گزارش «اعتماد» از نمايشگاه دستسازههاي كودكان كار
كاشيهاي اميد
نيلوفر رسولي | تابلوهاي كاشيكاري نمايشگاه روزنه طرحهايي زنده از طبيعت بيجان است. اين نمايشگاه حاصل دسترنج دو ساله كودكاني است كه با دستهايشان كاشيها را تراش دادهاند و كنار هم چيدهاند تا روياهايشان را در قالب رنگ بريزند. كودكان تحت پوشش موسسه خانه دوست اينجاست به مدت دو سال در كنار ديگر كلاسها آموزش معرق و كاشي ديدهاند و حالا آثار منتخب 5 نفر از آنها در قالب نمايشگاه خيريه به مدت ده روز در فرهنگسراي ابنسينا چشمبهراه بازديدكنندگان است.كودكان تحت سرپرستي اين موسسه به مدت دو سال در كنار شركت در ساير كلاسهاي آموزشي موسسه، زير نظر شيوا عبابخش، معلم كاشي و معرق و از اعضاي هيات مديره موسسه آموزش معرق و كاشي آموزش ديدهاند و حالا در روز افتتاحيه، سامان و ليليماه زودتر از مهمانهايشان در كنار تابلوها ميچرخند. سامان كلاس هفتم ميخواند و با پيراهن مردانه اتوكرده زير تابلوي خودش شق و رق ايستاده است. سامان ميگويد كه اولين كارش تصوير يك مرغ بود. پرندهها را دوست دارد و يك سال و نيم كار كرد تا بتواند برشهاي ظريف و دقيق بزند. طرح تابلوها را خانم عبابخش، معلم معرق و كاشي ميكشد و شاگردانش طرحها و رنگها را به ميل خود انتخاب ميكنند. مادر سامان هم كه در كل مدت نمايشگاه همراهش است به تلاشهاي پسرش در اين مدت اشاره ميكند و ميگويد: «به كارش خيلي علاقه دارد. بعضي وقتها كاشيها را ميآورد خانه و برشهايش را اينجا ميزند و بعد با نايلون ميبرد سر كارگاه كه آنجا كارش جلوتر بيفتد.» مادر سامان خود نيز در كلاسهاي مهارتآموزي موسسه شركت ميكند. يك پسر ديگر هم دارد كه 9 سال دارد اما فعلا نميتواند در كلاسهاي معرق شركت كند: «كارهاي برادرش را ميبيند و خوشش ميآيد اما فعلا سنش به كلاس معرق نميرسد.» نتيجه كار هم در چشمان مادر سامان و هم در لابهلاي آبي و قرمزهاي كاشي تابلوهاي سامان درخشان است. ليليماه، 11 سال دارد، شال زردي را مرتب دور سرش پيچانده و كيف دستي كوچكي را هم انداخته است روي شانههايش. يك تابلو بيشتر در نمايشگاه ندارد اما داستان همه تابلوها را ميداند: «خانوم اينو شبانه كشيد. كارش كه تموم شد به من هم كمك كرد. اگه ميتونستم اين كار را ميخريدم خانوم.» ليليماه روي هر تابلو دو، سه هفته كار كرده است. سختترين كار به نظرش كار با انبر است اما بعد ميگويد همان هم چندان سخت نيست. بخش چسب زدن كاشيها به تابلو را از همه بيشتر دوست دارد. ميگويد عاشق رنگ و نقاشي است اما شغل ديگري را براي آينده ميبيند: «خانوم ميخوام درس بخونم و بشم خانوم مهندس كامپيوتر.» ليليماه در موسسه كلاس زبان و مهارتهاي زندگي ميرود. همه معلمها را با دست نشان ميدهد: «اون خانوم نقاشيه. اون خانوم مهارتهاي زندگيه.» كلاس زبان را از همه بيشتر دوست دارد و از اينكه ميتواند خودش را به زبان ديگري معرفي كند سر از پا نميشناسد. با همه معلمها و بازديدكنندگان سلام و احوالپرسي ميكند و منتظر شبانه و مدينه است تا بيايند.بيرون محوطه نمايشگاه نسرين قهرمانپور، از اعضاي هياتمدير با اشاره به چالشهاي پيش روي، نگاه جامعه را به اين كودكان جزو مهمترين چالشهاي كار ميداند: «آمار ميگويد 30 درصد كودكان كار عضو گروههاي مافيايي هستند اما برخورد مردم با اين كودكان طوري است انگار همه آنها عضو مافيا هستند، نه كودكي كه بار سنگين نانآوري خانواده را به دوش دارد.» مشكلات اقتصادي و فرهنگي، سطح سواد پايين خانوادهها و بيكاري از عواملي هستند كه بهزعم قهرمانپور كودكان را به چهارراهها ميكشانند. با اين حال قهرمانپور تاكيد ميكند كه اين كودكان هر قدر هم كه در خانوادههاي پرآسيبي بزرگ شده باشند، نبايد از خانواده جدا شوند: «حتي اگر پدر معتاد باشد يا كودكي را كتك بزند، جدا شدن از خانواده براي كودكان بسيار صدمهزا ميتواند باشد. بنابراين ما تصميم گرفتيم خانواده دوم اين بچهها باشيم و در دل همان خانواده اول از آنها حمايت كنيم، نه در فضاي بيرون آن.» تلاش اصلي قهرمانپور و همكارانش اين است كه خانوادههاي كودكان عميقا درك كنند كه مسووليت خرج آنها به عهده كودكانشان نيست و براي اين امر بايد در مرحله اول خانوادهها را آگاه كرد و در مرحله دوم تا حد امكان با توانمند و پيدا كردن شغل براي آنها موانع اقتصادي را به آرامي برداشت. اما سختترين بخش كار چيست؟ خانم فرح فلاح، از مددكاران پرسابقه زنجيره اميد و از اعضاي هياتمديره موسسه، قانونمند كردن كودكان را جزو چالشهاي اصلي كار ميداند، زيرا «خشونت موجود در خانواده و خيابان كودكان را پرخاشگر ميكند. آنها در ابتدا تابع هيچ قانوني نيستند. بعضي از مسائل هم براي آنها آنقدر عادي است كه ما وحشت ميكنيم. اما با شركت در كلاس مهارتهاي زندگي اين عادات پله به پله از سرشان ميافتد.» شيوا عبابخش نيز به استعداد بالاي اين بچهها در كار هنري اشاره ميكند و ميگويد: «اين كودكان بسيار پر استعدادند. اما آنچه باعث دردشان ميشود، اين است كه ميدانند استعداد دارند اما به دلايل كار در خيابان نميتوانند آن را اجرا كنند.» حدود 400 خانوار به همراه فرزندانشان تحت حمايت اين موسسه در كلاسهاي فرهنگي، سوادآموزي و هنري شركت ميكنند و به گفته رويا فلاح، مدير بخش آموزشي 100 الي 150 مادر هم در كلاسهاي مهارت زندگي حضور دارند و مهارتهاي گلدوزي و خياطي كسب ميكنند. فلاح در پاسخ به سوال «اعتماد» مبني بر احتمال بازگشت اين كودكان به خيابان ميگويد: «اگر بتوانيم آنها را تا جايي حمايت كنيم كه عزت نفس پيدا كنند و والدينشان كار داشته باشند، نه چنين نميشود. اما با برداشتن حمايت و بيكار شدن والدين ممكن است بچهها دوباره به چهارراهها بازگردند.»