• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4571 -
  • ۱۳۹۸ شنبه ۵ بهمن

چگونه سر آمد به نيك اختري

محسن آزموده

چند ماهي است كه با گروهي از دوستان همدل، ترس‌ها و ترديدهاي خودمان را كنار گذاشته‌ايم و افتان و خيزان مي‌كوشيم كه شاهنامه عظيم فردوسي را بخوانيم. هر دو هفته يا ده روز در خانه دوستي گرد هم مي‌آييم، ابياتي از پيش مشخص‌شده را دورخواني مي‌كنيم. البته ابتدا آن بخش را از روي كتاب ارزشمند استاد زنده‌ياد محمد دبيرسياقي با عنوان «شاهنامه به نثر» مي‌خوانيم تا خط كلي داستان دست‌مان باشد. گاهي بعد از خواندن حدود 600-500 بيت، يا در حين آن، بحث‌هايي هم در مي‌گيرد. در انتها هم يكي، دو نفر به تناسب آن ابيات مطالبي را آماده و راجع به آن بحث مي‌كنند. قطعا خواندن متن بزرگي چون شاهنامه، نيازمند درك محضر اساتيد فن است و اين جسارت و گستاخي ما ناشي از ناآگاهي و شناخت اندك است، اما در اين روزگار بلبشو كه همه هزار و يك گرفتاري دارند، همين مقدار را هم بايد غنيمت شمرد. اما مهم‌تر اين است كه اصولا چرا شاهنامه مي‌خوانيم؟

لابد هر كدام ما براي اين پرسش پاسخ‌هايي حاضر و آماده در چنته داريم، مثل اينكه شاهنامه بزرگ‌ترين اثر ملي ما در حوزه ادبيات و شعر است، كتاب شعري بزرگ كه مهم‌ترين دستاورد فرهنگ ايراني در طول هزاران سال است؛ شاهنامه حماسه ملي ايراني و قوام‌بخش هويت ايراني ما در رهگذار پر فراز و نشيب تاريخ است؛ شاهنامه كتابي خواندني با داستان‌هايي شگفت‌انگيز و زيبا و جذاب و پركشش است؛ شاهنامه روايت تاريخ پر عظمت ما است؛ شاهنامه راوي اسطوره‌ها و افسانه‌هاي ما فارسي‌زبانان است؛ شاهنامه قصه پر آب چشم ناكامي‌ها و نامرادي‌هاي ما است؛ شاهنامه داستان پر سوز و گداز پدري است كه پسرش را مي‌كشد، برادراني كه برادر را مي‌كشند، برادري كه بزرگ‌ترين پهلوان ايران‌زمين را مي‌كشد، شاهي است كه فرزندش را رهسپار مرگ مي‌كند؛ شاهنامه قصه كوشش فراوان و در نهايت ناكام مردان و زناني است كه مي‌كوشند بر سرنوشت و مرگ فائق آيند و لاجرم پيش پاي آن به خاك مي‌افتند؛ شاهنامه داستان عشق‌هاي پرشور و عاشقانه‌هاي پر سوز و گداز است؛ شاهنامه نماينده تام و تمام فضايل و نيكويي‌هاي فرهنگ ايراني و در عين حال در زيرلايه‌هاي آن، بازتابنده همه فقدان و خلاءهاي اين فرهنگ در اين گوشه از جهان نيز هست.

ما در آينه هر يك از شخصيت‌هاي شاهنامه، خودمان را باز مي‌يابيم، در مقام پدري كه ديوانه‌وار پسرش را دوست دارد، پسري كه در پي يافتن پدر عزم سفر مي‌كند؛ مادري كه جگرگوشه‌اش را پرپر مي‌بيند؛ دختر جوان سركشي كه از بيان مهر خردسوزش به جواني بيگانه ابايي ندارد؛ پهلوان جوان و مغرور و متعصبي كه خود را حقيقت محض مي‌پندارد؛ شاهي خودسر و خودكامه و خيره‌سر كه اسير آز و زياده‌خواهي مي‌شود؛ آهنگري عام كه از ستم ارباب قدرت و جوان‌كشي او عاصي شده و علم قيام بر مي‌افرازد و ...اين‌طور هم مي‌توان گفت كه خواندن شاهنامه حال ما را خوب مي‌كند، در اين وانفساي روزگار و بيهودگي و بطالت ناتمام، لحظاتي با شاهنامه سر كردن و در كاخ شكوهمند حكيم فردوسي به سر بردن، غنيمتي ارزشمند است. هر دو هفته يا ده روز، ساعت يا چند ساعتي هم اگر از روزمرّگي و هر روزگي كنده شويم، باز جاي شكرش باقي است.

اما در كنار همه اينها، شخصا شاهنامه را مي‌خوانم براي فهم امروز و اكنون خودم. اينكه چيستم و كيستم. اگر تاريخ نه صرف روايت قصه‌هايي راست و دروغ، بلكه واقعيت‌ها و ناواقعيت‌هايي وجودي است كه هويت ناپايدار و ناموجود من را بر مي‌سازد، آن‌گاه سر و كله زدن با آن، بيش از هر چيز تلاشي است براي شناخت و فهم اين هستي گذرا و به عبارت دقيق‌تر ناهستي لغزان ميان لحظه گذشته و لحظه آينده. از اين منظر، مطالعه شاهنامه فردوسي به عنوان متني كه بيش از هزار سال است در تاريخ و فرهنگ اين سرزمين خوانده مي‌شود و خود حكايت‌گر چندين هزار سال تاريخ پيش از خودش هست، ضروري و اساسي است. دست‌كم براي پاسخ به اين پرسشي كه خود فردوسي در ديباچه كتابش به آن اشاره مي‌كند: «كه گيتي به آغاز چون داشتند/ كه ايدون به ما خوار بگذاشتند».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون