صداي نسلهاي عاصي
علي مسعودينيا
كمتر نويسندهاي را ميتوان يافت كه همانند جي. دي. سلينجر در گسترهاي جهاني روي چند نسل تاثير مستقيم گذاشته باشد. سلينجر انگار صداي چند نسل عاصي در تمامي دنياست؛ چند نسل با چند شيوه تفكر متفاوت. نسلهايي دلزده و نااميد از وضعيت عمومي حاكم بر دنيا و مناسبات سياسي و اجتماعي بيمارگونهاي كه با وعدهها و آرزوهاي ايدئولوژيك بشر هيچ سازگار نيست. سلينجر در داستانهايش كاراكترهايي بهشدت مدرن و بهشدت تروماتيك را به تصوير ميكشد. آنها كه چون هولدن به اميد تحصيل و ارتقاي جايگاه اجتماعي خود به نهادهاي فرهنگي رجوع كرده و سرخورده شدهاند و با خانواده خود نيز احساس بيگانگي ميكنند؛ آنها كه چون خانواده سيمور پايي در زندگي روزمره و پايي در عرفان و مراقبه دارند و در هر دو سو احساس ناكامي ميكنند و قهرمانان داستانهاي كوتاهش كه اكثرا اسير افسردگي و ملالي عميق و از زندگي پيرامون خود بيزار و گسيختهاند. روايت سلينجر از اين آدمها روايتي است آميخته با اعتراض و نگاه نقادانه. او از دل اين مثالها ميخواهد نقبي بزند به مفاهيمي گستردهتر و ريشهايتر. انگار در تمامي اين داستانها قصدش اين است كه ناكارآمدي نهادهاي زندگي مدرن و وضعيت ناخوشايند انسان مدرن را بازتاب دهد. اينها خصايص جهاني داستانهاي سلينجر است. اما او فارغ از اينها در ادبيات امريكا به خاطر نثر درخشان و نزديك به زبان معيار و محاوره و نيز قدرتش در توصيف فرهنگ طبقه متوسط امريكاي قرن بيستم مورد ستايش فراوان قرار گرفته است. آثار سلينجر را راحت ميتوان خواند. يعني آثارش فرمهاي سرراستي دارند و خواننده را دچار سردرگمي نميكنند و حتي كاراكترهاي جذاب داستانهايش بهشدت باورپذير و دوستداشتني هستند. خواندن آثارش بسيار دلپذير و حتي سرگرمكننده است. اما كار فكري و بده و بستان معنايي خواننده و اثر تازه بعد از پايان هر داستان آغاز ميشود. جايي كه حس ميكنيم روند داستان و رفتارهاي شخصيتها از ذهنمان دور نميشود و مدام گفتهها و كردارها را مرور ميكنيم و اندكاندك رمز و رازهاي داستانهاي به ظاهر سادهاش بر ما هويدا ميشود. چنين است كه هر داستان او را بارها و بارها ميتوان خواند و لذت برد و نكتههاي تازه از دلش استخراج كرد. داستانهاي او هيچ وابسته به تعليق و تكميل ماجرا نيستند. بلكه با روح و فكر خواننده سر و كار دارند و اينكه بداني آخر ماجرا چه خواهد شد، چيزي از لطف بازخواني قصه كم نخواهد كرد. پس با اين خصايص شگفت نيست اگر ميبينيم كه سه نسل پياپي از داستاننويسان ايراني عنايت ويژهاي به سلينجر دارند و بسيارند كساني كه سبك و سياق داستانگويي او را الگوي خود قرار دادهاند.