نگاهي به كاخهاي سلطنتآباد، عشرتآباد و فرحآباد تهران
عمارتهايي در پس پردههاي زنبوري
نيلوفر رسولي
«دور جايگاه مخصوص با پارچههاي دستدوزي شده، حجاب نردهمانندي كشيده شده بود و اين حجاب پارچهاي مشبك، آنهايي را كه در اين جايگاه مينشينند، از ديد ديگران مخفي نگاه ميداشت.» اين پردههاي مشبك «پرده زنبوري» نام داشتند، كارلا سرنا راوي منتقد عصر ناصري، اين پردهها را در «تكيه دولت» ديده بود و «ليدي شل» كه نويسنده «جلوههايي از زندگي و آداب و رسوم ايراني» است، به فرشهاي ضخيمي اشاره ميكرد كه مقابل جايگاه زنان در تكيه دولت افراشته شده بودند. در ميان اين پردههاي ضخيم، سوراخهايي تعبيه شده بود كه زنان ميتوانستند از پس آنها تعزيه ببينند، اما خود ديده نشوند. پردههاي زنبوري ابداع دوران ناصري نبودند، محمدشاه كه مرد، تا زمان رسيدن وليعهد جوان از تبريز به تهران، «مهد عليا» زمام امور مردانه را به دست گرفت و از پشت اين پردههاي زنبوري، وزرا و مصادر امور را ميپذيرفت و درباره مملكت با آنها گفتوگو ميكرد و دستور ميداد. پردههاي زنبوري را در ماه رمضان ميان تالار طنابي ميكشيدند تا زنان نمازگزار بتوانند از پس اين پردهها سوالات مذهبيشان را با شيخ مزبور طرح كنند. پردههاي زنبوري روي تالارخانهها، ايوانها و هرجايي كه زنان به فضاي مردانه پا ميگذاشتند، كشيده ميشدند. پردههاي زنبوري حائل جهاني بودند كه بايد از نظر و نظربازي دور نگاه داشته ميشد و جهاني كه ميخواست با آن نيمه دوم ارتباطي برقرار كند. چشمهايي كنجكاو خيره به اين سوراخها باقي ميمانند تا از پس آن ببينند و ديده نشوند. پردههاي زنبوري قجري ابزاري براي تقسيم فضا بود، عدهاي از پس آن ميديدند و ديده نميشدند، عدهاي ديگر ديده ميشدند و نميديدند، پردههاي زنبوري ديدن و چارچوب آن را معنا ميكردند و گاهي خارج از خطوط اين چارچوب، نگاههاي شيطنتآميزي هم رد و بدل ميشد، اما اين پردهها فضاي مردد ميان اندروني و بيروني را نظم ميدادند. حالا نه خبري از اندروني هست و نه بيروني، نه ديگر اعتمادالسلطنهاي هست كه «رسالهاي در تعيين حدود احترامات سفرا» در ايران بنويسد و روي برگرداندن مردان در كوچه را حتي براي سفرا قانوني اعلام كند و بگويد كه «در كوچههاي شهر و يا خيابانهاي بيرون اگر از فرنگيهاي پياده باشند و كالسكههاي حرم جلالت عبور نمايند بايد مثل ساير مردم روي خود را برگردانند» ديگر نه در اندرونيها كوچك ساخته ميشود، نه «قاپوچي» بر فراز آنها نگهباني ميدهد، نه ميرآخوري هست و نه ميانداري، اما پردههاي زنبوري همچنان دور باقيماندههاي چندتايي از اين قصرهاي قاجاري را گرفتهاند، عشرتآباد، سلطنتآباد و فرحآباد قصرهاي تهران هستند كه پشت پردههايي زنبوري، خود ناظر تهران هستند اما نميتوانند ديده شوند. آنها از نظر پنهان شدهاند و جز با شيطنت، نميتوان نگاهي را از اندك روزنه موجود به آنها انداخت.
دردسرهاي كلاهفرنگي
نوامبر 1877 مادام كارلا سرنا، جهانگرد ايتاليايي راه ايران را پيش ميگيرد و از درياي خزر وارد ايران ميشود، سرنا پيش از سفر دور و درازش، ناصرالدين شاه را در پاريس ملاقات كرده بود، با اين حال وقتي گشت و گذارش را در پهنه ايران آغاز كرد، تيغ انتقاداتش را از او دريغ نكرد. سرنا حاصل دشواريهاي رنج سفرش را در كتاب «آدمها و آيينها در ايران» نگاشت و در اين سفرنامهاش، تا نگاهش را از مرتبه زن اروپايي مترقي پايينتر نياورد و هرجا هم كه توانست بد و بيراه گفت و به شاه و گدا و در و ديوار هم رحم نكرد. يكي از قصرهاي تهران كه به اين فرصت نائل شد تا مادام سرنا در باب آن چند خطي بنويسد، قصر عشرت آباد بود، قصر يا خوابگاه عشرت آباد كه در دل باغي بزرگ، دستگاه متفاوتي از عشرتطلبي را براي ناصرالدين شاه فراهم كرده بود. با اين حال روياي ناصرالدين شاه براي برپايي كاخي شبه اروپايي گويا چندان به مذاق اين جهانگرد خوش نيامده بود. جز عمارت اصلي اين قصر كه به نظر سرنا «ساختمان بديع و از لحاظ سبك ساده» و تالاري با «حال و هواي ايراني»داشت كه با «شيشههاي كوچك هندي» تزيين شده بود، باقي سازوكار اين قصر ملوكانه در نظر او «تقليدي ناشيانه» بود. زماني كه سرنا از اين قصر ديدن كرد، هنوز سي خانه كوچك دورتا دور حوضي بزرگ به سوگليهاي ناصرالدين شاه اختصاص داشت و هر كدام از اين زنان بر حسب درجه و مقامشان صاحب يكي از اين خانهها شده بودند، اما همين خانهها در نظر اين جهانگرد شبيه «طويلههايي در بعضي از املاك كشاورزي انگلستان» بودند. همين ساختمانهاي طويلهمانند در تاريخ معماري ايران نقطه عطف تغيير فضايي اندروني و بيروني بودند. كارلا سرنا زماني كه قلمش را روي كاغذ ميكشيد و اسباب و اثاث اروپايي اطاقهاي اين كاخ را «بازاري و عاري از سليقه خوب » ميدانست، خبر نداشت كه با احداث اين كاخ و اطاقهايي مجزا به دور يك حوض، حذف حياط از درون خانههاي ايراني رقم خورده است، حتي پيش از يورش آپارتمانهاي سر به فلك كشيده، اين عشرتآباد بود كه براي اولينبار سهدريها و پنجدريها را قطعهقطعه كرد، دور حوضي نشاند و آن حياط را هم به باغي گسترده دورتادور اين اتاقها تبديل كرد. تاجالسلطنه، دختر ناصرالدين شاه در بخشي از خاطرات خود با طعنهاي به تعدد زن و كنيز و كلفت و مستخدم كه عده زنان حرمسرا را به 500 نفر ميرساند، نوشته بود: «تمام اين خانمها منازل و حقوق و اتباع، از كلفت و نوكر و تمام لوازم زندگاني در بيرون اندرون جداجدا داشته؛ و خيلي كمتر ديده ميشد دو خانم با هم يك منزل داشته باشند. مگر، زنهاي تازه كه از دهات و اطراف اختيار ميكردند، به دست خانمها ميسپردند كه يك قدري آداب و رسوم را بفهمند؛ بعد منزل جداگانه به ايشان ميدادند.» اين منزلهاي جداگانه اما تا زمان نوشتن كتاب «يادداشتهايي از زندگاني خصوصي ناصرالدين شاه قاجار» برپا نماندند، «دوستعلي معيري» ملقب به معيرالممالك اين كتاب را در اواخر عمر خود نوشت، او نوه دختري ناصرالدين شاه بود و عشرتآباد را از پس پرده خاطرات كودكي ميديد. در نظر او اتاقهاي عشرتآباد چهارده تا بودند و نه سيتا و از آن مهمتر، آنها «مجلل» بودند و «بانواني كه هر بار در سفرها همراه شاه بودند، به نسبت تقرب و مقام در بناهاي دور حوض مسكن ميگزيدند و عزيزترين آنان در نزديكترين بنا به عمارت شاهي منزل ميكرد.» معيرالممالك براي توصيف عشرتآباد به ذهن خود رجوع ميكرد و احتمالا زمان نوشتن اين خاطرات، عاجز از ديدن دوباره آنجا بود. دودمان قاجار كه به خاك سياه نشست، كاخ و شيرواني چوبي عشرتآباد به همراه آيينهكاريها و مقرنسكاريهايش در اختيار شهرباني قرار گرفت و شد پادگان «شهرباني» يا پادگان «عشرتآباد» و از آن روز به بعد، پلههاي اين عمارت جز پوتينهاي نظاميان چيز ديگري به خود نديد و نگاههاي كنجكاو تا به امروز هم براي ديدن اين عمارت چارهاي جز سرككشيدن از حصارهاي «پادگان وليعصر» را ندارند. البته شايد تا پيش از سال 