• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4651 -
  • ۱۳۹۹ سه شنبه ۳۰ ارديبهشت

نگاهي به مجموعه شعر «بايد به كولي‌ها مي‌گفتيم» اثر رضا نظري ايلخاني

نزديك بركه‌ دور

اسماعيل مسيح‌گل

 

زماني نه‌چندان دور در انتخاب يك شعر بسيار مشكل‌پسند و سختگير بودم؛ به دنبال تشبيه‌ها و استعاره‌هاي پيچيده بودم و شعري برايم جذاب‌تر بود كه بيشتر مرا به تفكر و مكث كردن وا دارد و اينكه به قولي در هر بند و هر تكه معنا و تصاوير زيادي در ذهن من ايجاد كند چرا كه با تمام وجودم باور داشتم كه شعر بيان خيال‌انگيز احساس ماست اما هر چه زمان گذشت و با فضاهاي ادبي جديدتري آشنا شدم، دنيا را جور ديگري ديدم و جمله‌ شعر بيان خيال‌انگيز احساس ماست، معناي ديگرگونه‌اي در نظرم پيدا كرد؛ دريافتم كه اين خيال و احساس در افراد مختلف مي‌تواند متفاوت باشد، زيرا تجارب و ادراكات و بينش و انديشه‌ افراد متفاوت است و عمق و وسعت خيال آنها بدون شك متغير و از طرفي يكي از مولفه‌هاي هنر مدرن، متكثر بودن آن است. اگر چند سال پيش مجموعه «بايد به كولي‌ها مي‌گفتيم» اثر رضا نظري ايلخاني را مي‌ديدم، با خواندن اشعار اولش آن را كنار مي‌گذاشتم چون از لحاظ صنايع ادبي (تشبيه واستعاره و...) ضعيف به نظر مي‌آيد اما با تغيير نگرشم بايد بگويم قرار نيست همه مثل من سخت فكر كنند و براي بيان انديشه و عواطف و تجربيات مشترك انساني تصوير پشت تصوير بياورند. شاعر در اين اشعار انديشه پويايي دارد. تصاوير، ساده و در دسترس و براي همه مخاطبان مأنوس و قابل دركند. شاعر شخصيت پيچيده‌اي ندارد؛ روياها و اندوهش را مي‌توان به راحتي تصور كرد. وسعت واژگاني محدودي دارد و براي بيان شعري‌اش زياد به خودش سخت نگرفته و كتابش در كل به عنوان مجموعه شعر، قابل قبول است. از لحاظ تنوع موضوع در مجموعه «بايد به كولي‌ها مي‌گفتيم» به نظر مي‌رسد درون‌مايه شعرها بيشتر عاشقانه و فلسفي است؛ هر چند گاهي به شعرهايي بر مي‌خوريم كه نگاه‌هاي اجتماعي نيز در آن ديده مي‌شود؛ ما در اين اثر در واقع با يك نوع خواب و خيال مواجه هستيم، خيالي كه گاهي از جهان واقعيت فاصله مي‌گيرد. شايد مخاطب انتظار دارد كه سومين مجموعه شعر سپيد رضا نظري ايلخاني، پخته‌تر از دو مجموعه قبلي او باشد ـ كه  البته رگه‌هايي از اين پيشرفت نيز  ديده  مي‌شودـ اما  شاعر در اين اثر بيشتر سعي كرده كه بين نگاه عاشقانه و فلسفي و همچنين رويكردهاي ذهنيت‌گرا و عينيت‌گرا به تعادل برسد. همان طور كه گفته شد، زبان در اين اثر زباني بسيار ساده و به دور از صنايع ادبي و بازي‌هاي زباني است و به نظر مي‌رسد شاعر آگاهانه كوشيده است كه شعريت اشعارش بيشتر بر دوش تخيل، عاطفه و انديشه باشد. سهم مولفه‌هاي آركاييك در اين دفتر بسيار كم است و شاعر بيشتر به سمت زبان معيار امروز، در قالب اشعار و حتي زبان عاميانه و محاوره‌اي در برخي از اشعار حركت كرده است و از نظر ساختار نيز در محور افقي بر سلامت، صحت و استحكام زبان و در محور عمودي بر هارموني كلي شعر در لايه‌هاي پنهان‌تر تكيه و تاكيد كرده است. در اين اثر، اشعار از نظر كوتاهي و بلندي داراي تنوع هستند؛ يعني در اين كتاب اشعار بلند چند صفحه‌اي، متوسط، كوتاه و خيلي كوتاه  وجود دارد و چنين مي‌نمايد كه هر چه به سمت صفحات پاياني پيش مي‌رويم، بسامد اشعار كوتاه بيشتر مي‌شود.
همچنين شاعر سعي كرده است كه در اشعار اين كتاب از تصوير و روايت نهايت بهره را ببرد و همين امر باعث شده كه در بسياري از قطعات كتاب، اشعار تصويري و روايي خلق شود. البته نبايد از نثرگونه بودن اثر نيز غافل شد. در جاهايي طبيعت‌گرايي در شعر وجود دارد؛ در جاهايي از اين اثر، جهان شعري كه ترسيم مي‌شود، هم براي مخاطب عام لذتبخش است و خواندني و هم براي مخاطب خاص؛ مثل اين شعر كوتاه كه پشت جلد كتاب نيز آورده شده: 
«دوستت دارم/ و تو روزي اين جمله را خواهي شنيد/ از كسي كه چهره‌اش را به ياد نمي‌آوري/ عزيزم/ قانون غمگيني دارد/ نور و صدا»
ظاهرا شاعر در اين شعر كوتاه اشاره دارد به قانون معروف نور و صدا كه نور در جهان فيزيك زودتر از صدا مي‌رسد و شاعر پاي يك قانون فيزيك به استنباط شعري خود كشيده است؛ يعني صداي من وقتي به گوش تو خواهد رسيد كه ديگر من نباشم؛ صداي كسي كه تصويرش را مدت‌ها پيش ديده و چه بسا چهره‌اش را فراموش كرده باشي يا ديگر خودش وجود نداشته باشد؛ صدايي كه به تو مي‌گويد: «دوستت دارم» اما اين صدا بر اساس همين قانون، ديرتر از ديدار من به تو مي‌رسد يا تو ديرتر آن را ادراك مي‌كني و شايد من ديگر نباشم و اين قانون به همين دليل «قانون غمگيني»  است.
در كتاب «بايد به كولي‌ها مي‌گفتيم» كه نشر داستان آن را منتشر كرده، همان‌ گونه كه پيش‌تر اشاره شد، با سه نوع شعر مواجه هستيم؛ اشعار عاشقانه، اشعار فلسفي و اشعار اجتماعي؛ به عنوان نمونه اين شعر عاشقانه:  
«يك روز ديگر/ راه آمده‌ام/ و حالا دوباره/ كم كم از پشت مه مي‌بينم/ نزديك بركه دور/ خانه‌ات را/ مي‌خندي و دستت را تكان مي‌دهي/ پلك‌هايم/ سنگين و خسته است/ به استقبالم بيا/  بانوي بي‌تعبير»
از لحاظ معنايي شايد بتوان گفت كه راوي در اين شعر از صبح تا شب راه آمده (و اين راه آمدن، استعاره از زندگي كردن است) و سختي كشيده و حالا كه شب است، در آستانه خواب، دوباره آن بانوي بي‌تعبير را مي‌بيند؛ انتخاب عنوان نسبتا پارادوكسيكال (نزديك بركه دور...) براي اين شعر و عبارت (بانوي بي‌تعبير) اشاره دارد به معشوقه يا آنيمايي كه در جهان واقعيت وجود ندارد و فقط در جهان خواب معنا پيدا مي‌كند. يا شعر كوتاه فلسفي «به داروين» كه اين ‌طور آغاز مي‌شود:  
«نه اشتياق بالا رفتن از درخت‌ها در ماست/ نه حسرت از دست دادن چيزي به نام  دُم/ بوزينه چرا؟!/ ما  كه حتي گاهي/ زندگي را قفس مي‌بينيم/ آيا/ پرنده نبوده‌ايم؟!»
اين شعر كوتاه فلسفي كه نگاه طنزآلودي نيز دارد؛ فلسفه تكامل داروين را با نگاهي اشراقي زير سوال مي‌برد. شاعر در اين شعر از داروين سوال مي‌كند كه شما مي‌گوييد ما از نسل ميمون هستيم، پس چرا هيچ‌گونه گرايش ميمون‌واري در ذات ما نيست و مثلا هيچ اشتياقي براي بالا رفتن از درخت نداريم؟! اگر ما تكامل يافته نسل ميمون هستيم، چرا به جاي علاقه به داشتن دُم و... در ما اشتياق و آرزو و حسرت پرواز وجود دارد تا جايي كه حتي زندگي را قفس مي‌بينيم؟ آيا ما از نسل پرندگان نبوده‌ايم؟ يا شعر اجتماعي «آدميزاد است ديگر...» ـ  ‌از بلندترين اشعار كتاب‌ ـ كه اعتراضي است به نگاه نگران و مضطرب انسان امروز به زندگي و البته اين شعر به غير از طرح مساله و اعتراض پيشنهاد مي‌كند كه انسان مدرن بيايد همه ‌چيز را فراموش كند و به زندگي انساني و طبيعي خود بازگردد؛ هرچند اين يك نگاه و توقع شاعرانه است!  در اين مجموعه تجربيات زيستي شاعر، آشكارا  و با صداقت تجلي پيدا كرده است و اين صداقت باعث شده است كه مخاطب نيز با بعضي از شعرهاي اين مجموعه همذات‌پنداري كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون