• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4543 -
  • ۱۳۹۸ دوشنبه ۲ دي

مشي فلسفي مرحوم عباس معارف در گفت ‌و گو با دكتر محمد رجبي

حكيم عدالت جو

حكمت فرديد را به مذاق خودش بازجست و بازسازي مي‌كند

محسن آزموده

سيدعباس معارف تنها شارح مورد وثوق انديشه‌هاي سيداحمد فرديد نيست، او به دليل تسلط شگفت‌انگيزي كه بر علوم اسلامي چون فلسفه اسلامي، فقه و اصول داشته، توانسته ديدگاه‌هاي فرديد را تحت عنوان «حكمت انسي» بسط دهد. اين لب سخن محمد رجبي، پژوهشگر و استاد فلسفه هنر و زيبايي‌شناسي است. در گفت‌وگوي حاضر با اين شاگرد شناخته شده سيداحمد فرديد به جنبه‌هاي فكري و فلسفي انديشه‌هاي معارف پرداختيم. دكتر رجبي ضمن بيان سابقه آشنايي خود با مرحوم معارف به گستردگي و عمق آگاهي او به علوم و معارف اسلامي پيش از شاگردي فرديد اشاره كرد و شرحي از نخستين ديدار اين دو ارايه داد.

 

ابتدا لطفا درباره نحوه آشنايي خودتان با مرحوم معارف بفرماييد.

در صحبت‌هايي كه با مرحوم استاد معارف داشتم، نكته‌اي به من گفت كه باعث تعجبم شد. ايشان چند سال قبل از اينكه با او آشنا شوم، من و برادرم را ديده بود و مي‌شناخت. يعني قبل از سال 1352 و پيش از آنكه دستگير شوم و سه سال و نيم زنداني شوم، من را چندين بار در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران ديده بود. به نظرم اين ديدار در جلسات انجمن اسلامي دانشكده ادبيات صورت گرفته بود. من آن زمان مسوول انجمن اسلامي دانشكده ادبيات بودم و چهره‌هايي چون دكتر شريعتي، شهيد مطهري، علامه جعفري، دكتر داوري و دكتر سيدجعفر شهيدي و دكتر زرين‌كوب و ديگران را براي سخنراني در تالار فردوسي دانشكده ادبيات دعوت مي‌كردم. مرحوم معارف نيز آن زمان تازه به دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران آمده بود و به اين جلسات نيز مي‌آمد و احتمالا من را در آن آمد و رفت‌ها ديده بود زيرا من معمولا جلوي در مي‌ايستادم و افراد را هدايت مي‌كردم. در آن زمان دكتر فرديد، مشهورترين استاد فلسفه دانشگاه تهران بود و من هم در كلاس درس شركت مي‌كردم. البته اواخر دوران پهلوي براي دكتر فرديد محروميت از تدريس پيش آمد. خلاصه به واسطه شركت در اين كلاس‌ها، دكتر فرديد هم مرا مي‌شناخت. يك بار كه من به دليل اشتغال به تدريس، سر كلاس دكتر فرديد نبودم، خطاب به دانشجويان گفته بود چه كسي مي‌تواند فيزيك و رياضي را به پسر من تدريس كند؟ دوستان گفته بودند كه رجبي مي‌تواند چون رشته من در آن زمان طبيعي(تجربي بعدي) بود. بعد از كلاس نزد دكتر فرديد رفتم و ايشان هم نشاني خودش را داد. خلاصه اين آمد و رفت باعث شد كه با دكتر فرديد و خانواده‌اش آشنا شوم. به همين دليل وقتي زنداني شدم خيلي ناراحت شدند. بعد از آزادي به منزل ايشان رفتم كه بسيار مورد لطف ايشان قرار گرفتم. اين رابطه من با دكتر فرديد ادامه داشت و بعد از انقلاب نيز سخنراني‌هاي ايشان را تنظيم مي‌كردم. زيرا بعد از آزادي متوجه شدم كه آقاي احمد مسجدجامعي، دبير انجمن اسلامي دانشكده ادبيات شده و به من به عنوان بنيانگذار انجمن اسلامي دانشكده محبت داشتند. خلاصه آنكه بعد از انقلاب بود كه دوباره تدريس آزاد دكتر فرديد در دانشگاه تهران آغاز شد و آقاي مسجدجامعي كه مسوول انجمن اسلامي دانشكده ادبيات بود در اين مورد مساعدت كرد. بعدا اين جلسات در انجمن فلسفه و مركز جاما و تالار فرهنگي آموزش و پرورش ادامه پيدا كرد. در اين كلاس‌ها بود كه آقاي معارف را براي اولين بار ديدم.

