• ۱۴۰۳ شنبه ۲۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4553 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۱۴ دي

دو شعر در سوگ شهادت سردار

آسمان نكشتني است

احمد ميراحسان

چيز‌هايي‌ست كه نكشتني‌ست

زخم نمي‌خورد

پژمرده نمي‌شود

پايان نمي‌گيرد

نمي ميرد

چيزهايي مثل نور،

مثل آسمان

هر آن‌چه كه فنا في‌الله مي‌شود

في‌الله مي‌شود

مي‌شود وجه‌الله

و مي‌شود

باقي

ونكشتني

 

***

نه مثل، عين آسماني تو حالا

بر اريكه سليماني

آسماني آبي آبي

و آسماني ديگر

كه مي‌تابي

بر تاريكي راه‌ اي ماه

مي‌تابي بر تاريكي ما

 

***

كنون شاهدي وقهقهه مستانه مي‌زني كه

خدا دشمنانش را از احمق‌ها

و ظلمات آفريده

ورنه چگونه كسي خصمش راخود با كشتن نكشتني كند

بدل كند به روح

به روح كه مي‌گسترد

كه مي‌تابد

كه ماندني‌ست

كه مي‌دود در رگان جهان

جاري در قلوب ما

ما را ملهم مي‌كند

ما را برمي‌انگيزد

به مقاومت در راه آزادي

به محاصره ظلم، ظلمات

بيچاره‌تان

مي‌كند پاره، پاره

پراكنده

نابودتان

شما را كه تاريكي بوديد

و اليوت گواه است كه:

به تاريكي، تاريكي، تاريكي

مي‌رويد

 

***

خدا خونخواه توست

حاج قاسم

خون تو هدر نمي‌شود

حالابه آسمان مي‌رود

وبر راه تاريك ما مي‌تابد

فرمانده آسماني ما

هاله ماه غائب شب يلدا عج

 

محمدعلي مودب

تو از فريادها، شمشير‌هاي صبح پيكاري

كه در شب‌هاي دهشت تا سحر با ماه بيداري

تو دهقان‌زاده از فضل پدر مهري‌ست در جانت

كه مي‌رويد حيات از خاك، هر جا پاي بگذاري

دم روح خدا آن سان وجودت را مسيحا كرد

كه باليدند بر دستت كبوتر‌هاي بسياري

چه خوش رم مي‌كند از پيش چشمت لشكر پيلان

ابابيل است و سجيل است هر سنگي كه‌برداري

دلت را سر به زيري‌ها، سرت را سربلندي‌هاست

خوش آن معنا كه بخشيده است چشمانت به سرداري

ز ما در گريه‌هاي نيمه شب ياد‌آور ‌اي همدرد

تو از شمشيرها، لبخند‌هاي صبح ديداري

 

سعيد بيابانكي

افتاده در اين راه، سپر‌هاي زيادي

يعني ره عشق است و خطر‌هاي زيادي

بيهوده به پرواز مينديش كبوتر!

بيرون قفس ريخته پر‌هاي زيادي

اين كوه كه هر گوشه آن پاره لعلي است

خورده است بدان خون جگر‌هاي زيادي

درد است كه پرپر شده باشند در اين باغ

بر شانه تو شانه به سر‌هاي زيادي

از يك سفر دور و دراز آمده انگار

اين قاصدك آورده خبر‌هاي زيادي

راهي است پر از شور، كه مي‌بينم از اين دور

ني‌هاي فراواني و سر‌هاي زيادي

هم در به دري دارد و هم خانه خرابي

عشق است و مزين به هنر‌هاي زيادي

بيچاره دل من كه در اين برزخ ترديد

خورده است به اما و اگر‌هاي زيادي

جز عشق بگو كيست كه افروخته باشد

در آتش او خيمه و در‌هاي زيادي

 

نفيسه سادات موسوي

دست‌شان باز شد آلوده به خون، جاني‌ها

بي‌دوام است ولي خنده شيطاني‌ها

كم علمدار نداديم در اين كرب و بلا

كم نبودند در اين خاك سليماني‌ها

جاي هر قطره خون، صد گل از اين باغ شكفت

كي جهان ديده از اين‌گونه فراواني‌ها؟

آرزو داشت به ياران شهيدش برسد

رفت پيوست به حاج احمد و طهراني‌ها

شعله شد خشم فروخورده ما از اين داغ

كم مباد از سرشان سايه ناداني‌ها

برسانيد به آنها كه پشيمان نشوند

ثمري نيست در اين دست پشيماني‌ها

غيرت است اينكه همه پير و جوان مي‌بندند

گره بر چكمه و سربند به پيشاني‌ها

انتقامش به خدا از حججي سخت‌تر است

واي از مشت گره‌كرده ايراني‌ها!

راهي قدس شده لشكر آزادي قدس

اين خبر را برسانيد به سفياني‌ها

 

فاطمه رحماني

هان، مي‌شناسيدش؟ ز‌ ياران خراساني است

از نسل سلمان است اگر نامش سليماني است

مردانِ حق، همپاي او در جبهه‌ها ماندند

بدخواهِ او، تسليم خواهش‌هاي شيطاني است

در وقت ميدان، او: اشداءُ علي الكفار

با دوستان، تفسيري از آيات رحماني‌است

شرحِ نگاهش با يلان كارزار قدس

توصيفِ او سنگيني اشعارِ خاقاني‌ا‌ست

در صبح رجعت خوب مي‌دانم كه او هم هست

در لشكري كه جمع ايراني و افغاني است

در وصف او حتي قلم هم از نفس افتاد

راحت بگويم؛ آنچه مي‌دانم و مي‌داني است

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها