نشر مرواريد در سال 1390 كتاب «از چيزهاي بيمصرف» شامل مجموعه نوشتارهاي كوتاه درباره هنر و آثار هنري را روانه بازار كرد. كتابي به قلم اميد مهرگان كه نويسنده در آن ميكوشيد مفهوم «مازاد» در نظريه «كالا»ي ماركس را به مفهومي مشابه در مورد كالاي هنري تعميم دهد. چنانچه مينويسد «ارزش مصرف آثار هنري در مقام كالا چيست؟ آثار هنري اساسا كالاهايي بيمصرفند» و در تشريح اين استدلال درباره گزاره مورد نظر، (نقل به مضمون) و در لب كلام، ميگويد ما بارها در گالريها و نمايشگاههاي هنري و تجسمي شاهد چيدمان مواد دور ريختني و زبالهها به عنوان اثر هنري بودهايم و هستيم، بنابراين وقتي اين زبالهها در شرايطي امكان ارايه در جايگاه اثر يا كالاي هنري را دارا ميشوند، عكس همين فرآيند نيز ميتواند صادق باشد. به اين معني كه هر آنچه در يك گالري روي ديوار نصب شد الزاما اثر هنري نيست و شايد زبالهاي باشد. مهرگان در بخشي از توضيح ابتدايي خود در كتاب آورده: «اين كتاب كوچك نه زيباشناسي به عنوان رشتهاي آكادميك، يا، به تعبيري، هنر در محدوده زيباشناسي تنها، بلكه دلالتها، جنبهها، و پيامدهاي «غيرهنري» اثر هنري است. مخاطب آن نيز بيشتر دانشجويان و كساني هستند كه به نحوي با چيزي به نام «هنر» درگيري دارند. در هر حال، با توجه به اينكه آثار هنري بناست چيزهاي بيمصرفي باشند، و از آنجا كه كتاب حاضر يك اثر هنري نيست، پس لاجرم بايد مصرف يا فايدهاي داشته باشد: اما اين نوشتهها نه به كار خلق اثر ميآيند، نه فهم تاريخ هنر و مكاتب هنري و نه چندان به پرسش رايج و ناممكن «هنر چيست؟» نزديك ميشود. «مصرف» كتاب حاضر احتمالا چيز ديگري نميتواند باشد مگر كمك به اينكه كدام اثر به معناي واقعي كلمه مزخرف است، تشخيصي كه امروزه چندان نياز به هوش و ذكاوت فراواني ندارد.»
بيمصرفهاي زود بازده
طي روزهاي اخير يك بار ديگر تصويري ميان كاربران فضاي مجازي دست به دست شد؛ وايرال شد. تصويرِ موزي چسبيده روي ديوار گالري. جالب اينكه اين موز چسبانده شده روي ديوار گالري خلق هنريِ «مائوريتسيو كاتلان» (Maurizio Cattelan) هنرمند ايتاليايي به قيمت ۱۲۰ هزار دلار نيز فروش رفته بود، اما جريان وقتي بيشتر مورد توجه كاربران مجازي و غيرمجازي قرار گرفت كه فهميدند موز چسبيده به ديوار توسط يك هنرمند ديگر خورده شد.گاردين در همين رابطه گزارشي منتشر كرده و آورده است: «اين موز طبيعي كه با عنوان «كمدين» در يك نمايشگاه بينالمللي واقع در «ميامي» به نمايش گذاشته شده بود، اخيرا به قيمت ۱۲۰ هزار دلار فروخته شد، اما «ديود داتونا» روز شنبه آن را از روي ديوار جدا كرد، پوستش را كند و خورد. «داتونا» كه يك هنرمند اهل نيويورك است، درباره اين اقدام خود بيان كرد: «گرسنه بودم».
مدير گالري كه موز مورد نظر در آن به نمايش در آمده بود پيش از اين نمايشِ خنك! درباره آثار «كاتلان» بيان كرد: «آثار هنري «كاتلان» تنها درباره اشيا نيستند بلكه درباره جابهجايي اشيا در جهان هستند.» طبق گزارش رسانهها قرار است اثر هنري از بينرفته براي فردي كه او را خريداري كرده دوباره جايگزين شود و گفته ميشود قيمت نسخه جديد اثر به ۱۵۰.۰۰۰ دلار نيز افزايش يافته است.» و شايد بحث همين است، افزايش قيمت.
«كاتلان» به خلق آثار عجيب مشهور است. او در سال ۱۹۹۹ يك گالريدار نامدار ايتاليايي به نام «ماسيمو دو كارلو» را به ديوار گالري چسباند و آن را به عنوان يك اثر هنري به نام «يك روز عالي» معرفي كرد. اين هنرمند ايتاليايي همچنين يك توالت فرنگي از طلاي ۱۸ عيار را به عنوان يك اثر هنري معرفي كرد كه در موزه گوگنهايم به نمايش گذاشته ميشد.
گذشته از اينكه با توجه به استدلال ابتداي گزارش، خروجي آنچه كاتلان و چهرههاي مشابه او انجام ميدهند فعاليت هنري محسوب ميشود يا خير، بد نيست به فضاسازي رسانهاي شكل گرفته حول ارايههايي از اين دست توجه كنيم، نقطهاي كه به نظر ميتواند تكليف ما را با بعضي پديدهها و ريشه آنها يعني «كالا»يي كه در نهايت بايد به فروش برسد روشن كند.
ماجراي آن تخم مرغ كه ركورد شكست
در همين رابطه بد نيست به قضيه تخم مرغ طلايي كه همين چند ماه پيش بين كاربران مجازي هيجان ايجاد كرده بود بازگرديم. البته آنجا بحث خريد و فروش مطرح نبود ولي روي يك عمل مهم انگشت ميگذاشت، فضاسازي رسانهاي حول محور چيزي كه عملا وجود خارجي ندارد و هيچ چيز نيست. جهاني كه رسانه براي ما ميسازد و در عمل خلقي وجود ندارد. ماجرا از اين قرار بود كه «كايلي جنر، مدل امريكايي حدودا يك سال قبل يعني در فوريه ۲۰۱۸ بعد از تولد دخترش پستي را در اينستاگرام منتشر كرد و توانست حدود ۱۸ ميليون لايك بگيرد. كايلي با اين كار ركورد لايك در اينستاگرام را شكست و لقب دختر طلايي اينستاگرام را از آن خود كرد. او در واكنش به اين اتفاق با انتشار ويديوي ديگري، يك تخممرغ شكست و اين اتفاق را به كاربرانش تبريك گفت.
حدود يك سال بعد صاحب حساب world_record_egg با ارجاع به اين اتفاق، يك حساب كاربري در اينستاگرام ساخت و در آن تنها يك تصوير به اشتراك گذاشت: تصوير يكتخم مرغ قهوهاي و صاحب حساب كه از قضا ناشناخته است از كاربران خواست با لايككردن تصوير، ركورد لايك را كه در دست كايلي جنر بود، بشكنند. پست اين ادمين بلافاصله ويروسي شد و توانست در عرض مدتي كوتاه ركورد لايك و كامنت اينستاگرام را بشكند. كار تا حدود 54 ميليون لايك پيش رفت.
درسهاي تخم مرغي براي موز!
آن زمان بسياري از پربازديد شدن تك پست تخممرغ قهوهاي و ركورد شكنياش دچار حيرت شدند. اينكه يك پست از يك كاربر ناشناس با محتوايي كاملا طنز و بيمعني دو برابر پست يك سلبريتي محبوب لايك بگيرد يك نشانه است. نشانه آغاز عصري جديد در شبكههاي مجازي. بسياري معتقدند فرهنگ ضديت با سلبريتيهاي عموما جوان و كمتجربه كه از فعاليتهاي بيارزش روزانه خود تصاويري منتشر كرده و لايك ميگيرند در دنيا اوج گرفته است. در حقيقت پديده تخم مرغ قهوهاي نوعي دهن كجي كاربران اينستاگرام به سلبريتيها و فرهنگ اينستاگراميشان تلقي شد. نوعي دهن كجي كه بيشتر ما را ياد جنبشهاي اجتماعي و هنري پستمدرني مياندازد كه با پوچگرايي و فرهنگ ابزورد خود سعي در اين دارند كه قواعد و هنجارهاي دست و پا گير و اشتباه رايج جامعه خود را نابود كنند.