آيا دقيقا ديدار نخست را به خاطر داريد؟

بله، در آن زمان آقاي چهلتني مسوول انجمن حكمت و فلسفه بود و براي دكتر فرديد در آنجا جلساتي گذاشتيم. اولين بار كه با مرحوم معارف هم‌صحبت شدم در انجمن فلسفه بود. من معمولا بعد از سخنراني دكتر فرديد تا منزل‌شان در خيابان برادران مظفر پياده مي‌رفتم. يك بار كه به سمت منزل ايشان مي‌رفتيم، آقاي معارف نيز آمد و حين سوال كردن از استاد از او پرسيد كه «استاد، شما اعيان ثابته را قبول داريد؟» دكتر فرديد گفت بله اما تفسيرش مي‌كنم. آقاي معارف هم گفت «بسيار خب» و رفت. دكتر فرديد از من پرسيد اين فرد چه كسي بود؟ گفتم ايشان آقاي معارف است كه من سر كلاس‌هاي شما با او آشنا شده‌ام. دكتر فرديد گفت سوال ايشان بسيار مهم بود و او را رها نكن. مساله‌اي كه طرح كرده در حكمت بسيار قابل توجه است. جلسه بعد وقتي كه هنوز دكتر فرديد نيامده بود، كنار آقاي معارف نشستم. ايشان هم به من گفت دكتر فرديد خيلي شخص بزرگي است و بايد قدر او را دانست و از او بهره برد! از اينكه يك سوال و جواب كوتاه چنين تاثيري در اين دو فرد ايجاد كرده، تعجب كردم. آقاي معارف آن زمان به صورت آزاد در دانشگاه فلسفه تدريس مي‌كرد و بسياري به كلاس ايشان مي‌رفتند. در آن زمان آقاي معارف گرايش عميق به ملاصدرا داشت و فلسفه صدرايي را تدريس مي‌كرد. بعد از آشنايي با دكتر فرديد و تماس با او به تدريج آقاي معارف از ملاصدرا عبور كرد و فراتر رفت و حكمت دكتر فرديد را پذيرفت.

به آشنايي آقاي معارف به فلسفه صدرايي اشاره كرديد. آيا مي‌دانيد ايشان فلسفه صدرايي را كجا فرا گرفته و اساتيدش چه كساني هستند؟

بله، خودش برايم تعريف مي‌كرد كه عربي را در سنين كودكي و به كمك پدرش كه حقوقدان بود و به عربي مسلط بود، فرا گرفته بود. بعد پدر او را نزد يك روحاني گذاشته بود و او در همان سنين كودكي و نوجواني متوني چون جامع‌المقدمات و سيوطي و كتاب‌هاي مختلف را خوانده بود. بعد پدرش او را نزد يكي از علما فرستاده بود تا به او حكمت و اصول فقه بياموزد. بعد با خانواده به زنجان رفته بودند و در آنجا پدر او را نزد يكي از علماي برجسته زنجان فرستاده بود. ابتدا به آن عالم برخورده بود كه چرا يك كودك را نزد من فرستاده‌ايد! اما بعد ديده بود ايشان به عربي و مقدمات علوم اسلامي آشناست. خودش مي‌گفت ابتدا آن استاد هر چه مي‌گفت، فكر مي‌كرد براي من زياد است اما من اصرار داشتم كه بيشتر بگويد. بعد هم كه مي‌پرسيد، مي‌ديد كه من به مباحث مسلط هستم. بعد از شش- هفت ماه آن استاد به پدرم گفت كه من هر چه مي‌دانستم و مي‌توانستم به ايشان گفتم و شما او را نزد استاد بالاتري ببريد. پدرم مرا به سمنان برد و به علامه سمناني معرفي كرد. در آنجا يك دوره مفصل نزد ايشان اشارات ابن‌سينا و حكمت مشاء را فرا گرفتم. بعدا به تهران آمدم و نزد آيت‌الله كمره‌اي رفتم و فلسفه ملاصدرا آموختم. بعد نزد برخي اساتيد ديگر در تهران مباحث حكمت اسلامي را دوره كردم. خلاصه آقاي معارف در همان دوران نوجواني 3 شاخه حكمت مشاء و حكمت اشراق و حكمت متعاليه صدرا را فرا گرفته بود. در همان حين زبان انگليسي و زبان‌هاي يوناني، اوستايي و پهلوي را نيز آموخته بود. بعد در كنكور شركت كرد و در رشته حقوق دانشگاه تهران قبول شد به خصوص كه به فقه و اصول به ‌طور كامل آشنا بود. در كنار اينها كتاب‌هاي متنوعي در ادبيات و هنر مي‌خواند. يك آقايي كه اهل افغانستان بود، استاد و دكتر در حقوق و بنيانگذار پليس قضايي ايران بود. يك بار كه مادر مرحوم معارف فوت شده بود به اتفاق آقاي سيدمحمد اصغري، وزير اسبق دادگستري و آقاي علي معلم‌دامغاني و بسياري ديگر از هم‌دوره‌اي‌هاي آقاي معارف به منزل ايشان رفتيم، آن آقاي افغانستاني در سخنراني گفت، من وقتي آقاي معارف دانشجوي سال اول بود، سال آخر دكتراي حقوق بودم و داشتم تز حقوق را با دكتر امامي‌خويي مي‌گذراندم. دكتر امامي‌خويي در مسائل تز من مانده بود و اين جوان 19 ساله، مشكلات مرا حل كرد و من توانستم، دكترايم را بگيرم. خلاصه آقاي معارف نابغه‌اي بود و در فلسفه، حقوق، فقه و اصول و به خصوص عرفان صاحب‌نظر بود و به آثار ابن‌عربي و عرفاي ديگر تسلط داشت. حتي در موسيقي هم استاد بود هم موسيقي نظري و هم موسيقي عملي مي‌دانست. آقاي معارف دو تار و چهار تار كه در ايران كمتر مرسوم است، مي‌دانست. به كتاب‌هاي بزرگاني چون ارموي و مراغي و... تسلط داشت.

وقتي مرحوم معارف با اين پيشينه در جلسات دكتر فرديد حضور پيدا مي‌كند، چه تاثيري از او مي‌گيرد؟

وقتي استاد عباس معارف با اين سابقه‌اي كه گفتم با دكتر فرديد آشنا شد به يك‌باره خودش را شاگردي احساس كرد كه بايد همه‌ چيز را از صفر شروع كند. اين براي من خيلي عجيب بود. ايشان با دكتر فرديد صحبت‌هاي تلفني طولاني داشت. دكتر فرديد براي كساني كه اهل پرسش‌هاي فلسفي بودند، طولاني صحبت مي‌كرد و گاهي يك ساعت و نيم تلفن طول مي‌كشيد. بر اين اساس مرحوم معارف در نتيجه آشنايي عميق با استاد فرديد به تدريج افكار فلسفي خود را بازسازي كرد. يك بار دكتر فرديد به من گفت اگر كسي از من بپرسد كه چه كسي فلسفه و حكمت تو را خوب فهميده است، مي‌گويم معارف. لازم به يادآوري است كه مرحوم معارف زبان آلماني را بعد از آشنايي با دكتر فرديد فرا گرفت و پس از تسلط بر زبان آلماني مطالعه فيزيك نظري را كه قبلا از منابع دانشگاهي آغاز كرده بود با متون معتبر آلماني و از كتاب‌هاي بزرگاني چون ماكس پلانك، شرودينگر، دوبروي و اينشتين ادامه داد و نظريه معروف ماترژن را در فيزيك ارايه داد.

