زنده به گوري جوجهها
مهدي نيكوئي
فيلمهاي زنده به گور شدن جوجهها و له شدن آنها زير غلتك نابودش كرده بود. بارها چنين فيلمهايي ديده بود و حتي تفاوت او با بقيه مردم را آگاهي از همين پشتپردهها ميدانست. مدتها بود كه خبر داشت زنده به گور كردن، خفه كردن در كيسه زباله، غرق كردن در آب، ريختن در چاه، رها كردن جوجهها در بيابان، خفه كردن آنها در اتاقهاي گاز و كف (مشابه اردوگاههاي مرگ آلمان نازي)، ريختن جوجههاي زنده در چرخگوشت و چند روش غيرانساني ديگر، هميشه در مرغداريها رايج بوده است.
وقتي كه هدف، سود باشد و همه چيز ابزاري براي رسيدن به آن، طبيعي است جوجههاي نرِ بياستفاده، به عنوان «ضايعات» شناخته شوند؛ چيزي در حد براده آهن باقيمانده از تراشكاري. نه تنها جامعه بلكه خود او هم تا چند سال قبل به اين موضوع فكر نكرده بود كه چرا در هيچ دكاني خروس پيدا نميشود. انتشار فيلمها آزارش داد اما به مرور زمان پي برد كه شايد حداقل اندكي از پشتپردههاي صنايع حيواني را به ديگران نشان دهد. آرزو داشت ديگران از پشتپرده كشتارگاهها، توليد شير، چرم، خز، ابريشم، پشم، پر، آزمايشگاههاي پزشكي، دلفيناريومها، باغوحشها و دهها صنعت ديگر استثماركننده حيوانات و مخرب محيطزيست هم باخبر ميشدند.
اما با مشاهده برخي نظرات كاربران فضاي مجازي، دلش فروريخت. برخي مردم، وگانها را عامل اين جنايت ميدانستند! به تصور آنها اگر اين جوجهها فروش رفته بودند، زنده به گور نميشدند. مگر مرگ و كشتار اين جوجهها با اسارت مادامالعمر و آفتاب نديدن و نوكچيني و اجبار به همنوعخواري جوجههاي ديگر تفاوت خاصي داشت؟ برخي ديگر، اين جوجهها را غذايي ميدانستند كه ميتوانست انسانهاي فقير را سير كند. گويا به ناسالم بودن غذاهاي حيواني و توجيه اقتصادي و زيستمحيطي نداشتن آنها اشراف نداشتند. از همين دسته، عدهاي هم بودند كه به دنبال سير كردن شكم خود بودند و اعتقاد داشتند مرغداريها بايد خروسها را با قيمتي بسيار پايين به مردم ميفروختند تا همه از اين وضعيت نفع ببرند. آنجا برايش مشخص شد كه حتي اگر به همه يك تصوير را نشان دهند،
هر كس براساس نگرش خود، داستاني براي آن ميسازد.