بعضي معتقد بودند حادثه «تخم مرغ قهوهاي» يا طلايي با تمام محتواي طنزش چند درس مهم به دنبال داشت. «اول اينكه نشان داد اينستاگرام چقدر قدرتمند است و اگر كسي زبان و شرايط آن را بداند حتي درصورتيكه ناشناس باشد، ميتواند فرهنگ جديدي ساخته و توجه عمومي را به خود جلب نمايد.» از نظر آنها درس ديگر اين بود كه «فرد پشت پرده پست بدون شك زبان اينترنت و اينستاگرام را به خوبي بلد است و ميداند
كايليجنر بزرگترين اينستاگرام را دارد و ماهرانه از طريق نام بردن از او و ايجاد حس رقابت بين كاربران براي خودش لايك جمع ميكند. او فرهنگ اينستاگرام را ميشناسد و ميداند شايد كاربران اين بازيگر جوان را در اينستاگرام دنبال كنند اما اصولا اگر تحريك شوند بدشان نميآيد به او و پستهايش دهن كجي كنند.» تمام اين اظهارنظرها البته يك نكته را ناديده گرفتند. كليد واژهاي كه در نوشتار زير عكس تخم مرغ طلايي قرار داشت: بياييد «باهم» ركورد بيشترين لايك در اينستاگرام را بشكنيم و در نهايت نيز «همه» درخواست را اجابت كردند. توفان مجازيِ تودهها راه افتاد درحالي كه از اثر هنري خبري نبود، بله! ايده غوغا كرد. اما آيا «اثر هنري» همان «ايده» است.
تفاوت زباله و اثر هنري
برخلاف تئوريهايي كه در تلاشند ايدهها و كنشهايي از اين دست را در قالب هنر پست مدرن بررسي و به مخاطب غالب! كنند، نويسنده گزارش معتقد است آنچه در عمل اتفاق ميافتد نشاندهنده ارزش نهايي چيز يا «كالا»يي است كه مخاطب با آن مواجه شده و سليقهسازي است كه بهواسطه رسانههاي مجازي جريان دارد. بياييد يك گام ديگر به عقب بازگرديم؛ سال 2018 و ماجراي هنرمند ونداليست بريتانيايي كه با نابود كردن نقاشي ۱.۴ ميليون دلاري خود نهتنها حاضران در يك حراجي معروف، كه جهان هنر را شوكه كرد. «بنكسي» امروز به عنوان يكي از مهمترين و اثرگذارترين هنرمندان ابتداي قرن بيست و يك شناخته ميشود. نكته اينجا است كه بسياري در مواجهه با همين آخرين كنش او در حراجي ساتبيز، اتفاق رخ داده را نوعي خودنمايي و جلبتوجه رسانهاي دانستند. خبرها اينطور بازتاب يافت: «بار ديگر بنكسي حركتي كرد كه توجه همه جهان به او معطوف شد. روز جمعه يكي از نقاشيهاي بنكسي به نام «دختري با بادكنك قرمز» در ساتبي در لندن به حراج گذاشته شد. اين نقاشي كه با آكريليك و اسپري روي بوم بود دختر كوچكي را نشان ميداد كه دستش را دراز كرده تا يك بادكنك قرمز رنگ به شكل قلب را بگيرد. بادكنكي كه خيلي بالاتر از او در آسمان شناور بود. پيشنهادها تا ۱.۴ ميليون دلار هم افزايش داشت. عددي كه به ركورد بنكسي در سال ۲۰۰۸ نزديك بود. درنهايت چكش حراج براي همين رقم خورد. درست بعد از صداي چكش بوم نقاشي از داخل قابش به سمت پايين سر خورد و وقتي از پايين قاب خارج شد به شكل نوارهاي بريده شده درآمده بود. بعدتر مسوولان حراج ساتبي توضيح دادند كه گويا كاغذ خردكني داخل قاب تابلو جاسازي و پنهان شده بود. جمعيتي كه اين واقعه را به چشم ديدند شروع به زمزمه كردند. نقاشي جلوي چشم آنها خودش را نابود كرده بود!»
كلاس درس رسانهاي ايوِيوِي
دنبالكنندگان جهان هنر، به ويژه علاقهمندان هنرهاي تجسمي به خوبي با ماجراي ايوِيوِي هنرمند مخالفخوان و منتقد حكومت چين آشنا هستند. ايويوي هنرمند جريان پاپ، سلسله كوزههاي سنتي و دستساخت چيني را از متن متعارف خود بيرون كشيد و با حكاكي لوگوي محبوب و عموميتيافته كوكاكولا بر بر بدنه آن، در اولين گام شي را از معاني قبلياش ميپيرايد و در نهايت نفس دلالتگرش را نمايان ميكند. اين استعاره شعار مشهور مارشال مك لوهان ـ رسانه همانا پيام است ـ را براي بيننده تداعي كرده و دوشانيسم حاكم بر پاپ آرت كه به اصل راهبر رئالسيم مدرن بدل شد را بازتفسير ميكند. آيا ماجراي «موز» قصد داشت چنين كاركردي داشته باشد؟ درحالي كه بايد در نظر بگيريم ايويوي چهرهاي «رسانهاي» است و منتقدان هنري از او به دليل استفاده از رسانهها براي پيشبرد اهداف شخصياش انتقاد ميكنند. اما او در پاسخ به آنها ميگويد هر كسي آزاد است هر باور و خواستهاي داشته باشد. او در گفتوگو با يورونيوز درباره توجه به مساله پناهجويان در نمايشگاهش توضيح ميدهد: «من هماكنون خود را در وضعيت پناهجويان مييابم. نظرم را ميدهم كه لزوما نبايد توجه كسي را جلب كند. اين وظيفه من است به عنوان يك هنرمند و يك سرباز يا به عنوان كسي كه غذايي را براي مهمانان آماده ميكند. اين چيزي است كه من پختهام، شما هم مجبور نيستيد آن را بخوريد.»
مارسل دوشان سرچشمه هنر مدرن
همينطور كه به گذشته بازگرديم در تاريخ هنر بارها با نمونههايي مشابه مواجه ميشويم اما كافي است نمونههاي يادشده را از انتها به ابتدا مرور كنيد. شايد سرچشمه تمام اين كاسه توالت «چشمه» اثر مارسل دوشان خلق هنري است كه نيازي به معرفي ندارد. اين اثر مشهور و جنجالي تاريخ هنر مدرن 103 سال قبل عرضه شد. اصولا تاريخچه هنر مفهومي به نظريات هنرمند فرانسوي مارسل دوشان (1978-1887) در مورد «ايده» و نقش آن در يك اثر هنري پيوند عميق دارد. او بر اين عقيده بود كه ايده هر كار هنري، مهمتر از محصول و فرآورده آن است. آنچه هنرمند ميخواهد بيان كند و مفهومي كه براي بيان خلاقيت خويش در نظر گرفته، خود هنر است؛ اساس كار هنري، انتخاب شي است كه به جاي آنكه آن را بسازيم، خودش ساخته شده باشد.
در عناصر موجود در آثار دوشان و حتي آثار سهبعدي كه توسط او ساخته شدند، چيزي است كه اساسا به نوعي توسط هنرمند توضيح داده ميشود. شي مورد نظر ميتواند به تنهايي به عنوان يك اثر معرفي شود. دوشان در معرفي مسير زندگي هنري خويش ميگويد: «من ميخواستم از جنبههاي فيزيكي نقاشي عبور كنم. بيشتر علاقه داشتم كه عقايد جديدي بيافرينم. به عقيده من «كوربه» در قرن نوزدهم با تاكيد بيشتري مسائل فيزيكي را مطرح كرده است. ولي من بيشتر به عقايد علاقه دارم؛ نه فقط دستاوردهايي كه از جنبه بصري به وجود ميآيند و ميخواهم نقاشي را هر چه بيشتر در خدمت فكر قرار دهم.»
براساس يك نظرسنجي هنري، كاسه توالت مارسل دوشان تاثيرگذارترين اثر هنري مدرن دنيا در تمامي دوران نام گرفته است. در اين نظرسنجي پس از اين اثر دوشان، تابلوي «دوشيزگان آوينيون» اثر پابلو پيكاسو متعلق به سال 1907 در مقام دوم و تابلوي مريلين مونرو اثر اندي وارهول متعلق به سال 1962 در مقام سوم قرار گرفتهاند. دوشان در سال 1917 اين توالت را امضا كرد و آن را در نمايشگاهي به نمايش گذاشت؛ او با اين كار دنياي هنر را شوكه كرد. سايمون ويلسون، كارشناس هنري ميگويد: «انتخاب اثر دوشان پيش از آثار پيكاسو و ماتيس واقعا شوكهكننده است. اما اين انتخاب بيانگر پويايي هنر امروز و اين نكته است كه در هنر مهمترين چيز فرآيند خلاقهاي است كه در اثر هنري، خود را به رخ ميكشد و فرقي نميكند كه اثر از چه ساخته شده يا چه شكلي داشته باشد.»
با مرور همين نمونهها و تاثير آنها بر جريان هنر در قرن بيستم است كه ميتوان دريافت بازيهاي مسخره! نمونه آنچه در جريان «خوردن موز چسبيده روي ديوار» اتفاق افتاد، چه اندازه از منظر هنري فاقد وجاهت و ارزش هنرياند. كاري دستمالي شده كه نمونههاي مشابه آن يك قرن قبل اتفاق افتاده و بازگشت به همان ارجاع ابتدايي مورد نظر مهرگان كه بازخواني گزارش از انتها به ابتدا به ما ميگويد: «كدام اثر به معناي واقعي كلمه مزخرف است، تشخيصي كه امروزه چندان نياز به هوش و ذكاوت فراواني ندارد.»