طرفهاي اروپايي برجام پس از خروج يكجانبه امريكا از آن و ازسرگيري تحريمهاي اين كشور عليه ايران، از توان و اقتدار لازم براي نجات اين توافق بينالمللي بيبهره بودهاند و تاكنون نتوانستهاند براي اجراي تعهدات خود در چارچوب اين توافقنامه موفق عمل كنند تا جايي كه اكنون بيش از پيش احتمال فروپاشي برجام درآيندهاي نزديك مطرح ميشود.
هفته گذشته، سران كشورهاي اروپايي، ازجمله آنگلا مركل، بوريس جانسون و امانوئل مكرون در حاشيه نشست مجمع عمومي سازمان ملل در نيويورك، با حسن روحاني رييسجمهور ايران ديدار كردند و از ايران خواستند به تعهداتش در برجام پايبند بماند.
اروپا و پيروي از سياست امريكا در قبال ايران
با اين حال آلمان، انگليس و فرانسه، طي بيانيهاي ضمن تكرار مواضع امريكا، تهران را مقصر حملات اخير به تاسيسات نفتي عربستانسعودي خواندند. اين سه كشور اروپايي همچنين طي يك موضعگيري متناقض، از ايران خواستند «چارچوب مذاكرات طولانيمدت درباره برنامه هستهاي و موضوعات امنيت منطقهاي كه شامل برنامههاي موشكياش ميشود را بپذيرد»، درخواستي كه درواقع بهنوعي تحقق خواستههاي دونالد ترامپ بود.
حتي آنگلا مركل صدراعظم آلمان پس از ديدارش با حسن روحاني در اظهاراتي، خواستههاي ايران مبني بر رفع تحريمها به عنوان پيششرط گفتوگو با ايالاتمتحده را «غيرواقعبينانه» خواند، بدون توجه به اين واقعيت كه لغو همه تحريمهاي هستهاي جزو تعهدات بر زمينمانده برجام بوده است.
در همين حال، به دنبال ناكام ماندن تلاشهاي امانوئل مكرون، رييسجمهوري فرانسه، بهمنظور قانع كردن حسن روحاني براي ملاقات با دونالد ترامپ در حاشيه نشست مجمع عمومي، برخي منابع خبري از هشدار اروپاييها به ايران در مورد خروج خود از برجام خبر دادند؛ اقدامي كه امريكا پيشتر بارها از اروپاييها درخواست كرده بود.
در اين ميان شايد اشاره به عملكرد و سياستهاي آلمان بعد از خروج امريكا از برجام، نمونه خوبي براي بيان دلايل و علل ناكامي تلاشهاي اروپاييها در حفظ برجام باشد.
اقدامات ديرهنگام آلمان
آلمان به عنوان يكي از اعضاي اصلي اتحاديه اروپا، همواره از تصميم امريكا به خروج از برجام انتقاد كرده است. اما به اعتقاد بسياري، اين كشور با وجود روابط خوب سياسي با ديگر كشورهاي جهان و رشد بالاي اقتصادي، نتوانسته نقش موثري در حفظ برجام ايفا كند. مقايسه سياستهاي آلمان در اين حوزه با اقدامات و ابتكارات فرانسه، شايد به درك بهتر اين موضوع كمك كند.
صرفنظر از عدم توفيق آن به دليل مخالفت امريكا، فرانسه اولينبار پيشنهاد ايجاد كانال ۱۵ ميليارد دلاري، ميان اروپا و تهران را براي زنده نگهداشتن برجام مطرح كرد. شهريور ماه بود كه محمدجواد ظريف به دعوت فرانسه در محل برگزاري نشست سران «گروه-7» حضور يافت. بهعلاوه مكرون، در ماههاي اخير، چندينبار تلفني با حسن روحاني گفتوگو كرد و ديپلمات عاليرتبه و مشاور ارشد خود «امانوئل بن» را راهي ايران كرد. با اين حال ديدار برنامهريزي نشده صدراعظم آلمان با روحاني، اولين تماس و ملاقات او با يكي از روساي جمهوري ايران از سال 2005 به عنوان صدراعظم آلمان بود! دليل آن را هم بايد در روابط ويژه دولت آلمان با رژيم اسراييل و به ادعاي برخي رسانههاي آلماني، مواضع بينالمللي و منطقهاي ايران دانست. اين در حالي است كه تنها سفر وزير خارجه آلمان به ايران در تير ماه امسال بعد از خروج امريكا از برجام، كه رسانههاي آلمان آن را «بسيار ديرهنگام» خوانده بودند، بدون دستاورد خاصي انجام شد. هايكو ماس در تهران در جريان يك كنفرانس خبري با همتاي ايراني خود گفته بود كه «براي حفظ برجام تلاش ميكنيم، اما معجزه هم نميتوانيم بكنيم.» از طرف ديگر، سازوكار مالي ويژه اروپا براي ايران موسوم به اينستكس كه سال گذشته پس از مدتها انتظار، براي تسهيل تجارت غيردلاري با ايران راهاندازي شد تاكنون به دلايل مختلفي ازجمله مخالفتهاي امريكا، موفق نبوده است. برند اربل كه پيشتر، سفير آلمان در ايران بود، مرداد ماه امسال تنها چند روز بعد از اينكه به عنوان دومين رييس اين سازوكار از آلمان انتخاب شد، به دليل افشاي گفتوگوي او با يك تلويزيون اينترنتي كه در آن درباره مسائل مربوط به اسراييل و فلسطينيان و برنامه موشكي ايران اظهاراتي مطرح كرده بود، مجبور به كنارهگيري شد.
تقسيمكار بين آلمان و فرانسه
در چنين شرايطي، شايد بتوان اين عدم تمايل يا ناتواني آلمان به اتخاذ اقدام عملي و موثر براي حفظ برجام را ناشي از «مصلحتانديشي سياسي» آنها دانست. درواقع به نظر ميرسد آلمان منافع خود را در اينطور ديده است كه به فرانسه اجازه دهد به دلايل مختلف از جمله روابط گرم و صميمي مكرون با ترامپ، رهبري تلاشهاي هر چند ناموفق را براي نجات برجام برعهده گيرد.
نكته جالب اينكه وقتي اين موضوع را در قالب چند سوال با ديپلماتها، مقامات و كارشناسان برجسته حوزه سياست خارجي در آلمان مطرح كردم، برخي از پاسخ سر باز زدند و برخي ديگر اعلام كردند در حال حاضر ترجيح ميدهند در مورد اين مسائل در رسانهها بحث نكنند.
اما ريكاردو الكارو تحليلگر ارشد برنامه ترانس آتلانتيك در انستيتوي امور بينالملل در رم به موضوع «نبود بلوغ (سياسي)» ميان آلمانيها اشاره ميكند كه به عقيده او «آنها را از اتخاذ مواضع جسورانه در حوزه سياست خارجي بازداشته است.»
الكارو ميگويد: «بايد به خاطر داشته باشيم، آلمان در حال حاضر درخصوص رابطه خود با امريكا درگير مسائل جديتري است، بهويژه اينكه ترامپ احتمال وضع تعرفههاي بالا براي واردات خودروهاي اروپايي را مطرح كرده است كه در صورت عملي شدن آن، بخش خودروسازي آلمان خسارات فراواني متحمل خواهد شد.»
عليرضا ثمودي پژوهشگر مسائل اروپا درباره نقش كمرنگ آلمان در شرايط كنوني ميگويد: «ميتوان گفت بهطور كلي نوعي تقسيم كار ميان برلين و پاريس وجود دارد؛ به اين معنا كه با توجه به موضوع برگزيت و خروج بريتانيا از اتحاديه اروپا، موتور محركه همگرايي اروپايي دراختيار اين دو كشور قرار گرفته است. پاريس در حوزه سياست خارجي و امنيتي اروپايي نقش پيشرو را ايفا ميكند و آلمان نيز در حوزه اقتصادي و مالي، رهبري همگرايي اروپايي را برعهده دارد.»
اين عدم اتخاذ اقدامات ملموس از جانب آلمانها در حوزه سياست خارجي را همچنين ميتوان در چارچوب وابستگي اين كشور به ايالاتمتحده در زمينه مسائل امنيتي و دفاعي و نداشتن استقلال عمل در حوزه ديپلماسي تفسير كرد.
الكارو به عنوان مثال ميگويد: «فرانسه يك رويكرد خودمختاري راهبردي دنبال كرده است. نيروهاي مسلح اين كشور نسبت به آلمان برتري فراواني دارند و البته اين كشور از دهه 1960 جزو كشورهاي دارنده سلاح هستهاي است.»
از طرف ديگر، بايد توجه داشته باشيم كه مركل به پايان دوره صدراعظمي خود نزديك ميشود و حزب او يعني حزب دموكرات مسيحي، يك ائتلاف شكننده با سوسيالدموكراتها تشكيل داده است. شرايط كنوني و اين واقعيت كه دولت ائتلافي مركل در حال حاضر به اندازه كافي با مشكلات مختلفي ازجمله مسائل داخلي به عنوان مثال رشد و گسترش احزاب راست افراطي و همچنين ضعف جسماني مركل مواجه است، باعث شده دولت كنوني، گزينههاي زيادي براي انتخاب دراختيار نداشته باشد.
درواقع ميتوان گفت، سياستهاي خصمانه دونالد ترامپ در قبال ايران، ضعف اتحاديه اروپا را در برابر سلطهگري (هژموني) امريكا بيش از پيش نشان داده و ثابت كرده است، اروپاييها نميتوانند سياست خارجي مستقلي از امريكا داشته باشند. به اعتقاد تحليلگران، تا زماني كه اروپا نخواهد ضمن پذيرفتن اين نقاط ضعف، سياست مستقلي از ايالاتمتحده اتخاذ كند، چارهاي نخواهد داشت جز اينكه، با وجود همه ژستهاي خود در عرصه بينالملل، مانند گذشته يك بازيگر مطيع و دنبالهرو باشد و سعي كند از هرگونه تعارض جدي با امريكا پرهيز كند.