معمولا به اين رابطه عميق ميان اين دو اشاره مي‌شود. آيا آقاي معارف هم توانسته بود بر دكتر فرديد تاثير بگذارد؟

دكتر فرديد از تقليد خودش بيزار بود و هر وقت احساس مي‌كرد كه كسي طوري به او نزديك شده كه دارد، مقلدش مي‌شود او را با خشونت از خود مي‌راند. بنابراين بسياري از افرادي كه قبل از انقلاب جزو حلقه فرديديه بودند به دليل اين برخورد دكتر فرديد حتي دشمن او شدند. دكتر فرديد مي‌گفت من مريد نمي‌خواهم بلكه مي‌خواهم شما را وادار كنم كه خودتان بينديشيد نه اينكه اداي مرا دربياوريد. ايشان مي‌گفت، سغبه(فريفته و مفتون) من نشويد. آقاي معارف ضمن اينكه خودش را با حكمت فرديد بازسازي كرد اما خودش هم حكيم بود و نكاتي را مطرح كرد كه دكتر فرديد مطرح نمي‌كرد. البته ايشان زمان دكتر فرديد اين نكات را تلويحا مي‌گفت اما بعدا به صراحت بيان كرد. اصولا تمام شاگردان ارشد دكتر فرديد مثل دكتر داوري كه ميراث‌دار ايشان هستند هر كدام حكمت خودشان را بيان مي‌كنند. اما اگر فرديد نبود، ايشان نيز چنين نبودند. آقاي معارف هم چنين است. البته آقاي معارف از نظر نحوه فكري بيشتر به دكتر فرديد نزديك است زيرا اتيمولوژي مي‌گويد و در عرفان توغل دارد اما دكتر داوري فيلسوف شده است و به هر موضوعي فيلسوفانه مي‌پردازد. آقاي معارف تا حدود زيادي حكمت فرديد را به مذاق خودش بازجست و بازسازي مي‌كند.

شايد بتوان گفت بهترين شرحي كه بر انديشه‌هاي دكتر فرديد نوشته شده است، كار مرحوم معارف يعني «نگاهي دوباره به مبادي حكمت انسي» است. البته ديگران چون مرحوم مددپور هم در اين زمينه كارهايي كرده‌اند. از نظر شما كه هم با آقاي معارف ارتباط داشتيد و هم خودتان شاگرد مرحوم فرديد بوديد، اين كتاب را از حيث وفاداري به ديدگاه‌هاي دكتر فرديد و شرح و بسط آنها چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

دكتر فرديد متاثر از ابن عربي بحث علم‌الاسما را مطرح مي‌كرد. يعني در هر دوره‌اي اسمي از اسماء الهي ظهور مي‌كند و افكار و جريانات فكري يك دوره را شكل مي‌دهد. به همين دليل آن شاعر معروف عبدالرحمن جامي در هفت اورنگ را تكرار مي‌كرد كه: حقيقت را به هر دوري ظهوري است/ ز اسمي بر جهان افتاده نوري است. يعني در هر دوره‌اي يك نور جديدي ظاهر مي‌شود و حقيقت جلوه تازه‌اي پيدا مي‌كند. دكتر فرديد اين ايده را گرفته بود. يعني حقيقت يا به اسم لطف الهي ظاهر مي‌شود يا به اسم قهر الهي. در دوره‌اي كه دوره عدل، صلح، آزادي، رفاه، پيشرفت و ارتقاي بشري است، اسم لطف الهي حاكم است و در دوره‌اي كه چنين نيست، اسم قهر الهي حاكم است. بعد اين سوال براي ما مطرح مي‌شد كه در دوره ما كه دوران امپرياليسم و استثمار است، اين ترقياتي كه به نفع بشر است، رخ داده، چيست؟ يا حتي در گذشته يعني در دوره‌اي كه بني‌اميه و بني‌عباس و ظلم و جور حاكم بود در عين حال مسلمانان در هنر و حكمت و بسياري امور پيشرفت‌هايي داشتند. اگر اسم قهر حاكم است اين پيشرفت‌ها از كجا آمده است؟ آقاي معارف در پاسخ مي‌گفت، وقتي كه اسم لطف ظهور مي‌كند، اسم قهر در غياب و خفا فرو مي‌رود و وقتي اسم قهر ظهور مي‌كند، اسم لطف در غياب فرو مي‌رود. اما نكته اينجاست كه وقتي مي‌گوييم، اسم لطف در خفا مي‌رود به اين معنا نيست كه نابود مي‌شود بلكه به اين معناست كه در اقليت مي‌رود. آن رحمت‌ها و آثار رحماني كه در دوره ظلم و قهر ظهور مي‌يابد از جانب كساني است كه مظهر اسم لطف مخفي و مغلوب هستند. اما چون اسم قهر حاكم است، آنها را به نفع خودش مصادره مي‌كند. مثلا مي‌گفت در اين دوره كه دوران اومانيسم و انكار خدا و بشرسالاري است يعني بشر خودش را جاي خدا مي‌نشاند و دوره برادري دوران قرون وسطا كه در آن همه نژادها و گروه‌هاي مختلف متحد بودند، گذشت، ناسيوناليسم جاي دين را گرفت و اروپاييان به جان يكديگر افتادند كه جنگ‌هاي صد ساله‌اي رخ داد كه سابقه ندارد. در اين دوره شاهديم كه اتفاقات خيلي خوبي مي‌افتد و كساني كه پديد آورنده اين رويدادهاي خوب هستند، كساني هستند كه خلاف تفكر و فرهنگ آن دوره به خداوند ايمان دارند يعني حتي اگر به كليسا ايمان نداشته باشند به خداوند ايمان دارند. مثلا مي‌گفت در دوره جديد پاستور ميكروب را كشف مي‌كند و باعث مي‌شود كه علت برخي از بيماري‌ها كشف شود. اين نشانه رحمت و مظهر اسم لطف الهي است. اما از آنجا كه اسم قهر حاكم است از اين رحمت بمب ميكروبي را مي‌سازد. كساني مثل ماري كوري و همسرش پي‌ير كوري، اشعه راديواكتيو را كشف مي‌كنند اما بعدا مي‌بينيم كه همين امر نيك به جاي اينكه به امري كه به نفع بشر است به بمب هسته‌اي بدل مي‌شود. هر چيزي كه به وسيله افرادي كه مظهر لطف هستند، پديد مي‌آيد، توسط قدرت حاكم به چيزي ضد بشر و ضد تاثير مثبت خودش بدل مي‌شود. اين نكته‌اي است كه من بعد از درگذشت دكتر فرديد از آقاي معارف شنيدم و به ايشان گفتم كه آيا اين ديدگاه خود شماست يا از دكتر فرديد شنيديد؟ ايشان آن قدر بزرگوار بود كه مي‌گفت اين سخن را از دكتر فرديد شنيده‌ام. گفتم كه من از دكتر فرديد اين تعبير را نشنيده‌ام. آقاي معارف گفت، اين سخن ناگفته دكتر فرديد است.

 

يعني سخن دكتر فرديد را بسط داده بود؟

بله، مي‌گفت اين ناگفته ايشان است و حرف خودم نيست! همچنين ايشان در اتيمولوژي و فقه‌اللغه (فيلولوژي) قاعده‌اي پيدا كرده بود كه خيلي جالب است و اميدوارم آقاي فرنو، مسوول فرديد آنها را منتشر كند. بر اساس اين قاعده زبان‌هاي تركي، عربي، فارسي و زبان‌هاي هندواروپايي به يك ريشه مي‌رسيدند. من به ايشان گفتم اين قاعده را از دكتر فرديد نشنيده بودم! ايشان مي‌گفت كه دكتر فرديد اين قاعده را گفته است. بعد كه من اصرار كردم، گفت كه در حقيقت در خواب به دكتر فرديد گفتم كه چه قاعده‌اي مي‌توان بيان كرد و ايشان هم اين قاعده را گفت. اين سخن را از فروتني نمي‌گفت و واقعا مي‌گفت. به هر حال مرحوم معارف همواره خودش را مديون دكتر فرديد مي‌دانست. اما كساني كه با دكتر فرديد آشنايي نزديك داشتند و صحبت‌هاي ايشان را شنيده بودند، مي‌دانستند كه اگرچه آنچه مرحوم معارف مي‌گويد بر اساس اصول دكتر فرديد است اما بيانش مختص خودش است مثل دكتر داوري و آقاي مددپور و ديگران.

شخصيت مرحوم معارف غير از وجه فلسفي و حكمي، ابعاد ديگري نيز داشت مثل بعد هنري و سياسي و اجتماعي و علمي. تاثير نگاه فلسفي او در اين وجوه را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

فلسفه به كل مي‌رود و كل را اصالت مي‌دهد. با كساني كه كل را انكار مي‌كنند مثل پوپر و كساني كه شبيه او هستند و افكار ضد كل‌نگري مخالف است. سرمايه‌داري و بورژوازي، گفته يا ناگفته، كل‌نگر نيستند لذا پوپر كل را انكار مي‌كند. فيلسوفاني مثل هگل و ماركس و... كه به كل اصالت مي‌دهند، نمي‌توانند در عمل در سياست و جامعه با سرمايه‌داري نسبتي داشته باشند. البته مخالفت با سرمايه‌داري الزاما به معناي موافقت با ماركسيسم نيست اما اين انديشمندان اگر بخواهند ميان يك جامعه سوسياليستي و يك جامعه سرمايه‌داري انتخاب كنند طبعا جامعه سوسياليستي كه سعي مي‌كند يا دست‌كم مدعي است، برابري را ايجاد مي‌كند، انتخاب كنند يعني جامعه‌اي كه ولو در سخن شعارش منتهي به عدالت مي‌شود. بنابراين آقاي معارف نيز در عمل و در مسائل اجتماعي سرمايه‌داري را نمي‌پسنديد و در قانون كاري هم كه نوشت مطابق قانون اساسي انقلاب اسلامي عمل كرد يعني اين ديدگاه كه امور اقتصادي كلي مملكت كه جنبه استراتژيك دارد بايد دولتي باشد و بقيه بايد تعاوني باشد و باقيمانده بخش خصوصي است. البته بعدا چنين تفسير شد كه همه امور را از دولتي به بخش خصوصي بدهيم و تعاوني به حاشيه رفت. بعد هم گفتند، دولتي‌ها را خصوصي كنيد. يعني بعدا ما به‌ طور رسمي سرمايه‌داري را پذيرفتيم هر چند به زبان شعار ضد سرمايه‌داري مي‌دهيم! سرمايه‌داري يعني اينكه تمام امكانات مملكت را به بخش خصوصي بدهيم. كمااينكه الان مي‌بينيم حتي مدارسي كه اسم‌شان دولتي است نيز شهريه مي‌گيرند در حالي كه در قانون اساسي اوليه ما تاكيد شده بود كه آموزش رايگان باشد. همين ديدگاه عدالت‌خواهانه در قانون كاري كه مرحوم معارف نوشت نيز بازتاب داشت هر چند اين قانون بعدا دستكاري شد. برخي به مرحوم معارف انتقاد كردند كه اين قانون كار، جلوي كار سرمايه‌دار را مي‌گيرد و حق را به كارگر مي‌دهد. ايشان هم در پاسخ گفت، وقتي من اين قانون كار را مي‌نوشتم، قانون اساسي ما گفته بود كه بعد از بخش دولتي، بدنه اصلي اقتصادي ما تعاوني مي‌شود. من هم چون با آن تفكر نوشتم، گفتم اگر تعاوني شود، خود كارگران در كارخانه‌ها سهيم هستند. بنابراين اگر حق را به كارگر دادم به كل كار داده‌ام و نمي‌دانستم روزي مي‌آيد كه مي‌گويند همه‌ چيز بايد دست بخش خصوصي باشد و بخش عمومي عملا تعطيل مي‌شود. حالا كه چنين شده، معلوم است كه به ضرر سرمايه‌گذار است. اما آن زمان قرار بود، بخش تعاوني عمدتا مملكت را بچرخاند يعني امور دست مردم به ‌طور عام باشد كه متاسفانه چنين نشد. بنابراين همان طور كه شما اشاره كرديد، انديشه‌هاي فلسفي مرحوم معارف با انديشه‌هاي سياسي و اقتصادي‌اش همخواني و هماهنگي داشت.

