درباره رفتار حكومت برزيل با آتشسوزي جنگلي كه مركز جهان است
آينده همه ما در آمازون ميسوزد
ترجمه: فريده وكيلي
آمازون مركز جهان است؛ در حال حاضر كه سياره ما تخريب محيطزيست را تجربه ميكند، جايي پراهميتتر از آمازون براي ما وجود ندارد. ما بايد اهميت آمازون را درك كنيم تا بالاخره راهي براي آتشسوزي و از بين رفتن مركز جهان پيدا كنيم.
در 500 سال گذشته اين جنگلها شاهد ويرانيهاي بسياري بوده است؛ ابتدا با تهاجم اروپاييها كه با خود نوعي تخريب ويژه تمدن را بههمراه آوردند، مرگ صدها هزار مرد و زن بومي و انقراض دهها گونه نژاد انساني و اخيرا نيز با صاف كردن جنگل و قطع درختان براي ايجاد جادههاي پهناور و مرگ حيات درون آنها.
حالا و در سال 2019، ما شاهد آغاز فصل مصيبتبار جديدي هستيم. در ماه جولاي، ميزان جنگلزدايي هر روزه معادل مساحت منهتن نيويورك بود؛ هر سه هفته معادل شهر بزرگ لندن. در اين ماه ركورد در آتش سوختن آمازون بيسابقه بوده و تقريبا ميتوان با اطمينان گفت كه اين بخشي از استراتژي زمين سوخته براي تعيين حد و مرز است. چرا اكنون اين اتفاق رخ ميدهد؟ به دليل تغيير قدرت.
نوع درندهخويي از سياست بهنام بولسوناريسم كه خود را تقريبا قدرت مطلق در برزيل ميداند. پروژه اصلي رييسجمهور ژايير بولسونارو ايجاد ويراني بيشتر بهطور روشمند و سريع در جنگلهاي آمازون است. به همين دليل، برزيل براي اولينبار پس از دموكراسي، بهطور موثر وزير ضدمحيطزيست دارد. در بيش از 30 سال گذشته هيچ وزير محيطزيستي از آزادي عمل ريكاردو سالس برخوردار نبوده است. او يك فرمانبر كشاورزي صنعتي است كه مسوول غالب مرگ و ميرها در مزارع و جنگلها بوده و عامل بيشترين تخريب برزيل است. لابي مالكين زمين همواره بهطور رسمي يا غيررسمي بخشي از حكومت برزيل بوده است، اما امروز به سطح جديدي رسيده است. آنها نه فقط در حكومت هستند بلكه خود حكومت هستند.
پروژه شماره يك و پرقدرت بولسوناريسم تبديل زمينهاي عمومي كه در خدمت عموم مردم است به زمينهاي خصوصي كه تنها منافع عده قليلي را تامين ميكند، است اما اين زمينها محافظت از زيست طبيعي مردم بومي، تودههاي عظيمي از موجودات زنده و تنظيم آب و هوا را تضمين ميكنند. اين زمينها، كه بيشتر در جنگلهاي آمازون واقع شدهاند، شامل زمينهاي عمومي (زمينهايي كه مردمان بومي حق استفاده قانوني از آنها را دارند و اين مردمان در طول بيش از يك قرن زندگي خود را از طريق ماهيگيري، استخراج كائوچو و جمعآوري دانههاي خوراكي برزيلي و ساير محصولات جنگل گذراندهاند) و زمينهاي اشتراكي (زمينهايي كه متعلق به فرزندان بردگان شورشي است كه اجداد آنان در كسب حق مالكيت خود بر زمينهاي اشغالي پيروز شدند) است. دعواهاي داخلي در هر حكومتي وجود دارد؛ بهويژه، بهدليل آنكه دولت بولسونارو استراتژي شبيهسازي مخالفين خود را طوري طراحي كرده كه بتواند همه فضاهاي ممكن را اشغال كند.
بر همين اساس اجماع براي تصاحب زمينهاي مورد حمايت مردمان بومي و اراضي حفاظتشده وجود دارد. وقتي صحبت از تبديل وسيعترين جنگل استوايي سياره زمين به مكاني براي پرورش دام، كشت دانه سويا و استخراج سنگ معدن ميشود، جدالي وجود ندارد. چند صداي مخالف هم كه تاكنون وجود داشته از حكومت حذف شدهاند. بولسوناريسم به درستي به مردي با اين نام اطلاق ميشود. اين مشي شايد حتي بدون بولسونارو هم ادامه پيدا كند. بولسوناريسم، سياستي كه عميقا با بحران دموكراسي جهاني درهم تنيده شده است، با به روي كار آوردن چهرههايي كه سالها و شايد دههها در گنداب ساير كشورهاي امريكاي لاتين مخفي شده بودند، جايي كه سرنوشت وسيعترين جنگلهاي مناطق حاره در حال شكلگيري است، بر تمامي منطقه آمازون تاثير ميگذارد. ارزش تكرار دارد اگر بگويم: بولسوناريسم فقط تهديدي براي برزيل نيست بلكه تهديدي است براي سياره ما، زيرا جنگلهايي را نابود ميكند كه بهطور استراتژيك براي كنترل گرمايش زمين حياتي است.
چگونه بايد در مقابل چنين نيروي وحشتناك مخربي، اين نيروي مخرب ماهر مقاومت كرد؟ ما براي مقاومت بايد جنگل شويم و مانند جنگل مقاومت كنيم؛ جنگلي كه ويرانيها را، هر آنچه هست يا ديگر نيست با خود حمل ميكند. ما براي معنا بخشيدن به فعاليت خود بايد به اين احساس عاطفي سياسي شكل دهيم. بدين معنا كه لايههايي از تفكر خود را تغيير دهيم. ما بايد از خود استعمارزدايي كنيم.
اين مطلب، كه آمازون در چشمانداز ما جايي بسيار دور است، نشان از احمقانه بودن فرهنگ سفيدپوستان غربي است. اين همان حماقتي است كه به تفكر نخبگان اقتصادي و سياسي جهان و ازجمله برزيل، شكل ميدهد. وقتي تنها شانس كنترل گرمايش زمين زنده نگه داشتن جنگلهاست، داشتن اين تصور كه آمازون خيلي دور است به ناديده گرفتن تناسب قارهها ميانجامد. آمازون خانه واقعي بشريت است. اين واقعيت كه بسياري از ما خود را دور از آن ميبينيم تنها نشان ميدهد كه چشمان ما دچار آلودگي و تحريف شدهاند. آنها استعمار شدهاند. در شهرهاي بزرگ برزيل و جهان، ما از مرگ و ميرهايي كه به نوعي فعاليتهاي روزمره ما شريك جرم آنها هستند فاصله داريم. ما اين رجحان را داريم كه مجبور نيستيم درباره ماهيت لباسي كه ميپوشيم يا غذايي كه ميخوريم سوال كنيم. اما در آمازون، اگر شما گوشت خوك بخوريد، يقينا ميدانيد كه اين گوشت حاصل جنگلزدايي است. اگر الوار بخريد، ميدانيد كه تقريبا هيچ چوببري قانوني در برزيل وجود ندارد. اگر لوازم چوبي منزل بخريد، اين احتمال را ميدهيد كه چوب آن از مناطق حفاظت شده تهيه شده است. در آمازون، مركز جهان، رابطه ما با مرگ جنگلها و مردمانش، همينطور با مرگ خانوادههاي كشاورز يك رابطه مستقيم است. اين گريزناپذير است. ما بايد خاضعانه از مردمان جنگلنشين بخواهيم تا ما را در اين مبارزه در كنار خود بپذيرند. آنها كساني هستند كه ميدانند چگونه با وجود اين ويرانيها در آنجا زندگي كنند. آنها همان كساني هستند كه تجربه مقاومت در مقابل نيروي عظيم تخريب را داشتهاند. ما بايد بدانيم كه در اين مبارزه، اگر شانسي براي ايجاد يك حركت مقاومتي داشته باشيم، بازيگران اصلي آن ما نيستيم.
ما كساني هستيم كه بايد اجازه دهيم تحتتاثير آنهايي كه روي اين كره خاكي زندگي كردهاند قرار بگيريم. اما نه به صورت خشونتبار، مانند استعمارگران آمازون، استعماري كه تا امروز هم ادامه داشته و حتي شتاب بيشتري يافته است، بلكه اينبار به صورت تبادل، تركيبي از روابط دوستانه.
بولسونارو تنها يك تهديد براي آمازون نيست. او تهديدي است براي كرهزمين، دقيقا به اين دليل كه تهديدي است براي آمازون. براي مقابله با نيروي مخرب و شتابگيرنده بولسوناريسم، ما بايد همان روشي را اتخاذ كنيم كه بردگان آفريقايي عليه سركوبگران خود در پيش گرفتند. ما بايد مانند بردگان فراري برزيل كانونهايي را تشكيل دهيم. از آنجايي كه نميدانيم چگونه اين كار را انجام دهيم، بايد متواضع باشيم و از آنهايي كه ميدانند، بياموزيم.
آنچه بيشتر از همه درباره برزيل و آمازون امروز اهميت دارد، دريافت اين ضرورت است كه آن را مركز كرهزمين بدانيم. بيشترين شانس ما پيوستن نيروها به مركز واقعي جهان است؛ جايي كه در آن براي جنگ با آينده اجير شدهاند.
گاردين