• ۱۴۰۳ شنبه ۱۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4590 -
  • ۱۳۹۸ چهارشنبه ۳۰ بهمن

بايدي در كار نيست

محمد خيرآبادي

از هر طرف كه مي‌رويم سوال «چه بايد كرد؟» روبه‌روي‌مان سبز مي‌شود. وقتي با دوستانمان حرف مي‌زنيم، بعد از شكوه و شكايت از زمين و زمان از هم مي‌پرسيم « خب حالا چكار بايد كرد؟». معمولا هيچ‌كس جوابي درخور نمي‌دهد ولي باز از هم مي‌پرسيم و هر بار با صداي بلندتر و با غيظ بيشتر. «چه بايد كرد؟» نام كتابي از لنين و عنواني براي يادداشت‌ها و نامه‌هاي مبارزان انقلابي دهه 60 و 70 ميلادي بوده اما اگر همهمه تاريخي را از اطرافش دور كنيم، چهره واقعي آن پديدار خواهد شد. «چه بايد كرد؟» سوالي نيست كه به دليل دستمالي شدن در طول تاريخ از اهميتش كم شده باشد و دست از سر ما بردارد. وقتي جامعه‌اي دچار شرايط بحراني و بن‌بست اجتماعي مي‌شود براي رها شدن از وضعي كه به آن گرفتار است، اين سوال را از خود مي‌پرسد. سوالي بزرگ و حجيم كه ذهن آدم را پر مي‌كند. به همين دليل است كه امروز هر بحث ما در فضاي حقيقي و مجازي به آن ختم مي‌شود. اما آيا بن‌بست اجتماعي چيزي شبيه كوچه بن‌بست است؟ شما اگر وارد يك كوچه بن‌بست شويد چه سواره و چه پياده به احتمال زياد با تن خود يا با ماشين به ديوار انتهاي كوچه نمي‌كوبيد. چون فكر مي‌كنيد با اين كار فقط به خود آسيب مي‌زنيد و ديوار از جايش تكان نخواهد خورد. در نتيجه دور مي‌زنيد و از راه رفته برمي‌گرديد. اما بن‌بست‌هاي اجتماعي اينگونه نيستند.

تاريخ، دوربرگردان ندارد. نمي‌شود دنده عقب گذاشت و به گذشته برگشت. اين به معناي آن نيست كه چون در بن‌بست اجتماعي نمي‌شود دور زد بايد آنقدر به ديوار مقابل‌مان بكوبيم تا راه باز شود بلكه به اين معناست كه اصولا بن‌بست اجتماعي شبيه كوچه بن‌بست نيست. اپيكتتوس فيلسوف يوناني اوايل قرن دوم ميلادي مبدع نظري است كه ما را به تشخيص محدوده‌هاي تحت كنترل دعوت مي‌كند. از اپيكتتوس نقل مي‌كنند كه مي‌گفت: «بعضي چيزها در محدوده اختيار و تصميم ما هستند و بعضي چيزها خير. چيزهايي هست كه ما هيچ گونه كنترلي بر آنها نداريم.» با توجه به اين سخن به ظاهر ساده «چه بايد كرد؟» از اساس نادرست و گمراه‌ كننده به نظر مي‌آيد. برداشتي از سخن اپيكتتوس اين خواهد بود كه نگوييد «چه بايد كرد؟» بپرسيد «چه مي‌توان كرد؟» از اين منظر بن‌بست اجتماعي مثل كوچه بن‌بست نيست كه در آن بين دو راه «كوبيدن به ديوار» و «دور زدن» گير افتاده باشيم بلكه بنا به شرايطي كه در آن قرار داريم بايد از چيزهايي كه در توان و كنترل ماست، سخن بگوييم. برخلاف تصور اوليه، سوال «چه مي‌توان كرد؟» نه تنها محدودكننده نيست بلكه خلاقيت‌زا و راهگشاست. در پاسخ به «چه بايد كرد؟» معمولا دو راهي‌ها سر باز مي‌كنند ولي در پاسخ به «چه مي‌توان كرد؟» طيف وسيعي از كنش‌هاي خرد و كلان امكان ظهور پيدا مي‌كنند. «چه بايد كرد؟» سوال عصر قطعيت نظري و قاطعيت عملي است اما «چه مي‌توان كرد؟» سوال عصر عدم قطعيت و عصر امكان‌هاي مختلف است. در بن‌بست اجتماعي كه نه مي‌خواهيم سر به ديوار بكوبيم و نه راه بازگشت داريم، هزار كار نكرده مي‌توان كرد. مي‌توانيم به عقب بنگريم و به گذشته خود موشكافانه و نقادانه نظر كنيم. مي‌توان نشست و با همراهان خود به گپ و گفت‌وگو مشغول شد. مي‌توان از كيف خود سازي بيرون آورد و براي دل خود نواخت. دوربيني درآورد و عكس گرفت. مي‌توانيم كمي درنگ كنيم و به اطراف‌مان با چشم نو نگاه كنيم. مي‌توانيم صبورانه در ديوار روبه‌روي‌مان روزنه‌هايي ايجاد كنيم. آنگاه كه سوال «چه بايد كرد؟» را با «چه مي‌توان كرد؟» جايگزين مي‌كنيد، مي‌بينيد ميان راهكار انقلابي «ديوار كوفتن» و راهكار ارتجاعي «بازگشت به گذشته» هزار راه سوم وجود دارد كه در محدوده كنترل و در يد قدرت شماست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون