• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4418 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۲۹ تير

كودكان تهران و سردشت، شهرشان را با رنگ و نقش تعريف كردند

سردشت؛ رنگ و رنگ / تهران؛ دود و خاكستر

بنفشه سام‌گيس

 السا 6 سال دارد. ساكن تهران است و تابستان‌ها به كلاس نقاشي مي‌رود. به السا گفتند، تهران را نقاشي كن. السا يك مستطيل دراز كشيد با پنجره‌هاي متعدد و مستطيل را رنگ صورتي زد. پشت همه پنجره‌ها خالي بود. كنار مستطيل دراز هم يك درخت دراز كشيد كه تنه‌اش هيچ برگي نداشت و فقط بالاي بالا، دايره سبز رنگي به عنوان برگ‌هاي انبوه كشيد. السا، تهران را اين طور مي‌ديد.

روژينار 6 سال دارد. ساكن سردشت است و تابستان‌ها به كلاس نقاشي مي‌رود. به روژينار گفتند سردشت را نقاشي كن. روژينار، كوه كشيد و ابرهاي آبي كشيد و پرندگان و پروانگان در حال پرواز كشيد و درختاني با ميوه‌هاي سبز و قرمز كشيد و زناني با لباس‌هاي كردي رنگارنگ كشيد و مرداني در حال سرودن آوازهاي محلي كشيد. السا، سردشت را اين طور مي‌ديد.

نمايشگاه 3 روزه‌اي كه هفته گذشته در فرهنگسراي ارسباران برگزار شد، چيدماني از نقاشي كودكان سردشت و تهران بود؛ كودكان 6 تا 12 ساله‌اي كه قرار بود شهرشان را، آنچه كه در زندگي روزمره مي‌بينند، براي كودكاني از شهرهاي ديگر و كشورهاي ديگر تعريف كنند. سردشت اولين شهر قرباني سلاح‌هاي شيميايي در جهان است كه 7 تير ماه 1366 توسط هواپيماهاي عراقي با بمب‌هاي حاوي عامل شيميايي خردل بمباران شد و بيش از 8 هزار نفر از ساكنان شهر، بر اثر مواجهه با اين عامل مرگبار، شهيد و مصدوم شدند. خاطرات ميانسالان اين شهر مرزي، جمله به جمله، بازسازي تصاوير تلخ ظهر روز 7 تير 1366 است كه براي باورپذيري اين جمله‌ها كه هيچ سندي متقن‌تر از مواجهه با تاول‌هاي ريز و درشت و چشم‌هاي هميشه نابينا و تولدهاي ناقص و مولودهاي مرده و ژن‌هاي ناقل هزاران درد غيرقابل مداوا در مردمان امروز سردشت نياز ندارد، دست هر گردشگر اين شهر نشسته بر فراز دشت‌هاي گندم را مي‌گيرند و تا گورستان شهر مي‌برند؛ گورستاني كه بر سنگ قبورش، جز تاريخ تلخ و ماندگار «7 تير 1366» نبايد توضيح مضافي منقش مي‌شد.

حالا كودكان اين شهر بمباران شده و خردل نفس كشيده، سردشت را چطور ديده‌اند؟ چه رنگي ديده‌اند؟ با چه سوادي ديده‌اند؟ سردشت مصور شده روي كاغذهاي سفيد، ذهنيت بكر و ناب و كودكانه‌اي از طبيعت و آداب و رسوم و چينش خانه‌هاي شهري و روستايي و حتي مرگ است. در اين نقاشي‌ها، كودكان، آنچه از بزرگ‌ترهايشان شنيده‌اند را هم به تصوير كشيده‌اند؛ پرواز هواپيماهاي مرگ در آسمان شهري كه گندم داشت و گيلاس داشت و ده‌ها كشت جاليز و صيفي و باغي داشت اما امروز، 32 سال پس از پايان جنگ 8 ساله تحميلي هم، كارشناسان محيط زيست برآورد دقيقي از آلودگي خاك سردشت ندارند اما مقطوع‌النسل شدن بسياري از توليدات باغي، نشان ماندگاري شديد آلودگي عامل شيميايي خردل در خاك و آب اين منطقه است. اما هنوز هم در اين شهر زخم‌خورده، درختان بار مي‌دهند؛ اين، همان چيزي است كه به چشم كودكان سردشت آمده است؛ درختان ميوه. در نگاه اين كودكان، طبيعت يك هويت است. هويت شهر محل تولدشان؛ شهري كه با پشت سر گذاشتن خشن‌ترين نوع از آسيب جنگ، باز هم رنگ زندگي و سرزندگي گرفته و عشق به اين شهر كوچك، به وضوح و با صراحت، در همين نقش‌هاي كودكانه، بسيار پررنگ است. اما نقطه مقابل اين نقاشي‌ها، يادگار كودكاني است 730 كيلومتر دورتر از همسن‌هاي‌شان. نقاشي‌هايي از تهران؛ از شهري كه فقط به كمك رنگ زيبا شده؛ زيبا كه نه، قابل تحمل شده و اگر اختيار بچه‌ها به انتخاب رنگ‌هاي واقعي بود؛ انتخاب همان رنگ‌هايي كه هر روز پيرامون‌شان مي‌بينند، ده‌ها جعبه مداد شمعي كه در اختيار بچه‌ها قرار گرفت بي‌استفاده مي‌ماند چون بچه‌ها براي رنگ كردن نقاشي‌هاي‌شان، غير از مداد سياه و خاكستري، رنگ ديگري براي اين شهر دودزده بي‌روح پرترافيك بي‌پرنده خسته از آلودگي صوتي انتخاب نمي‌كردند. در نقاشي‌هاي كودكان شركت‌كننده در اين نمايشگاه، هويت تهران، با ساختمان‌هاي بلند، با پنجره‌هاي خالي از صورت‌هاي انساني، با كلاغ‌ها و دود و ماشين‌ها تعريف مي‌شود. تهران در نقاشي اين بچه‌ها، ابر و كوه ندارد چون قد بلند ساختمان‌ها مجال تماشاي آسمان را به كودكان تهراني نمي‌دهد.

از السا پرسيدم:«نقاشي دوستاي سردشتيتو ديدي؟ چرا مثل اونا آبشار و رودخونه نكشيدي؟»

السا گفت:«من اينجا فقط آپارتمان ديدم. خودمونم توي آپارتمان زندگي مي‌كنيم. آپارتمان ما رنگش سياهه ولي نمي‌خواستم سياهش كنم. من تا حالا رودخونه و آبشار واقعي نديدم. وقتي مي‌ريم رستوران، مامانم ميگه السا نگاه كن. اون شكل رودخونه است. اون شكل آبشاره. ولي من مي‌دونم همه اونا دروغيه. مثل آبشار اون بچه‌ها (به نقاشي بچه‌هاي سردشت اشاره مي‌كند) نيست. اونا ميرن كنار آبشار واقعي غذا مي‌خورن. آبشارشون ماهي داره. ما درخت داريم كنار خونه‌مون، ولي درختمون يه دونه است. اونم جوجه نداره. اگه هم داره، انقدر صداي ماشينا بيرون آپارتمان‌مون زياده كه ما صداي جوجه‌ها رو نمي‌شنويم.»

نمايشگاه نقاشي «شهر من» سومين كار گروهي مشترك كودكان ايراني است. دو نمايشگاه نقاشي پيش از اين، با همكاري مشترك كودكان هيروشيما و بلغارستان برگزار شد و موزه صلح تهران، اين بار تصميم گرفت نمايشگاهي از نگاه ساده كودكان ايراني برگزار كند. منا بادامچي‌زاده؛ عضو بخش كودك موزه صلح تهران در گفت‌وگو با «اعتماد» مي‌گويد:«پرداختن به نتايج جنگ و سلاح‌هاي كشتار جمعي يكي از بخش‌هاي موزه صلح تهران است. به همين سبب در فكر فعاليتي بوديم كه بازتوليد خشونت نباشد اما نگاه كودكان به شهر محل سكونت‌شان؛ شهري كه درگير جنگ بوده و شهري كه درگير جنگ نبوده را بازنمايي كند. وقتي براي كودكان سردشت، قصه فيل در تاريكي را در كارگاه قصه‌گويي تعريف كرديم و ازشان خواستيم كه هر كدام، روايت مستقلي از شهرشان نقاشي كنند، وقتي نقاشي‌هايشان را جمع كرديم، جالب بود كه اين بچه‌ها، به هر حال يادمان‌هاي جنگ را در شهرشان مي‌ديدند و مي‌شناختند و حتي در نقاشي‌هايشان هم بازتاب داده بودند اما، انگار از جنگ عبور كرده بودند و در آن وجه صلح منفي (در مطالعات صلح، معادل با نبود جنگ است) نمانده بودند و شهرشان را با نمادهاي ديگري از جمله باران و بهار و نوروز و آيين و رسوم و آبشار هم تعريف مي‌كردند. آن هم در شهري كه هنوز ساختمان‌هايش، يادگاري از جنگ و بمباران دارند. وقتي همين كارگاه را در تهران برگزار كرديم اما نتيجه متفاوت بود چون كودكان تهراني، با وجود آنكه هيچ ذهنيتي از جنگ نداشتند اما شهرشان را اين طور نقاشي كردند؛ شهري كه نشانه‌هاي سرزندگي در آن بسيار كمرنگ است.»

سيد احمد محيط‌طباطبايي؛ كارشناس ارشد ميراث فرهنگي كه به تماشاي اين نمايشگاه آمده بود در پاسخ به «اعتماد» و در تعريف «تهران» با نگاهي به نقاشي كودكان تهراني گفت:«تهران همين است. برويد اتوبان همت و تهران را ببينيد. يك محوطه بزرگ كه وسطش درياچه درست كرده‌اند و دورش با فروشگاه‌هاي بزرگ و برج‌ها پر شده است. در نقاشي اين بچه‌ها هم، تهران را نمي‌بينيم و اين نقاشي‌ها مي‌تواند مربوط به هر شهري باشد. انگار آدم‌ها به مكان‌هايي كه مي‌تواند خوابگاه‌شان باشد نقل مكان كرده‌اند و انگار، تهران و خانه‌هايش، صرفا جايي براي خواب است. البته من هنوز در خانه پدري‌ام زندگي مي‌كنم؛ در محله بهارستان و محل سكونت من، هنوز با باقي شهر تهران متفاوت است چون هنوز آنچه را كه بايد از شهر تهران به ياد بسپريم، دارد و به دليل همين ويژگي‌ها در اين محلات، هنوز به تهران علاقه‌مندم. تصورم اين است كودكاني كه اين نقاشي‌ها را كشيده‌اند، به محلات قديمي تهران تعلق نداشته‌اند در حالي كه محلات قديمي تهران از جمله آب سردار و سيروس و سرچشمه و كاخ و بزرگمهر، با همان شكل قديمي خود حفظ شده اما نقاشي‌هاي اين كودكان مربوط به شهرك‌ها و برج‌نشين‌هاي تهران است. واقعيت اينكه با وجود همه حرف‌ها و بحران‌ها، مركز شهر تهران واقعا اين شكلي نيست و هنوز بسياري از ساختمان‌هاي قديمي در محلات مركزي شهر حفظ شده است. من هنوز هم شهر تهران را دوست دارم چون محبوبيت تهران به دليل كالبدش نيست بله به خاطر خاطرات اين شهر است. زيباترين خاطرات من با پدر و مادرم و دوستانم از تهران، فصول مشتركي است كه به زندگي ما در تهران شكل ديگري مي‌دهد؛ زيباترين خاطره من، روزهاي كودكي است كه، با پدرم در خيابان‌هاي بهارستان و جمهوري، سوار اتوبوس‌هاي دو طبقه مي‌شديم و ايشان در گذر از اين خيابان‌ها، براي من از خاطرات اين شهر تعريف مي‌كرد.»


سومين نمايشگاه نقاشي مشترك كودكان ايراني ، با موضوع« شهر من » و توسط موزه صلح تهران با هدف ترويج فرهنگ صلح و خشونت زدايي از ذهن كودكان برگزار شد.اين نمايشگاه كه اين بار ، حاصل نقاشي كودكان تهران و سردشت بود ، تير ماه امسال در دو نوبت جداگانه در سردشت و تهران برگزار شد .

 


نقاشي اين بچه‌ها تقابل دنياي سنتي و مدرن بود

مجتبي عباسي‌قادي؛ جامعه‌شناس |

چينش اين نقاشي‌ها در كنار هم، روايت و تقابل دنياي سنتي و دنياي مدرن است. اين نقاشي‌ها نشان مي‌دهد كه هويت در دنياي مدرن، به‌واسطه تمايز‌پذيري نقش‌ها تعريف مي‌شود و در شهرهاي بزرگ، ساختمان‌هاي بلند و ماشين‌ها و دودها جاي روابط چهره به چهره را مي‌گيرد. دنياي مدرن اگرچه بدن‌ها را به هم نزديك مي‌كند اما فردگرايي، آدم‌ها را از هم جدا مي‌كند. آدم‌ها در دنياي سنتي، براساس وجدان جمعي؛ مجموعه‌اي از عواطف و احساسات و باورها و اعتقادات در كنار هم قرار مي‌گيرند اما در شهرهاي بزرگ و به‌دنبال پيچيدگي تعاملات انسان‌ها، افراد براساس نقش‌هاي‌شان تعريف مي‌شوند. در عين حال، ساختار تحميل شده در دنياي مدرن، باعث خودسانسوري انسان‌ها مي‌شود اما كودكان كه هنوز گرفتار اين تحميل نشده‌اند و هنوز در حال سپري كردن دوران هويت‌يابي هستند، در نقاشي‌هاي‌شان رنگ‌ها را آزادانه‌تر انتخاب مي‌كنند پس نقاشي كودكان تهران از اين شهر، پر از رنگ است برخلاف آنچه ما در زندگي روزمره و پيرامون‌مان مي‌بينيم.


كودكان تهراني پر از اسپاسم و كودكان سردشتي پر از نشاطند

مهرآفرين حاتمي؛ كارشناس تحليل نقاشي كودك|

در نقاشي كودكان سردشت، با پرسپكتيو روبه‌رو نيستيم اما طبيعتي به تصوير درآمده كه كودكان با آن ارتباط داشته‌اند. كودك تهراني نمي‌تواند رودخانه بكشد ولي كودك سردشتي، اين طبيعت را لمس كرده بدون آنكه نياز به آموزش داشته باشد اما كودك سردشتي هم نمي‌تواند باغ‌وحش بكشد چون آن را از نزديك لمس نكرده. نكته بارز در نقاشي كودكان تهران استفاده از رنگ شفاف و گرم است در حالي كه كودكان سردشتي، در نقاشي‌هاي‌شان از رنگ‌هاي محيط استفاده كرده‌اند و استفاده از اين رنگ‌ها، ناشي از تفاوت‌هاي اجتماعي در محيط زندگي و محل سكونت است. اين نقاشي‌ها نشان مي‌دهد كه كودكان ما در تهران، به آپارتمان‌ها «نگاه» نمي‌كنند و فقط مي‌دانند در تهران خانه‌هايي هست كه پر از پنجره است و رنگ‌هاي مورد استفاده در نقاشي اين كودكان، پر از هيجان و اسپاسم است در حالي كه در نقاشي كودكان سردشت، هيجان و وحشت ديده نمي‌شود چون اتقاقا، كودكان اين شهر، با وجود تعاريف و خاطرات بزرگ‌ترهاي‌شان، خيلي آسان‌تر جنگ را پشت سر گذاشته‌اند و انتخاب رنگ‌هاي آرامش‌بخش نشان مي‌دهد كه كودكان سردشت، نشاط بيشتري دارند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون