• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4448 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۴ شهريور

بهزاد نبوي:

شريعتمداري، من را همچون صدام مي‌داند و بهتان مي‌زند

بهزاد نبوي روز گذشته در مصاحبه‌اي كه به‌ مناسبت فرا رسيدن هفته دولت توسط خبرآنلاين منتشر شد، به بيان خاطراتي تلخ و شيرين از ماه‌ها و سال‌هاي نخست پس از پيروزي انقلاب پرداخت. اين مصاحبه كه البته همچون بسياري از مصاحبه‌هاي نبوي، با يكي، دو شيرين‌زباني آغاز شده، به همكاري اين فعال سياسي اصلاح‌طلب با چهره‌هايي همچون مهندس بازرگان، شهيدرجايي و باهنر، ميرحسين موسوي و مهدوي‌كني نيز مي‌پردازد. نبوي اما در ابتدا در واكنش به اشاره خبرنگار به ورزشكار بودن او در دوران جواني گفته است: «الان هم با همين كمر دولا روزي ۱۰ تا ۱۴ كيلومتر پياده‌روي مي‌كنم. در ماه‌هاي آخر پيش از سكته مغزي مادر مرحومم، هر وقت از ايشان مي‌پرسيديم چطور هستيد، مي‌گفت مثل همه ۷۸ ساله‌ها خوبم! حال من هم مثل همه ۷۷ ساله‌ها خوب است! (خنده)» خبرنگار به نبوي مي‌گويد: «يك مزاح اول مصاحبه بكنيم، پدر من جزو بازاري‌هاي قديمي بود با دو نفر هيچ ‌وقت رفيق نشد يكي شما، يكي هم آقاي ميرحسين موسوي. هميشه مي‌گفت من دلم با اين دو نفر صاف نمي‌شود. » نبوي جواب مي‌دهد:«پدرخانم آقاي تاج‌زاده هم بازاري بود، تاج‌زاده مي‌گفت پدرخانمم هميشه به من مي‌گفت تو خيلي خوبي، تنها اشكالت اين است كه رفيق بهزاد نبوي هستي! (خنده)»

پس از اين حواشي اما نبوي در واكنش به اينكه چرا اوايل انقلاب بعضي او را «كمونيست» مي‌دانستند، گفته است: «مرحوم مهندس بازرگان هم مرا را توده‌اي مي‌دانست. سال ۶۱ پيش ايشان رفتم و گفتم من هر چه هستم، اين يكي (توده‌اي) نيستم و نبوده‌ام!» او ادامه مي‌دهد: «پيش از انقلاب در سال ۳۹ و ۴۰ در جبهه ملي فعاليت مي‌كردم، بعد از آن با بعضي از اعضاي جبهه ملي تصميم به تشكيل جبهه دموكراتيك ملي گرفتيم. آن جبهه دموكراتيك با اسم مصطفي شعاعيان گره خورده بود. مصطفي شعاعيان هم معروف بود كه ماركسيست است و ما وقتي با ايشان در يك تشكيلات بوديم، به شكل جبهه‌اي با هم كار مي‌كرديم. تصور مي‌شد چون نبوي با مصطفي شعاعيان دوست و در يك گروه مسلح همكاري مي‌كند، پس‌ توده‌اي است. جالب است كه بدانيد، نه‌تنها من، بلكه مرحوم شعاعيان هم مخالف سرسخت حزب توده و شوروي در دوره لنين بود.» او گفته است: «شعاعيان ماركسيستي بود كه مي‌گفت و مي‌نوشت من به ماركس هم انتقاداتي دارم. استالين كه هيچ، حتي لنين و انگلس را هم به هيچ ‌وجه قبول نداشت.»

او به ادامه اين مسائل در سال‌هاي بعد نيز اشاره كرده و مي‌گويد: «بعد از انقلاب طيف فكري مخالف من و همكارانم (طيف راست و طرفدار انقلاب و امام) دعواهايي با ما داشتند كه ماجرا ادامه پيدا كرد. سر كوپن با ما دعوا داشتند و مي‌گفتند «كوپنيسم» يعني همان كمونيسم، پس بهزاد نبوي كمونيست است!»

نبوي با اشاره به سفر حج سال 82 خود به ‌همراه كاروان خبرنگاران پارلماني مجلس گفته كه در اين سفر كه البته به خرج خودش انجام شده، خبرنگار حوزه مجلس روزنامه‌ رسالت به او گفته كه آقاي عسگراولادي هم اينجاست و دلش مي‌خواست با هم يك ديدار داشته باشند. نبوي پاسخ داده است: «حرفي ندارم، من با آقاي عسگراولادي چند سال با هم در زندان هم‌سلولي بوده‌ام. بالاخره ديدار صورت گرفت در آن ديدار من به مرحوم عسگراولادي گفتم خوب است شما به دوستان‌تان بگوييد كه لازم نيست بهزاد نبوي الزاما قاتل، دزد و جاسوس باشد و فساد اخلاقي و مالي داشته باشد تا ديدگاهش غلط باشد، مي‌تواند هيچ‌ يك از اين موارد نباشد، اما ديدگاهش فاسد باشد. مرحوم مرا تاييد كرد و گفت كه حق با شماست ولي متاسفانه بسياري از دوستان چپ و راست قديم و اصلاح‌طلب و اصولگراي فعلي قبول ندارند كه يك آدمي ممكن است از نظر شخصي موجه باشد، اما با ما همفكر نباشد.» او مي‌گويد: «منظورم از موجه اين است كه دزد، فاسق، فاسد، جاسوس و... نباشد. من آقاي شريعتمداري كيهان را مي‌شناسم، فكرش را قبول ندارم، اما ايشان را آدم ناسالمي از اين جهات نمي‌دانم. اينكه او در مورد من مطلبي مي‌گويد كه مي‌داند خلاف است، بر اساس يك تفكر انحرافي است كه مي‌گويد بر صدام مي‌شود هر دروغي را بست و اين كار عين صواب است. ايشان بهزاد نبوي را هم مثل صدام مي‌داند و به او بهتان مي‌زند! نه اينكه ذاتا دروغگو و مفتري باشد.» او مي‌گويد: «مرحوم مهدوي‌كني انسان شريف و آزاده‌اي بود، ولو از نظر فكري در مقابل ما قرار داشت.»

نبوي با اشاره به آشنايي خود با شهيد رجايي از سال ۵۴ و در زندان اوين مي‌گويد: «قبل از زندان همديگر را نمي‌شناختيم. در زندان، جمع مسلمان غيرمجاهدين خلق و غير‌موتلفه‌اي، با محوريت شهيد رجايي و من شكل گرفت و اين همكاري‌ها و فعاليت‌ها ارتباط ما را بيشتر كرد. از پيروزي انقلاب هم هفته‌اي يك بار به محل سازمان مجاهدين انقلاب در ساختمان روبه‌روي مجلس شوراي اسلامي كنوني مي‌آمد و با هم ديدار داشتيم. آنقدر با هم صميمي بوديم كه يك روز به سازمان ما آمد و گفت: بهزاد مي‌داني چه شده است؟ گفتم: چه شده؟ گفت: به من پيشنهاد نخست‌وزيري داده‌اند. هر دو مدتي به اين مساله خنديديم؛ خنده براي اينكه چقدر در مملكت قحط‌الرجال است كه به من پيشنهاد نخست‌وزيري مي‌دهند! ما در حدي با هم رفاقت داشتيم كه شهيد رجايي هيچ‌وجه تصور نمي‌كرد بدون حضور و همكاري من نخست‌وزير شود.»

او همچنين به آشنايي‌اش با مرحوم صابري‌فومني پرداخته و مي‌گويد: «من با مرحوم صابري‌فومني، پيش از حضور در نخست‌وزيري آشنا نبودم. صابري‌فومني در مجله فكاهي توفيق زمان شاه كار مي‌كرد. بعد از انقلاب هم نشريه گل‌آقا را منتشر كرد. البته ايشان با شهيد رجايي آشنايي قبلي داشت و از جانب ايشان مسوول روابط عمومي نخست‌وزيري شد.» او گفته است: «صابري‌فومني چون شهيد رجايي را قبول داشت فكر مي‌كرد من هم آدم خوبي هستم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون