بحث و بررسي پيرامون محلههاي شهري، هويت محلهاي و فرآيند تغيير و تحولات آنها به سبب نقش و جايگاهي كه در فرآيند جامعهپذيري و بازتوليد روابط اجتماعي دارند، واجد اهميت اساسي است. پنجمين دوره انتخابات شوراياري محلات شهر تهران بهانهاي شد تا به قبض و بسط اين موضوع پرداخته شود. محلهها در شهر يك مفهوم فضايي و در عين حال اجتماعي هستند. «كوين لينچ» خصوصيات محله را با خيابانهاي آرام و ايمن و خدمات روزانه كه به سهولت در دسترس قرار گرفته و چنانچه ضرورت احساس شود، تشكلهاي سياسي به وجود ميآورد، توصيف كرده و مناطق مسكوني داراي هويت را براي بهبود مشاركت افراد مناسب تشخيص ميدهد. جان ديويي فيلسوف پراگماتيست قرن بيستم در كتاب دموكراسي و آموزش و پرورش در تعريف «جامعه» يا «اجتماع» مينويسد، يك عده بچه كه در يك ده يا يك خيابان شهري با هم بازي ميكنند، يك جماعت را تشكيل ميدهند. اين تعريف تداعيكننده كاركرد محلههاي شهري است.
افراد ساكن در يك محله يا يك خيابان شهري، هنگامي يك گروه اجتماعي هستند كه داراي روابط اجتماعي نسبتا پايدار و مستمر بوده و ضرورتا براي ثبات و ماندگاري در زندگي اجتماعي سهم و كمكي ايفا كنند. در عرصههاي عمومي و فضاي اجتماعي محلهها، استمرار روابط چهره به چهره به هويت مشترك محلهاي منجر ميشود. در عين اينكه بخش مهمي از هويت افراد و گروهها به محله و مكان زندگي آنها گره خورده است، هويت يك مكان از سطح محله تا مقياس ملي نيز متاثر از نام و نشان شخصيتهاي ممتاز و تاريخساز است. بسياري از محلات نامشان برگرفته از شخصيتهاي ممتاز ادبي، هنري، سياسي، مذهبي، نوابغ، قهرمانان جنگ و اسطورههاست. محلهها يك ساخت اجتماعي هستند كه افراد در آن متولد شده، رشد و پرورش يافته و در فرآيند اجتماعي شدن هويتشان تكوين مييابد. از سويي محلهها بر ساخت كنشهاي جمعي تكتك افراد جامعه هستند. بنابراين هويت محلهاي امر ثابت و لايتغير نبوده و همواره در حال بازتوليد و نو شدن است.
محلههاي اصيل و برخودار از منابع اعتماد، سرمايه اجتماعي و مناسبات همسايگي ميتوانند بستري را براي انسجام، امنيت، منزلت، پايگاه افتخار، روحيه جمعي و ايضا زندگي بهتر فراهم كنند. در مقابل، محلههايي با هويت مشوش و منزوي و فارغ از خصلت روح جمعي و معاشرت همسايگان؛ نااميدكننده، يأسآور و بيروح هستند كه انسان در آن منزوي، غريب و تنهاست. ساكنين اين محلات هيچ نيرو و كششي براي بيرون رفتن از خانه و كنشهاي اجتماعي ندارند. انگلس با به تصوير كشيدن هويت مشوش و آشوبزده طبقه كارگر شهر لندن در سال 1844 مينويسد؛ هركس درجستوجوي بيامان منافع خويش است، افراد نسبت به هم خشنتر و بيگانهتر ميشوند و بشر به ذرات كوچكي كه از منافع خود تبعيت ميكند، جنگ اجتماعي و جنگ هر فرد عليه بقيه در اينجا آشكار است و مردم يكديگر را تنها به عنوان اشيايي قابل استفاده مينگرند و هر كس ديگري را استثمار ميكند.
لزوم درك تفاوتهاي محلهها
محلههاي تهران به لحاظ سازمان فضايي و حيات اجتماعي آنچنان متفاوت و متعارض هستند كه به سختي ميتوان تعريفي واحد و يكپارچه از هويت مكان براي آن به دست داد. طراحي ساختمانها، مساحت واحدهاي مسكوني، نوع گذران اوقات فراغت، سبك زندگي، ترجيحات فرهنگي و تمايزات ذائقه از مصرف نان سنگك گرفته تا باگت فرانسوي، نوع استفاده وسيله نقليه از موتوسيكلت تا اتومبيلهاي آخرين مدل، سطح معاشرت در كوچهها و خيابانها، ميزان استفاده از فضاهاي عمومي، وضعيت كالبدي محلهها از كوچههاي تنگ و باريك جنوب شهر تا خيابانهاي فراخ شمال و غرب تهران و حس تعلق به مكان در شمال تهران در آسمانخراشهاي الهيه، فرمانيه، كامرانيه و فرشته، به هيچ وجه با سبك زندگي در محلههاي خانيآباد، ياغچيآباد و جواديه قابل قياس نبوده و يك شهر واحد را بازنمايي نميكند. تفاوت در الگوهاي رفتاري، ارزشها، هنجارها، باورها، نظام اعتقادي، حتي در مدلهاي لباس، علايق موسيقي، تا آن حد است كه اساسا نميتوان تهران را به عنوان يك شهر واحد متصور شد، مگر به هم پيوستگي بافت شهري و يا نقشههاي مصوب شهري آن را به عنوان يك شهر واحد ترسيم كند.
هويت محله در شهر تهران طي دهههاي اخير تحت تاثير رشد شهر، مصرفگرايي، بيشينهسازي سود و اقتصاد سرمايهداري، تحول سبك زندگي، گرايشات، علايق سيال، تعقيب خشنوديهاي شخصي، فردگرايي، تحول سبك معماري و شهرسازي، رشد عمودي شهرها، افزايش تراكم ساختماني و به همريختگي در توازن جمعيتي و غلبه ماشين بر خيابانهاي شهر، افت شديد مناسبات همسايگي و كثيري از عوامل ديگر دچار تغييرات بنيادين شد. امروزه محلههاي اصيل شهر تهران با روابط صميمانه و شبكههاي مستحكم دوستان كه روزگاري محله جزيي از متعلقات خانه به شمار ميآمد و مصداق واقعي «شهر ما خانه ما» بود، گونههاي جديدي از مناسبات و روابط اجتماعي را تجربه ميكند.
با استحاله هويت محلهها، فرآيند جامعهپذيري گروه دوستان، همسالان و بچهمحلهها به عنوان يكي از پايهايترين گروههاي اجتماعي كه در كوچه و خيابان مشغول بازي گروهي، تمرين دوستي، سازگاري، فهم مشترك، رقابت، قهر و آشتي، كارجمعي، مسووليتپذيري، مشاركت، نقشگيري، پشتيباني و رعايت سلسله مراتب بودند، مختل شد. گروه اجتماعي «همسالان» كه بر اساس نظريه «هربرت بلومر» پس از والدين و ديگري مهم، سومين واسطه يا آژانس اجتماعي شدن است، حداقل در بسياري از محلات شهر بيرمق و مضمحل شده و در وضعيت تعليق به سر ميبرد. با نگاه عميق جامعهشناختي به تجربه زندگي در تهران فيالواقع اين تصور در اذهان متبادر ميشود كه مفهوم اجتماعي محله به صورت بطئي در حال فراموشي است و صرفا يك مفهوم جغرافيايي و فيزيكي و تقسيمات شهري از آن باقي مانده است. اين تغييرات هويت محلهاي تا حد زيادي محصول موج جديد مدرنيته، فاصلهگيري از مكان و كنده شدن روابط اجتماعي از محيطهاي همكنشي و تجديد ساختار آن در پهنههاي نامحدود زماني- مكاني است، كه «آنتوني گيدنز» در باب جهان مدرن از آن سخن رانده است. استحاله در هويت بافتهاي جديد و حتي محلههاي قديمي مركز شهر، آشنايان همسايه را به همسايهگان غريبه بدل ساخته و موجب كمرنگ شدن روح گروهي، تقليل مناسبات و حمايتهاي همسايگي، ترويج روحيه بيتفاوتي، فقدان كنترل اجتماعي در محيط زندگي، از دست رفتن حس تعلق به مكان و فرو كاستن جوشش و نشاط جمعي شده و بروز رفتارهاي ضداجتماعي و بيبند و باري و نفوذ معتادين و خلافكارها را در برخي محلههاي مسكوني تسهيل كرده است.
فرزندان امروز تهران كه فرآيند اجتماعي شدن را در محلهها، كوچههاي شهر با بازيهاي كودكانه و جوش و خروش جمعي تجربه نميكنند و در شرايطي كه صبحگاهان به صورت بستهبندي شده در جعبههاي متحركي به نام «سرويس مدرسه» مسير خانه به مدرسه و بالعكس را با كمترين مكث و مجال براي بازي و جنب و جوش ميپيمايند، براي هميشه نسبت به كوچه و محله خود غريبه و بياشتياق خواهند بود و اوقات خود را در آپارتمانها با بازيهاي كامپيوتري و گشت و گذار در فضاهاي مجازي و تماشاي فيلمهاي ماجراجويانه سپري ميكنند. اين فرزندان از يك رابطه ناب در يك فضاي آزاد و خودجوش، بدون نظارت مستقيم نهادهاي قدرت و فارغ از هر گونه ضوابط خشك و بدون انعطاف، محروم و بيبهرهاند. جان ديويي در رابطه با اهميت كوچه و خيابان و گردشگاه براي كودكان مينويسد؛ مناسبات كودك با دنياي پيرامون او بسيار محدود است. موضوع فكر او امور و اشيايي است كه او در اطراف خود مييابد. خانه، كوچه، خيابان، گردشگاه و شهري كه ديده و قصهاي كه شنيده است، موضوع فكر اوست.
مردم بيگانه با كوچه و خيابان
امروزه در تهران مردم با بيگانگي از كوچه و خيابان مردم، بدون مكث و با بيتوجهي عمدي نسبت به همسايگان صرفا براي خريد مايحتاج روزمره بسان تيري كه از چله رها شده به سر كوچه ميروند و پس از خريد مايحتاج برميگردند. مادرها به فرزندان سفارش ميكنند؛ زود برگردند، مواظب باشند و با گوشزد كردن دلواپسي خود، روح انزوا و محلهگريزي را به آنها ميدمند. پيامد قطع پيوند كودك از كوچه و خيابان و به تبع آن فقدان تجربه بازي و تمرين كارگروهي در فضاي همسايگي در سنين بزرگسالي، هنگامي كه افراد پس از طي مراحل تحصيلي و كسب مهارتهاي مربوطه به كار و فعاليت و ورطههاي ديگر زندگي اجتماعي، گام مينهند، پديدار شده و بنيان زندگي اجتماعي را مخدوش ميكند. بيشك فرهنگ مشاركت، حركت در مسير مردمسالاري، تحمل شنيدن آراي مخالف، عمل به قانون و تبعيت از قواعد گفتوگو، پرهيز از تعصبات كور، غرضورزي در فضاي آزاد كوچه و خيابان حين بازيهاي كودكانه و روابط صميمانه همسايگي آموخته ميشوند. همسايگان آشنا، جوانان، سالمندان به ويژه زنان كه در سالهاي نه چندان دور در محلات، بر سر كوي و برزن، گردهم ميآمدند و با گفتوگو و درد دل كردن، خستگي كار روزانه را از تن بيرون ميراندند و كدورت و درشتيهاي زندگي، ناخشنوديها، كسادي و ناهمخواني دخل و خرج و يكنواختي زندگي را، با مطمئنترين افراد در همسايگيشان مبادله ميكردند، در واقع به التيام جراحات زندگي روزمره مشغول بودند. خالهزنك بازي كه امروزه به عنوان يك برچسب از آن استفاده ميشود، هميشه كاركرد منفي ندارد و اقبال عمومي از آن نشان كاركردهاي متنابه پيدا و پنهان آن است. اگر مدعي شويم، نيرويي كه در تعاملات چند منظوره فضاي همسايگي نهفته است، قدرت تابآوري زندگي زناشويي را ارتقا ميدهد، پربيراه نگفتهايم. زندگي در بافتهاي ريزدانه و آپارتمانهاي كوچك مناطق مركزي و جنوبي شهر سهلتر و تحملپذيرتر خواهد شد اگر در كوچه و خيابان و محلهها، معاشرتهاي زنان همسايه احيا شود. امروزه اقشار متوسط و فرودست جامعه، پس از فراغت از كار، انتظار تامين نيازهاي بيشمار گپوگفت، مشورت، درددل كردن و تخليه خستگيها و آلام زندگي روزمره كه در گذشته نه چندان دور، قسم اعظم آن با دوستان در كوچه و خيابان برآورده ميشد را در خانه صرفا از همسران خود مطالبه ميكنند. لذا اگر بنا به محتواي ذهني خويش براي همه آن احتجاجات، پاسخ مناسب نگيرند، اي بسا طغيان كنند و همسران خود را به عدم درك متقابل يا فهم مشترك متهم كنند. انتظار تامين همه نيازهاي عاطفي در خانه و از طريق همسران يك انحراف بزرگ است كه با از بين رفتن محلهها، رواج يافته است.
محلات و حق كودك
امروزه اكثر خيابانهاي تهران تحت سيطره ماشين است. ترافيك وسائط نقليه موتوري، فرصت بازي و همنشيني و موانست در خيابانها و كوچههاي شهر را به ويژه در بافتهاي مركزي و جنوبي شهر از كف ربوده است. فضاي معاشرت و بازي بچهها در كوچه پسكوچههاي شهر، به جولانگاه اتومبيل و موتوسيكلت بدل شد. پربيراه نيست اگر بگوييم زندگي اجتماعي در محلههاي شهر زير سم ماشين لگدكوب شده است. شبكههاي متقاطع معابر شهري و تبديل خانههاي مسكوني به آپارتمانهاي چهار، پنج و شش طبقه و ساختمانهاي بلندمرتبه، فرصت گردهمايي زنان و مردان، آشنا شدن و پايهريزي يك دوستي ناب و خلق خاطرات دوران كودكي و نوجواني را از شهروندان سلب كرده است. جاي اعتراض و تعجب نيست اگر در آينده نه چندان دور، در تهران و برخي كلانشهرهاي كشور، خاطرات بچههاي محله در قصههاي مادربزرگها و داستانهاي نوستالژيك جستوجو شوند.
كودكان، معاشرت و احساس تعلق خاطر به مكان زندگي و مناسبات همسايگي را از والدين خود ميآموزند و از آنها تبعيت ميكنند. اگر جهتگيري جريان تحول اجتماعي زندگي شهري پاي والدين و ديگران مهم را از فضاي محله و خيابان قطع كند، قطعا در يك فرآيند تدريجي، احساس تعلق به مكان و روابط صميمانه بين همسايگان و بچههاي محله از بين ميرود. يقينا يكي از مهمترين بخشهاي زندگي انسان خاطرههاي اوست و مهمترين خاطرهها مربوط به دوران كودكي و بازي در كوچه و خيابان است. متاسفانه در پي تحولات جديد، بچه محل بودن در بافتهاي جديد تهران به واژگان غريبي بدل شده و از فرهنگ زندگي رخت بسته است. همكلاسيها صرفا از طريق فضاهاي مجازي با هم ارتباط دارند و پس از مدرسه، در اوقات فراغت، براي بازي و تعميق دوستي، وارد عرصه عمومي كوچه و خيابان نميشوند و احيانا جايي براي ملاقات نمييابند. به دنبال استحاله هويت محله، گروه اجتماعي «بچه محلهها» در غالب مناطق مسكوني شهر تهران، از بين رفته يا در اشكال و سبكهاي جديدي در حال ظهور است. جوانان و نوجواناني كه با اتومبيل يا موتوسيكلت براي تفرج و به اميد يافتن دوستان غيرهمجنس در خيابانهاي شهر پرسه ميزنند، سبك جديدي از زندگي را به نمايش ميگذارند كه قطعا بخشي از آن محصول از بين رفتن محلات و استحاله هويت محلهاي است. متاسفانه دامنه اين ساخت جديد واقعيت اجتماعي به فضاي محلات ختم نميشود بلكه در فرآيند اجتماعي شدن چونان يك شيوه پرورش و آموزه رفتاري در ساختمان ذهني كودكان و نوجوانان رخنه كرده و اي بسا در آيندهاي نه چندان دور، بازنمودهاي آن به عنوان يك خصلت نهادي تماميت نظام اجتماعي را با چالش جدي مواجه ميكند. امروزه احيا و بازسازي معاشرتها و مناسبات محلهاي، تقويت هويتهاي جمعي و روح گروهي واحدهاي همسايگي و گروههاي دوستان در فضاي اجتماعي محلات ضرورت اجتنابناپذير است. تعديل تراكمهاي سنگين ساختماني در طرحهاي توسعه شهري و بازتوليد جغرافياي مراكز محلهها جزو مهمترين راهحلهاي باززندهسازي محلههاي تهران به شمار ميآيند.
جامعه شناس
به دنبال استحاله هويت محله، گروه اجتماعي «بچه محلهها» در غالب مناطق مسكوني شهر تهران، از بين رفته يا در اشكال و سبكهاي جديدي در حال ظهور است. جوانان و نوجواناني كه با اتومبيل يا موتوسيكلت براي تفرج و به اميد يافتن دوستان غيرهمجنس در خيابانهاي شهر پرسه ميزنند، سبك جديدي از زندگي را به نمايش ميگذارند كه قطعا بخشي از آن محصول از بين رفتن محلات و استحاله هويت محلهاي است.