94 ميشد از فراز حصار پادگان، شيرواني و آجرها و قوس اين بنا را ديد، اما چهار سال پيش و درست زماني كه نجواهاي لرزاني خبر ميدادند كه قرار است اين عمارت به موزه تبديل شود، اسكلتهاي سبز رنگي در فاصله هفتاد متري عشرتآباد بالا رفتند. ديماه 1393 و زماني كه «احمد مسجد جامعي» رياست شوراي شهر را به عهده داشت، براي اولينبار فرصتي فراهم شد كه خبرنگاران و عكاسان به داخل اين موزه سرك بكشند. مسجدجامعي از وضعيت نگهداري كاخ گلهمند بود و گلههايش بيشباهت به سخنان «مهدي معمارزاده»، رييس وقت اداره حفاظت و مرمت ميراث فرهنگي تهران نبود كه سال 1384، 300 ميليون تومان براي مرمت يا به عبارتي نجات اين بنا از ويراني تخصيص داده بود، پوسيدگيهاي ايجاد شده در بنا آنقدر زياد بودند كه به گفته معمارزاده عشرتآباد ميتوانست در برابر لرزهاي 2 ريشتري از پاي درآيد. آن زمان صحبت از التيام دردهاي عشرتآباد چنان بالا گرفته بود كه حتي دسترسي اتوبان صياد شيرازي به حريم اين كاخ را به عنوان عاملي مثبت براي دسترسي راحت مردم به موزه آينده معرفي ميكردند. پيشنهاد تبديلشدن اين كاخ قاجاري به موزه، به گفته يكي از كارشناسان ميراث فرهنگي، از طرف «شهيد احمد كاظمي» مطرح شده بود. با شهادت اين فرمانده، طرح او گرچه در چند نوبت پيگيري شد و به سرخط خبرها بازگشت، اما 9 سال گذشت و اين آرزو نه تنها محقق نشد، بلكه تيرآهنهاي سبزي در مقابل اين بنا سر به فلككشيدند. بنايي كه روزي قرار بود به «موزه جنگ» يا «موزه انقلاب» تبديل شود، در شهريور 1394 رنگ ديگري به خود گرفت. آخرين نامهاي كه درمورد سرنوشت موزهشدن اين بنا بين مسوولان وقت رد و بدل شد، متعلق به 22 شهريور 1393 است، در اين نامه ميراثفرهنگي استان تهران در پيوست نامه طرح پويانمايي ورودي عمارت كلاهفرنگي را براي اعمال نظر به شهردار منطقه 7 ارسال كرده بود، يكسال پس از ارسال اين نامه و با بالا رفتن اسكلتهاي سبز، خبر موزه شدن عشرتآباد مسكوت ماند و اندك روزنههاي باقي مانده از پردههاي زنبوري نيز بسته شد. عشرتآباد حالا حتي از پس اتوبان صيادشيرازي هم قابل رويت نيست و ارتفاعي بلند فرصت شيطنت را حتي در قالب يك نگاه از پس روزنهاي ناكام ميگذارد. عشرت آباد اگر روزي پشت پرده زنبوري پنهان بود، حالا به زير پردهاي بيروزن و ضخيم غلتيده است.
سلطنتآباد
زماني كه عبدالله قاجار، «عكاس مخصوص همايوني» عكس كاخ سلطنتآباد را برميداشت، خبر نداشت كه سالها بعد در همين كاخ آخرين تاجگذاري دودمانش برگزار خواهد شد و سالها بعد نيز «محمد مصدق» در همين بنا محاكمه خواهد شد. تصوير اين عكاس قاجاري از اين عمارت، بنايي سه طبقه را نشان ميداد كه در ظاهر كم از ساختمانهاي قرن نوزدهم اروپا نداشت اما در دلش حوضخانهاي با گنبد رفيع و گچبريها داشت؛ حوضخانهاي كه بعدها با رنگهاي كمالالملك در تابلوي «حوضخانه كاخ سلطنتآباد» ثبت شد. تالار آيينه اين عمارت را ناصرالدين شاه ساخت و بعدها هم بناهايي به اطراف آن اضافه شد. تمام اين ساختمانها در بخش مياني باغ سلطنت آباد بودند؛ جايي كه امروز در سمت شرق خيابان پاسداران و در ضلع جنوبي بزرگراه شهيد بابايي واقع است. اين منطقه را «حصار رضابيك» ميخواندند اما ناصرالدين شاه دستور خريد اين باغ را داد تا از آن حصار سلطنتخانهاي براي ضيافتهايش به پا كند. ساخت كاخ سلطنتآباد زمينه را براي احداث «پيچ شميران» مهيا كرد و نخستين راه شوسه كه بيرون از حصار تهران ساخته شد، راهي بود كه تهران را به قريه سلطنتآباد متصل ميكرد. اين راه از پيچ شميران آغاز ميشد و تا سه راه ضرابخانه بالا ميرفت، بعد آنجا دو شاخه ميشد، شاخهاي راه سلطنتآباد را در شرق پيش ميگرفت و شاخه ديگر هم به سوي تجريش ميرفت. سلطنتآباد برخلاف روال رايج معماري در ايران، قرينه بود. اين باغ با استخر پهناورش با كرجيهايي كه روي حوض داشت، با عمارت رفيع و اندرونيها و بيرونيهاي متعددش بعد از سرنگوني قاجار به كارخانه مهماتسازي ارتش بدل شد.
فرحآباد: بازديد با هماهنگي قبلي
فرحآباد را تنها كاخي ميدانند كه مظفرالدين شاه دستور ساختش را داد. اين كاخ با رديف ستونهاي سفيد و ايوانهاي گستردهاش قرار بود تقليدي باشد از كاخ تروكادرو پاريس. اين ادعاي ناصر نجمي «تهران در گذر زمان» است اما برخي ديگر از مورخان معتقدند بناي اين كاخ هم به دست ناصرالدين شاه بود و از اين كاخ با عنوان كاخ قصرفيروزه نامميبرند. فرحآباد در جوار دوشانتپه ساخته شده بود، محلي كه به گفته نجميآن، ناصرالدين شاه بعدها به بهانه شكار خرگوش قرق كرد. البته اين شاه به شكار خرگوش يا همان «دوشان» رضايت نداد و در تپههاي آنجا مسابقات اسبدواني راه انداخت. خيابان دوشانتپه در زمان مظفرالدين شاه به فرحآباد مشهور شد و حالا پيروزي نام دارد و اگر كسي ميخواست به سمت دوشانتپه رهسپار شود، كافي بود تا از ميدان ژاله كنوني راهش را كج كند. كاخ فرحآباد اما نه نشاني از گچبريهاي پرطمطراق داشت و نه از آيينهكاري و تالار آيينه. بناي نيمدايرهاي هم پيش از كاخ چندان جايگاه قابل اعتنايي در معماري ايران نداشت، دايره متعلق به گنبد و آسمان بود و عموما بناها از مكعب به گنبد ميرسيدند. كاخ سفيد نيمدايرهاي در منطقه فرحآباد بنا شد، ايوانها سخاوتمندانه به بيرون باز بودند و ديگر نه خبري از پردههاي زنبوري بود و نه پردگيان، آخرين شاه قاجار نوميدانه در بازگرداندن رونق از دست رفته آن كاخ كوشيد و براي اين كار چند عمارت اندروني را الحاق بنا كرد اما اين كاخ هم بعدها در پشت ديوارهاي پادگان محصور ماند. كاخ فرحآباد با اينكه در حال حاضر موزه شده و شايد يك گام از عشرتآباد جلوتر باشد، با اين حال «بازديد از اين موزه با هماهنگ قبلي صورت ميگيرد.»
سلطنتآباد، عشرت آباد و فرحآباد هر سه بناي ثبت ملي هستند اما دور از دسترس و در پس پردههاي زنبوري پنهان شدهاند، بعضي روزنههاي پردههايشان اجازه نظربازي ميدهد و برخي حتي همان اندك روزنها را هم بستهاند و در پس اين پرده، رازهاي زيادي سر به مهر باقي مانده اما يك راز آشكار شده است. ثبت ملي بنا چندان ارادهاي را در نگهداري آن اعمال نميكند، بنايي اگر ثبت جهاني هم باشد، اما مردم از وجود آن آگاه نباشند، همچنان در پس پردههاي غفلت باقي خواهد ماند. شايد عابران ميدان عشرتآباد ديروز خبر نداشته باشند كه پس اين حصارها عمارتي گوشهاي از تاريخ تهران را در دل داشته باشد، شايد عابران پيادهروهاي خيابان پيروزي هم ندانند كه پس ديوارها چه تكهاي از تاريخ تكهتكه سرزمينشان خوابيده است. ساختمانهاي ديگري نيز در تهران هستند كه پس اين پردهها و از روزني كوچك ناظر تهراني هستند كه روزي ميشناختندش، حالا شايد نه. ساختمانهايي كه نه به دليل تجمل و زرق و برقشان، بلكه به عنوان گنجينه هويتي سالها ميتوانند گوشههايي از كيستي ما را تعريف كنند، به شرط اينكه اين پردهها برافتند.