بلوچها به چراغ ميگويند چراگ، به چشم ميگويند چم و به كسي كه چشم ندارد ميگويند بيچم، آن وقت كسي كه در تاريكي كوچهها مجبور است كوركور راه برود ميشود بيچم و چراگ.
يك جوري مثل خيلي از ما كه در كوچه پسكوچههاي شهر، توي شبهاي تاريك به در و ديوار ميخوريم، گرچه هنوز ميرويم و ميرويم.
تو بگو چراغمان سوخته، تو بگو از فرط فكر و خيال بيچم شدهايم، يا تو بگو كه توي شهري دور در روستايي غريبه و قشنگ راه افتادهايم كه ماه را توي بركهاي تماشا كنيم و راه را گم كردهايم و نميدانم چرا هنوز داريم ميرويم.
اصلا به همين ميگويند پرسه زدن و آدم پرسهزن همان خنياگر غمگيني است كه از تاريكي و تنهايي نميترسد و حوصلهاش سر نميرود و خسته نميشود.
حالا چه در شهر خودش و چه در روستايي زيبا و دور در بلوچستان و چه در هر جاي اين دنيا.
آدم پرسهزن وقتي دلش ميگيرد براي خودش خيابان خاكي دور روستا را گز ميكند.
كوچههاي شهر را خط به خط گز ميكند، راههاي دور و نزديك را اندازه ميزند و هي گم ميشود و هي پيدا ميشود و باز ميرود.
انگار اين رفتن بيتمام راهي باشد براي زنده بودنش، انگار كه خستگي نشناسد و انگار يك نفر نوار عتيقهاي را توي سرش روشن كرده و از اول هي باز دكمهاش را ميزند كه هي ميخواند توي سرش؛ به راه باديه رفتن به از نشستن باطل.
همين است كه ميگويم پاي بيقرار از دل بيقرار بهتر است.
همين است كه ميزنم به كوچهها و بيوقفه ميچرخم و با آدمها حرف ميزنم و به هركسي ميرسم ميگويم راه برو.
همين است كه در روستاي قشنگ سيدبارجدگال، با خيل بيتمام بچههايي كه تعقيبم ميكنند، از وسط زمينهاي خاكي ميگذرم و شعر ميخوانم و آفتاب تابستاني سيستان و بلوچستان ميخورد توي چشمم.
كفشم پر از خاك ميشود و دلم از فكر سوختنهاي بيتمام و بيدليل آدمها گزگز ميكند اما باز زنده ميمانم.
راه رفتن زنده نگهم ميدارد، راه رفتن بيتمام حتي دور اتاقم، حتي به دور خودم، بعد بچه بلوچي با گيسهاي بافته سياه دستم را ميگيرد و ميگويد خاله خستهاي؟
ميگويد خاله آب ميخواهي، ميگويد خاله شعر ميخواني و من شروع ميكنم به خواندن و اينقدر ميخوانم و ميخوانم و ميرويم كه نميفهمم كي شب شده و ما توي كوچههاي روستا گم و گور شدهايم.
هنوز ميخنديم و هنوز ميخوانيم و يادمان رفته دلمان چقدر سوخته بوده و چقدر توي دلمان اشك ريخته بوديم و چقدر بياميد زده بوديم به كوچه و چطور با همين رفتن نفس كشيديم و مانديم.
تو بگو همين راه رفتن است كه زنده نگهمان داشته و به خدا كه اين بهترين راه براي نفس كشيدن است.