استتوس
پرسپوليسي دوآتشه. دروازهبان جنجالي. پيراهن بنفش زمين فوتبال. بازيگر فيلمفارسي. داستان خط خوردنش از تيم ملي عجيب بود. تيم ملي را برده بودند دربار شاه و به تكتك بازيكنان اعلام شد در زمان ملاقات با شاه بايد دستش را ببوسيد. عزيز اين كار را انجام نداد و قبل از ديدار شاه هم گفته بود دست كسي را نميبوسد. بعد از آن ماجرا، از تيم ملي خط خورد، آن هم در اوج آمادگي. او به تنهايي دو بار داربي را به جنجال كشاند. آرام به سمت داور قدم برداشت و با سيلي سنگين از داور داربي پذيرايي كرد. يكبار حتي مورد غضب دهداري هم بود: «در يكي از بازيها، در سالهايي كه بهتازگي به پرسپوليس رفته بودم، وقتي فهميدم در تركيب اصلي هستم، گفتم تا به من ۱۰ هزار تومان ندهيد، وارد زمين نميشوم. آن زمان دهداري سرمربي تيم بود و فقط من بودم كه ميتوانستم بازي كنم. خلاصه تماشاگران اين موضوع را متوجه شدند و روي سكو پول جمع كردند تا ۱۰ هزار تومان مرا بدهند. پول را كه گرفتم، رفتم داخل رختكن و گفتم من آمادهام اما مرحوم دهداري به من گفت: بايد بنشيني بيرون. حتي روي نيمكت هم نميآيي. آن روز جعفر كاشاني دروازهبان پرسپوليس شد. من هم بارها عذرخواهي كردم تا بالاخره آقاي دهداري مرا بخشيد و به تمرينات و بازيها برگشتم.» عزيز اصلي فوت شد. مثل جايگزينش در دروازه تيم ملي؛ ناصر حجازي. آنها نماينده نسلي بودند كه هواداران را به ورزشگاه ميكشاندند. هيجان در خونشان بود. حالا فوتبال ايران از اين بازيكنان خالي است. حتي رغبت نميكنيم تلويزيون را روشن كنيم...