كوتاه درباره علي خدايي به مناسبت انتشار يك كتاب تازه
نمايندهاي از مكتب اصفهان
رسول آباديان
علي خدايي يكي از داستاننويسان خوب كشور است كه در پرونده كارياش ميتوان از آثاري چون «از ميان شيشه، از ميان مه، تمام زمستان مرا گرم كن، كتاب آذر و نزديك داستان» نام برد. خدايي نويسندهاي نوگراست كه با همين چند كتاب توانسته نام خود را به عنوان نويسندهاي جدي ثبت كند. خبر خوب براي دوستداران آثار اين نويسنده، انتشار مجموعه داستاني تازه از او به نام «آدمهاي چهارباغ» است. اين مجموعه حاوي 40 داستان كوتاه و پيوسته است كه چند شخصيت اصلي دارند. داستانهاي كتاب «آدمهاي چهارباغ» مجموعه يكسري وقايع است كه در هتل جهان نخستين و قديميترين هتل اصفهان اتفاق ميافتد و آدمهاي چهارباغ در آن نقش دارند. خدايي درباره اين مجموعه ميگويد: «اين كتاب تشكر ناچيز من است از شهري كه خيلي دوستش دارم. خوشحالم كه صبحها در اصفهان از خواب بيدار ميشوم و اجازه دارم از او بنويسم. آدمهاي چهارباغ وقتي تمام شد داستان آدمهاي چهارباغ ديگري شروع شد كه آنها را هم مينويسم! يك روز به اصفهان گفتم «تو مرا دوست داري؟ خنديد و من سرايدار اصفهان شدم!» فضاي داستانهاي خدايي، همانگونه كه خودش گفته، اغلب در محيط شهري اصفهان رخ ميدهند اما آنچه ذهنيت داستاني اين نويسنده از اين شهر ميسازد، حال و هواي اصفهاني ديگر را تداعي ميكند. اصفهاني كمي آرامتر با جمعيتي كمتر و مناسبات اجتماعي قدرتمند. به تعبير ديگر ميتوان گفت كه اصفهان براي نويسنده به عنوان يك آرمانشهر مطرح نيست بلكه آرزويي كه خدايي براي اصفهان دارد درست همان آرزويي است كه ديگر نويسندگان نسبت به زادگاه خود دارند. فضايي كه خدايي در داستانهايش ترسيم ميكند، فضايي كاملا فني و تكنيكي با حجمي گسترده از معلومات برآمده از تحقيقات ميداني است. آنچه از خلال داستانهاي خدايي متوجه ميشويم اين است كه او در حدي بسيار عالي، شهر، روانشناسي مردم و خردهفرهنگهاي مربوط به زادگاه خود را ميشناسد و همين نكته باعث شده كه همواره نامش با نام شهري چون اصفهان گره بخورد. نكته قابل توجه پيرامون داستانهاي خدايي اين است كه او نوشتن داستان را بسيار جدي گرفته و هرگز نگاهي تفنني به اين حوزه ندارد. خدايي نويسندهاي نوگرا است كه تاكنون توانسته چندين جايزه معتبر داخلي را به خاطر كارهايش دريافت كند. براي آشنايي بيشتر با جهان داستاني اين نويسنده بايد گفت كه او هيچگاه به دنبال جذب مخاطب خاص نبوده و تمايلش بيشتر حول محور خواندهشدن داستان از سوي مخاطب است. سازوكار داستاني علي خدايي به گونهاي است كه مخاطب را در تعليقهاي عجيب و غريب وارد نميكند و با آفرينش فضايي آرام، وجه باورپذيري رويدادها را بيشتر ميكند: «ما از يخچال شيشه آب را بر ميداريم، مينوشيم. ظرف ميوه را، شيشههاي سس را، اما آذر آنها را در يخچال ميگذارد. ما همهچيز را كثيف ميكنيم، او ميشويد. آذر پيش از مادر بودن چه شكلي داشت؟ من چه شكلي داشتم؟ امروز وقتي ليوان چاي بچهها را ميشستم، به مايع ظرفشويي او، اسكاچ او، حوله ظرف خشك كني او دست ميزدم... براي بچهها مادرشان است، اما آذر من رفته است. آذر كه در همه اينها كه باقي گذاشته و من يكي يكي آنها را پيدا ميكنم».