• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4471 -
  • ۱۳۹۸ سه شنبه ۲ مهر

در باب تصوير مجعولي كه بعد از مرگ شاعر ساختيم

ما و منوچهر آتشي

رسول‌ آباديان

شايد ما اولين مردمي ‌در جهان باشيم كه علاقه اجتناب‌ناپذيري به تخريب چهره‌هاي بزرگ فرهنگي خودمان داريم و شايد اولين آدم‌ها در جهان باشيم كه به قول معروف در هر رشته‌ و گرايشي «غوره ‌نشده مويز مي‌شويم». يك‌بار در يك نشست ادبي در جواب دوستي كه سعي مي‌كرد، قرائتي كاملا شخصي از زندگي و آثار «منوچهر آتشي» ارايه كند، گفتم كه عزيز من! طرف در درجه اول منوچهر آتشي ‌است و بعد ممكن‌ است اشتباهاتي هم داشته‌ باشد. همان‌گونه كه معتقدم شاعري بزرگ چون «شهريار» را نمي‌توان به صرف سرودن شعري در وصف شهردار تبريز شاعر ندانست يا پرونده ارزنده «شاملو» را فقط به خاطر اظهارنظري شخصي درباره يك نفر ديگر كلهم تيره و تار ارزيابي ‌كرد يا مثلا «مهرجويي» را به دليل ساختن يك فيلم‌ ضعيف از دايره فيلمسازان مطرح بيرون راند و... چه بپذيريم و چه نپذيريم، آتشي شاعري نيست كه بتوان سهل و آسان از كنارش گذشت. شاعري كه در پرونده ‌كاري‌اش سروده‌هاي بي‌همتايي چون «خنجرها، بوسه‌ها، پيمان‌ها» يا «ظهور» را دارد، چهره‌اي نيست كه بتوان با هيچ‌ ترفندي از دايره ادبيات معاصر، آن هم به عنوان يكي از بهترين‌ها بيرونش كرد. حال چه او را «چهره ‌ماندگار» بدانيم و چه ندانيم! منوچهر آتشي به عنوان يكي از خلف‌ترين ميراث‌داران نيما، شاعري است‌ كه مهر ماندگاري‌اش را بايد در جاي ديگري جست‌وجو كرد. شاعري كه به عنوان يكي از سرآمدان شعر در دهه‌هاي پرتشنجي‌ چون 30 و 40 و 50، شعري برخاسته از حال و هواي حماسه‌سرايي خلق كرد. حماسه‌اي كه گويي از دل تاريخ‌ جنوب بيرون‌ زده و خشونتي را فرياد مي‌زند كه از نوع خشونت‌هاي متداول نيست. آنچه آتشي از چهره ‌جنوب ارايه ‌مي‌كند، نگاهي منحصر‌به‌فرد است كه فقط از عهده‌ شاعري چون او برمي‌آيد. شاعري كه با عصياني ازلي آنچه سده‌ها در گلو مانده را فرياد مي‌زند: «اسب‌ سفيد وحشي/ برآخور ايستاده‌گران سر/ ‎انديشناك سينه مفلوك دشت‌هاست/ اندوهناك قلعه خورشيد سوخته ‌است/با سر غرورش اما دل با دريغ ريش/عطر قصيل تازه نمي‌گيردش به خويش…» آتشي توانست در روزگاري كه بحث زيست بومي و تفكر جهاني آنچنان كه بايد و شايد مانند امروز مطرح نبود، گامي ‌موثر در اين زمينه بردارد. آتشي به عنوان يك جنوبي، در درجه نخست تلاش كرد پلي ميان فرهنگ و تاريخ جنوب با اقصي نقاط كشور ايجاد كند و خيلي زود توانست به عنوان يك شاعر نوگرا، سري توي سرها دربياورد. پرسش ‌اينجاست كه آيا مي‌شود، شاعري آزاده و صاحب آثاري شگرف چون «آهنگ ديگر/ آواز خاك/ ديدار در فلق/ بر انتهاي آغاز/ وصف گل سوري/ گندم و گيلاس/ زيباتر از شكل قديم جهان / چه تلخ است اين سيب/ خليج و خزر و...» را شاعري دانست كه نان به نرخ روز مي‌خورد و كلمه به صله مي‌فروشد؟ آيا مي‌توان فريادزننده شرافت انساني و شورمند در حماسه و تاريخ را شاعري دانست كه نيازمند به توجهاتي كه اصولا قرن‌ها با او و كلامش فاصله‌ دارند، ارزيابي كرد؟ شاعري كه در عصر بي‌گماني و بدگماني هنوز منتظر بازگشت شرافت بشر است؟ «عبدوي جط دوباره مي‌آيد/ با سينه‌اش هنوز مدال عقيق زخم/ از تپه‌هاي آن سوي گزدان خواهد آمد/ آنجا كه ناگاه/ ده‌ تير نارفيقان گل‌ كرد/ و ده شكوفه سرخ بر سينه ‌ستبر عبدو گل داد...»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون