دكتر مهدي زمانيان در شناخت سبكهاي معاصر ادبي اروپا صاحبنظر است. او با ديد جامعي كه در اين مورد دارد ميتواند به تجزيه و تحليل مسائل ادبي و چگونگي پا گرفتن يك سبك ادبي بپردازد. او شعر آلمان پس از دو جنگ را تحتتاثير سبك اكسپرسيونيسم ميداند و براي اثبات مدعاي خود نمونههاي زيبايي از شعر آلمان را در اين دفتر گرد آورده است. در پيشگفتاري كه به جاي مقدمه نوشتهاند اين مساله را به خوبي توضيح دادهاند كه ما براي روشن شدن ذهن خوانندگان قسمتهايي از مقاله را گزينش كردهايم.
«برادران، بگذاريد جان و فضيلتتان خدمتگزار معناي زمين باشد و همهچيز از نو به دست شما ارزشگذاري شود! بدين خاطر بايد رزمندگان شويد! بدين خاطر بايد آفرينندگان شويد!» فردريش نيچه
دكتر زمانيان به درستي اين مكتب را برآمده از افكار نيچه ميداند: «اكسپرسيونيسم ابتدا در هنرهاي تجسمي پديدار و سپس دامنه آن به موسيقي، ادبيات و سينما كشيده شد.» «اكسپرسيونيسم كه ابتدا از بطن جرياني مبتني بر نظرگاههاي زيباشناختي و فلسفي زاده و رشد يافت، با درگير شدن جنگ جهاني اول به حركتي كاملا سياسي مبدل شد. اكسپرسيونيستهاي آغازين كه از مشاهده چهره رياكارانه و تهي از معني زندگي مدرن بهشدت رنج ميبردند، ضمن ادامه دادن به انتقادهاي نيچهوار از تمدن باژگونه و رو به انحطاط اروپايي، سيماي خوشمنظري نيز از موفقيتهاي به دست آمده در قرن نوزدهم، به ويژه در زمينه علوم تجربي و صنايع ترسيم ميكردند.» «اينان طبيعت را به مفهومي كه از نحوه نگرش و برداشت ناتوراليستها ميشناسيم و نيز منطق سنتي و علم روانشناسي را با جهاننگري خود چندان سازگار نميديدند.»
«فراخوان اكسپرسيونيستها بازگشت به اصالت انساني، با دعوت ايشان به مبارزه با هرگونه افكار جنگطلبانه و اصولا مخالف با جنگ از هر نوع و با هر انگيزه و خصيصهاي، پيوند تنگاتنگ داشت. برابري و برادري در يك كلام جهان وطني در مركز دايره نظريات و تفكرات اكسپرسيونيستي قرار گرفت. هر انسان واقعي، صادق و پاكنهادي وظيفه داشت كه ويژگي جناب آفرين و انسانستيز جنگ را شناسايي و درك كند. بر احساسات غلوآميز ميهنپرستانه و عصبيتهاي كوردلانه قومي فايق آيد و به جاي مليگرايانه، بشردوستانه بينديشد.»
«به اين ترتيب، اكسپرسيونيستها اينك به تمام قدرتهاي آشكار و پنهاني كه از ديدگاه آنها يوغ بندگي بر گردن انسانها مينهد و احساسات و آزاديهاي فردي را محدود ميسازند، اعلان جنگ دادند و عليه آنها به مبارزه برخاستند. عليه صنعتي شدن، ايجاد كلانشهرها، زندگي ماشيني، سرمايهداري، روح نظاميگري و بالاخره عليه قدرت به هر شكل و شمايلي و در هر هيات و لباسي، در مقابل، كليدواژههايي چون سوسياليسم، كمونيسم، پاسيفيسم (صلحطلبي) و آنارشيسم در نظر آنان از جذابيت خاصي برخوردار بودند. پس هنر اكسپرسيونيستي را ميتوان در مجموع حركت و تلاشي بيامان در راستاي دگرگون ساختن نظامهاي حكومتي به شمار آورد كه تا آن زمان ارزش و اعتباري براي خود كسب كرده بودند.»
«انتقاد شديد و گسترده اكسپرسيونيستها از فرهنگ و تمدن حاكم بر اروپاي آن زمان اميد توام با احساسات اغراقآميزشان به ايجاد دگرگونيهاي بنيادين و خلق ارزشهاي نوين و همچنين تلاش و كوشش خستگيناپذيرشان در زمينه اقدامات عملي، آنان را در زمره پيروان نيچه قرار ميدهد. در واقع نيچه با نگارش «چنين گفت زرتشت» شالوده اين نوع جهاننگري را پي افكند.» «هدف اكسپرسيونيستي اين نيست كه آثاري زيبا و سرگرمكننده بيافريند. بلكه ميخواهد هشداري باشد در برابر رويكرد مادياتپرستانه به زندگي و اعلام خطري به حالت تسليمپذيري بيچون و چرا و كنش انفعالي در مقابل قدرتهاي مطلقه. شاعر يا نويسنده اكسپرسيونيست در پي آن نيست كه كلام خود را به زيور صناعات ادبي بيارايد؛ اصل عمده انتقال پيام و قدرت تاثيرگذاري آن است. خواننده به جاي آنكه در چم و خم ظرافتهاي زيباشناختي و پسزمينههاي روانشناختي طي طريق كند مستقيم به قلب واقعه هدايت ميشود. براي نمونه، وقتي شاعر ميخواهد به خواننده بگويد كه تو هم به گونهاي در فجايع و جناياتي كه به دست انسانها انجام ميشود شريك و سهيم هستي چنين ميسرايد.»
به هموطنانم- سروده برتولت برشت
شما كه در شهرهاي مرده زنده ماندهايد
اكنون ديگر به خود رحم كنيد!
اي بيچارگان! به اين گمان كه گذشتگان به هدف خود دست نيافتند
به آتش جنگ جديدي دامن نزنيد
تمنا دارم به خود رحم كنيد
شما دردانههايي كه از جنگ دورتان ميدارند
بر شماست كه از والدينتان درخواست بصيرت كنيد
فرياد بر آوريد كه نميخواهيد در ويرانهها سكني گزينيد
و آنچه را كه آنها تحمل كردند تحمل كنيد
اي دردانههايي كه از جنگ به دورتان ميدارند
شما مادران، چون بسته به راي شماست
كه جنگ را بر خود روا داريد يا مداريد
تمنا دارم بگذاريد جگرگوشههايتان زنده بمانند
تا تولدشان را مديون شما باشند نه مرگشان را
اي مادران! بگذاريد جگرگوشههايتان زنده بمانند
شيره سنا- سروده الزه لاسكر- شولر
از زماني كه زير خاك بر فراز اين تپه خفتهاي
خاكش شيرين است
كنون هر جا پاورچين ميروم
از راههاي متبرك ميگذرم
آه، اي كه گلهاي سرخ خونت
مرگ را با ظرافت آبياري ميكنند
ديگر هراسي ندارم
از مرگ
بر مزارت شكوفه خواهم كرد
همراه با گلهاي نيلوفر صحرايي
دهانت همواره مرا صدا كرده است
نام من ديگر راه بازگشت ندارد
از هر بيل خاكي كه از زمين بركندم
بر تن خويش نيز فرو ريختم
از اين رو ظلمت هماره مرا در بر گرفته است
و ستارگان مدام در حال افولاند
و من براي دوستانم غيرقابل درك
و كاملا بيگانه شدهام
ليك تو كنار دروازه شهر سكوت ايستادهاي
و انتظار مرا ميكشي، فرشته بزرگوار
نور ماندي- سروده گونتر گراس
جان پناههاي ساخته بر ساحل
نميتوانند از بند اسارت بتونها رهايي يابند
گهگاه ژنرالي فرتوت از راه ميرسد
و توپها و خمپارههاي برجاي مانده را نوازش ميكند
يا مسافران پنج دقيقهاي
با اكراه در آنها اتراق ميكنند
باد، شن، ورق پارهها و پيشاب:
تجاوز همواره هست
به شهيدي در جنگي آتي- سروده يورگن بكل مان
ما با تو همدردي نميكنيم
تو همنوعانت را قاتل ساختي
آنها قرباني امكاني هستند كه تو به آنها دادي
ما تو را به جرم مقتول شدن محكوم ميكنيم
زيرا اين به همان اندازه جرم است كه به قتل رساندن
ما با تو همدردي نميكنيم
ليكن ميگرييم
مرد آلماني- سروده ولفگانگ وي راوخ
به زادگاه خويش آمد
و آنجا را جز مكاني پوشيده از جمجمهها نيافت
به محلهاش رسيد، چه در نظر آمد؟
خانههاي مرده و سياه و متروك
وارد خانهاي شد كه همه هستي او بود
و موهاي طفلش را آغشته به خون ديد
به درون اتاق رفت
همسرش كجا بود؟
با باد رفته بود
به جاي او
دانههاي اشك و خونش را نظاره كرد
تنها به رختخواب رفت و با تنهايي هماغوش شد
چون بيدار گشت ديگري را در كنار خويش يافت
پروانهاي بر خوابگاهش نشسته بود
پروانه به او و او به حيوانك نظر افكند
در آن، پرنده بيگناهي بيمثل و مانند را يافت
و صداقت را
و نشانه اينكه:
هر كجا بيگناهي باشد،
گناهي هست
آري گناه اينجاست
چنين انديشيد و دانست حقيقت اين است
حقيقتي كه به شفافي ستارگان در پروانه موج ميزد
شهر مرده و اين گناه من است
همه ما گناهكاريم
اي همنشين!
تو خيابان و خانه را نابود كردي
اي همسايه! تو خوابگاه و اتاق را به آتش كشيدي
ليكن با آنكه ما به گناه خويش واقفيم
عفو بال درخشان و تسلابخشش را بر ما ميگسترد
با وجود اين تنهايي پشيماني كفايت نميكند
اي گناهان
هر روز ساعتي با فريادهاي بيحسابتان
در دهان و قلب ما زلزله برپا كنيد
بر ما ببخشاي
اي صبر جاويدان
زمين هنوز ميلرزد- سروده ولفانگ بشلر
زمين هنوز از ضربه چكمهها ميلرزد
اما چمنها باز هم هر سال سبز ميشوند
رنجهايي كه زماني متحمل شديم
و در اعماق جسم و جانمان رخنه كرده است
بر جاي ميمانند
گذشته اغلب در روياي ما جان ميگيرد
خوني كه ما ريختيم لخته شده است
جاي زخمها هنوز ميسوزد و سرخ فام است
اشكهايي كه به خاطر ما ريخته شد، خشكيده است
در چنگال هوس و لعنت و تبسم گرفتاريم
و مرگ همچون مونسي پايدار
در ركاب ماست
در اين مجموعه شعرهايي از گوتفريد بن، گئورگ تراكل، ياكوب فون هوديس، والتر هازن كلور، الزه لاسكر- شولر، كورت هاينيكه، يوهانس بشر، برتولت برشت، گونتر گراس، يورگن بكلمان، ولفگانگ وي راوخ، پل سلان، ولفانگ بشلر، راينر برامباخ، گونتر برونو فوكس، كورت مارتي، ارنست ياندل، كريستا راينيگ، والتر تومن، هرتا كرفتنر، هلموت مادر، ميشاييل گوتن برونر، گونتر آيش، والتر هولرر، ديتر ويس، اينگه بورگ باخمن، كريستف مكل، آرنو راين فرانك و زندگي و شعر سيروس آتاباي شاعر آلماني ايراني تبار چاپ شده است. اين كتاب را دكتر مهدي زمانيان گزينش و ترجمه كرده است.