جامعه بومي دنيايي متفاوت از ما دارد و سركشي مدام در فضاي مجازي در آن جايي ندارد، شايد اگر اشتغال جايگزين براي جوامع محلي ايجاد شود، شايد اگر به جاي ۳ هزار محيطبان در كل كشور دستكم ۲۰ هزار محيطبان داشتيم، شايد اگر زمينه آموزش درست را بالاخص براي كودكان و جوانان فراهم كنيم؛ بتوانيم دستكم بر بخشي از اين تعارضات رو به گسترش مديريت صحيح را اعمال كنيم.
سهیل اولادزاد: مرگ كفتار در كرمان، مرگ يك خرس و تولههايش در سميرم و بسياري موارد ديگر به ما نشان ميدهند كه خشونت عليه حيوانات تنها مختص يك منطقه نيست بلكه معضلي جدي و در حال بزرگ شدن است. ريشه اين مساله هم در جاهاي مختلف، قطعا متفاوت است اما برآورد من اين است كه مطرح شدن مسائلي مانند بيمه خسارت به دامداران توقعاتي را براي دامداران ايجاد كرده.
محمدرضا مسعود: در برخورد با گرگ رويكردها كاملا متفاوت است. درست است كه گرگ هميشه در طول تاريخ قوت لايموت خانوارهاي روستايي و عشايري را دزديده و قاتل شنگول و منگول بوده ولي براي گرگ گرفتار معمولا مجازاتها فراتر از حد باور است: زنده زنده پوست كندن، آتش زدن، مثله كردن و ... جالب است كه معمولا ريشسفيدها هم حضور دارند.
ایمان ابراهیمی: اتفاقي كه براي توله خرس سوادكوه افتاد، از دو جنبه بايد بررسي شود؛ نخست از منظر روانشناسي اجتماعي كه به اين امر ميپردازد كه چه اتفاقي براي افراد يك جامعه محلي افتاده كه اقدام به يكسري هنجارشكنيها كردهاند؟ يعني جداي از دامدار متخلفي كه يك تصميم حاصل از سنجش عوامل مختلف را در ذهنش گرفته، يكسري افراد هم هستند كه تابع وي شدهاند.