رودست خوردنهاي كودكي
بهاره رهنما
وقتي رو دست ميخوري يعني رودست خوردهاي يعني مهم نيست چند سالت هست؟ مهم اين است كه كسي محكم روي دستت زده و اتفاقا رفته، ياد رودست زدنهاي معلمها ميافتم؛ تنبيههايي كه وقتي هنوز من بچه بودم مد بود و مجال داشت، خودكار و مداد لاي انگشت بچهها گذاشتن و فشار دادن، يا اينكه جلوي همه معلم بگويد دستهايت را بياور جلو ببينم، بعد تو جفت دستهايت را مودب دراز ميكردي جلويش و معلم محكم جلوي همه با دست يا خطكش محكمش ميزد روي دستهايت و دستهاي كوچك تو بياختيار جلوي بقيه همكلاسيهايت ولو ميشد توي هوا و تو سرخ ميشدي و صداي معلم ميآمد كه حالا برو بشين سر جايت و آدم باش، يا جملات كوتاه و تحكمآميز ديگري با معاني شبيه همين و تو يا من در ميان همهمه و پچپچه و خندههاي ريز همكلاسيها ميرفتيم با سر پايين و گوشهاي سرخ شده (كه مال ما زير مقنعه بود و ديده نميشد) به سمت نيمكت چوبي يا فلزيمان و بعد همهمه ميخوابيد خندهها كم ميشد يا معلم تذكر ميداد كه خفه بشوند و بعد سرتيتر درس را تكرار ميكرد: رشته كوههاي هيماليا... طبق اصل لوشاتليه... سعدي شاعر قرن هفتم هجري... مثبت در مثبت ميشود مثبت... و تو اول دستت شل بود به نوشتن و بعد كمكم گوشهايت از هرم داغي ميافتاد و دستهايت محكمتر ميشد و حتي سرت را بالا ميگرفتي و جوري كه معلم نبيند به بقيه زبان درازي ميكردي كه يعني: زهر مار چيه، نه كه هفته پيش خودت رو دست نخوردي؟ فقط كه من نيستم ! حالا كه بزرگتر شدهايم فكر ميكنم روزگار و دنيا هرچقدر هم كه عوض شده باشد، هنوز هم مصداق آزارها و رودستهايش مصداق همان كلاس كوچك مدرسه است، ما به حق يا ناحق رودست ميخوريم تا حواسمان جمع شود، مردم به ما ميخندند اما احمقانه است چون در اين كلاس هر روز، هر ساعت، هر هفته، همه همكلاسيهايمان دارند بابت اشتباهات كوچك و بزرگشان رودست ميخورند، شايد فقط قشنگتر باشد كه حواسمان را جمع كنيم و در نوبت رودست آنها استهزايشان نكنيم، نخنديم، قضاوت نكنيم كه شايد نيمكت بعدي خود ما باشيم! و ديگر اينكه كاش برخي جسارتهاي كودكي برميگشت. كاش ميشد گاه به همان سرعت هرم گوشها كم ميشد و سستي قلمها درست ميشد و محكم مينوشتيم: رشتهكوههاي هيماليا... و اگر كسي ميخنديد با يك زباندرازي بامزه يادش ميآورديم كه هفته پيش يا هفته بعد نوبت خود اوست و به كارمان ادامه ميداديم، اما افسوس كه رودست خوردنهاي بزرگسالي، آنفلوآنزاهاي طولاني و بدخيمي است كه تا مدتها ما را از پا مياندازد، كاش گاهي از كودكي خودمان تقليد كنيم، از روزگار: طبق اصل لوشاتليه...