نگاهي به رمان «در جست و جوي زمان از دست رفته»
پروست در رماننويسي حجت را تمام كرده است
هما بختياري
مارسل پروست، نويسنده فرانسوي نگارش رمان عظيم «در جستوجوي زمان از دست رفته» را سال 1909 آغاز و تا 14 سال بعد تمام زندگياش را وقف به سرانجام رساندنش كرد و از سال 1913 انتشار آن را آغاز كرد. 3 جلد آخر اين رمان پس از مرگ او منتشر شد. اين اثر به واسطه داستان مفصل و پرجزيياتش و درونمايه «حافظه غيرارادي» كه مشهورترين نمونه آن «بخش مادلن» مهمترين اثر اين نويسنده به شمار ميرود.
«در جستوجوي زمان از دست رفته» خاطرات و تجربيات راوي از كودكي تا بزرگسالي را به تصوير ميكشد. او در اين مسير طبقه مرفه را نيز از اواخر قرن نوزدهم تا اوايل قرن بيستم به تصوير ميكشد و در عين حال به تعمق از دست رفتن زمان و فقدان معنا در اين دنيا ميپردازد. ايده كلي رمان در سال 1909 در ذهن پروست شكل گرفت و او تا پاييز 1922 روايتش را ادامه داد اما بيمارياش اجازه ادامه اين اثر را به او نداد.
«در جستوجوي زمان از دست رفته» همانند بسياري از آثار ادبي، جستوجويي است كه ساختاري شبيه به سمفوني دارد. آواي درونمايههاي اصلي رمان- عشق، هنر، زمان و حافظه- به دقت و با زيبايي تمام نواخته ميشوند. نويسنده در صفحات ابتداي كتاب هدفش از جستوجو را به زباني موزيكال، نگاهي جزيينگر و قلمي ظريف بيان كرده است؛ در جستوجوي هويت خودش و معناي زندگي است. همچنانكه داستانگويياش را ادامه ميدهد با زباني كه گيراترين و جذابترين زباني است كه در ادبيات سراغ داريم با خواننده سخن ميگويد. برخي حجم زياد و دشواري و پيچيدگي اين متن را دليلي براي نخواندن اين اثر عنوان ميكنند اما بايد گفت پس از گذشت نزديك به يك قرن اين اثر هنوز زير چاپ ميرود و تا به حال به 40 زبان زنده دنيا ترجمه شده است. جالب است كه ناتالي ساروت، از برجستهترين نويسندگان مكتب رمان نو در فرانسه، سال 1956 ادعا كرده بود در آيندهاي نزديك نه از نامش خبري هست نه از رمانش و شايد در تاريخچه ادبي كتابهاي درسي اشارهاي جزيي به او كرده باشند. ساروت گفته بود:«براي اغلب ما آثار جويس و پروست در افقي دوردست خودي نشان ميدهند چون اين آثار شواهدي از دوران پايان يافتهاند.» اما برخلاف گفته ساروت همچنان رمان حجيم و دشوار «در جستوجوي زمان از دست رفته» را در قالب اثري مدرن و نه در قالب اثري گمشده با لذت ميخوانيم. بسياري از منتقدان و پژوهشگران اين رمان 7 جلدي را معرف رمان مدرن ميدانند. اين اثر شگرف روي نويسندههايي كه پس از پروست آمدند از جمله «گروه بلومزبري» تاثيرگذار بود. از نمونههاي نويسندگان متاثر از او ميتوان به آندرو هولرن، نويسنده آمريكايي اشاره كرد كه پيش از نگارش مهمترين رمانش
«Dancer From the Dance» (1978) براي يكي از دوستانش نوشت:«بالاخره كتاب در جستوجوي زمان از دست رفته را تا آخر خواندم. اين تصور كه جويس رمان را به حد كمال رسانده كاملا باطل است. پروست است كه در كار رماننويسي حجت را تمام كرده با رماني چنان كامل و چنان پرعظمت كه ماندهام از اين پس چه خاكي ميتوان بر سر ريخت؟»