آيا به نظر شما امروز پرداختن به مرحوم عباس معارف اهميت و ضرورتي دارد؟

اتفاقا امروز پرداختن به انديشه‌هاي ايشان بسيار مهم است. ايشان قصد داشت، كتابي در موضوع فلسفه بنويسد كه جلد اول آن كه حالت مقدمه دارد به پايان رسيد اما متاسفانه پيش از نگارش مجلدات بعدي كه قرار بود تا 5 جلد ادامه يابد، ‌دار فاني را وداع گفت. جلد اول اين كتاب همان «نگاهي دوباره به مبادي حكمت انسي» است. وقتي كتاب را ديدم، متوجه شدم كه غلط‌هاي تايپي زياد دارد زيرا چشم ايشان ضعيف شده بود و ديگران آن را تايپ كرده بودند. از من خواست كه آن را تصحيح و با مقدمه‌اي منتشر كنم. گفتم من در حد مقدمه نوشتن بر كتاب شما نيستم. خواهش كرد كه اين كار را بكنم. لذا مشغول غلط‌گيري اين كتاب براي چاپ دوم شدم كه در همان حين از دنيا رفت. خلاصه اين كتاب بعدا با مقدمه من و اصلاحاتي كه صورت دادم توسط نشر پرسش منتشر شد. به نظر من اين كتاب و افكار آقاي معارف پاسخگوي وضعيت كنوني ماست. منظور وضعيت امروز است كه همه از جريان نئوليبراليسمي كه بر اقتصاد و افكار مديران ارشد ما حاكم است، دلزده و سرخورده شده‌اند و دوباره به ماركسيسم گرايش مي‌يابند منتها ماركسيسمي كه دوره‌اش گذشته است نه جرياني كه بعد از تجربه‌هاي مختلف بايد بازسازي شود. در چنين شرايطي افكار مرحوم معارف مي‌تواند به بهبود اوضاع فعلي و بازسازي اقتصاد كمك كند، آن هم در وضعيتي كه اقتصاد عملا در حال فلج شدن است و از يك جهت رشد مي‌كند و از جهتي ديگر سقوط مي‌كند. من فكر مي‌كنم با انديشه ديني و حكمي و اقتصادي و اجتماعي امثال مرحوم معارف مي‌توان راه چاره‌اي يافت. البته تاكيد مي‌كنم كه انديشه مرحوم معارف حل‌المسائل همه قضايا نيست اما خيلي كمك مي‌كند كه بتوانيم اين وضعيت را اصلاح كنيم و شرايطي را بازسازي كنيم كه با روح قانون اساسي ما سازگار است.


اين سوال براي ما مطرح مي‌شد كه در دوره ما كه دوران امپرياليسم و استثمار است، اين ترقياتي كه به نفع بشر است، رخ داده، چيست؟ آقاي معارف در پاسخ مي‌گفت، وقتي كه اسم لطف ظهور مي‌كند، اسم قهر در غياب و خفا فرو مي‌رود و وقتي اسم قهر ظهور مي‌كند، اسم لطف در غياب فرو مي‌رود. اما نكته اينجاست كه وقتي مي‌گوييم، اسم لطف در خفا مي‌رود به اين معنا نيست كه نابود مي‌شود بلكه به اين معناست كه در اقليت مي‌رود.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون