• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۱۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4516 -
  • ۱۳۹۸ پنج شنبه ۳۰ آبان

نگاهي به مجموعه داستان «منهاي يك نفر» نوشته ناهيد كهنه‌چيان

يك نفر غايب است

قباد آذرآيين

ناهيد كهنه‌چيان بعد از رمان كوتاه «زير يك سقف» و مجموعه داستان «تهمينه در راه»، اكنون مجموعه داستان «منهاي يك نفر» را منتشر كرده است؛ مجموعه‌اي با يازده داستان كوتاه با نام‌هاي: باران/برايش مي‌نويسم، برايم مي‌نويسد/اين مرد چه مي‌خواهد سر كوچه/ كوچولوي عينكي من/نامه‌هاي يك نفره/ نعش/ منهاي يك نفر/مسافران/ اولين روز/من زيبا و سركش بودم/يك روز من/عشق، سياست و مبارزات سياسي، بيگانگي درعين دركنار هم بودن، مرگ، مهاجرت، انتقام، اختلافات خانوادگي، جنگ و موشكباران، فقر، سركشي و بلندپروازي، و...

درونمايه‌هاي مجموعه «منهاي يك نفر» هستند. داستان‌ها خوش‌خوانند و خالي از هرگونه تصنع و بازي‌هاي زباني و تعقيد لفظي و معنايي قلمي شده‌اند و از مصداق واقعي مولفه داستان كوتاه «خوانش در يك نشست» برخوردارند. به چند داستان اين مجموعه نگاه مي‌كنيم: در داستان «باران» نويسنده صحنه‌اي از يك اتفاق تكراري را در فاصله بيست و چند ساله رخداد آن به خوبي توصيف كرده است؛ مادري همراه با فرزندش-يادگار عشقي ازدست رفته- در شبي باراني «خيس و آبكش» خودشان را مي‌اندازند «توي اولين قهوه‌خانه. مرد جواني كنار بخاري نفتي نشسته، چهارشانه با سبيلي انبوه...» «بالاي سر جوان توي يك قاب عكس چوبي، مردي چهارشانه با سبيلي انبوه و يكدست سفيد جا خوش كرده است «مرد توي قاب عكس، مادر را سي سالي به گذشته مي‌برد»؛ آن روز هم باران مي‌باريد؛ شلاقي. چتر هم حريف باران نمي‌شد. چتر ما هم كه چتر درست و حسابي نبود: «مي‌گن چتر براي يه نفر سرپناهه، براي دو نفر، دوش آب سرد!» هر دو خنديده بوديم.»

قهوه‌خانه همان قهوه‌خانه است -فقط به جاي پيرمرد بيست و چند سال پيش، حالا فرزند جوانش پشت دخل قهوه‌خانه نشسته و پيرمرد آن سال‌ها، حالا در قاب عكس چوبي جاگرفته است- و باران هم انگار همان باران آن سال‌ها، با اين تفاوت كه آن روز، دختر و پسري جوان، عاشقانه خيس و آبچكان به اين قهوه‌خانه پناه آورده بوده‌اند و اكنون اين تكرار براي زن آن روز و مادر اكنون با فرزندش، يادگار عشق آن سال‌ها،
پيش آمده است. نويسنده با برگشت به گذشته و بازي با زمان، در اين داستان موجز و كوتاه خوش درخشيده است. موضوع داستان دوم كتاب «برايش مي‌نويسم، برايم مي‌نويسد.» بيگانگي است در كنار هم و زير يك سقف «من و مامان چهل سال است با هم زندگي مي‌كنيم. تا حالا يك كلمه هم با هم حرف نزده‌ايم؛ يعني نمي‌توانيم بزنيم، آخر ما هردوتاي‌مان لاليم.» لال بودن در اين داستان به معناي معمول كرولال بودن عضوي نيست، نويسنده لال بودن را كنايه‌اي از بيگانه بودن با هم درنظر داشته است. داستان «نامه‌هاي يك‌طرفه» به پديده مهاجرت مي‌پردازد: خواننده در داستان فقط نامه‌هاي دختري جوان را مي‌خواند كه نامزدش مهاجرت كرده و از خلال پاسخ‌هايي كه دختر به نامه‌هاي او مي‌دهد درمي‌يابيم كه جوان مهاجرت كرده دختر را ترغيب مي‌كند كه وطنش را ترك كند و به او بپيوندد. جوان از زندگي راحت و بي‌دغدغه محل مهاجرتش براي دختر مي‌نويسد، اما دختر با برشمردن امتيازات زندگي در وطن تن به مهاجرت نمي‌دهد: «با تمام عشقي كه به تو دارم و هرگز ديگري نمي‌تواند جاي تو را در دلم مال خودش بكند، اما مي‌گويم: من اينجا مي‌مانم... دوستت دارم: مستانه.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون