بينام
زهرا چوپانكاره| اگر متر و مقياس كار حرفهاي روزنامهنگاري باشد، هميشه بهتر است و قابل دفاعتر كه نام منبع خبر، گوينده جمله، راوي داستان كامل بيايد. اولويت اين است كه بنويسيم فلاني كه فلان كاره است و چنين و چنان گفت. در اين سالها اين بينامي منبع در مطبوعات كشور ما البته دامنهاش خيلي گسترده شده، آدمها از تقريبا هر چيزي كه بخواهند بگويند دو دوتا چهارتا ميكنند، تصوير ذهنيشان اغلب اين است كه اسم و صدا و شايد عكسشان از گوشيهاي ميليونها نفر ديگر سردرآورد. يعني ديگر لازم نيست پاي پرونده واترگيت در ميان باشد، اصل و اساس خيلي از گزارشها شده نقل قول از كسي يا با اسم كوچكش يا با حرف اول اسم و يا با هيچي، يعني منبع ما ميشود: «يك معلم، يك كارگر، يك شهروند». اين حفاظت از هويت را معلمان خريد خدمتي بسيار جدي ميگيرند و البته در معادلات آنها ديگر پاي فرضيات ذهني و اينكه نامشان در اينجا و آنجا دست اين دستگاه يا آن نهاد امنيتي و قضايي بيفتد در ميان نيست، ترس آنها از «موسس» است. موسس نه قدرت سوال و جواب كردن دارد و نه قرار است دستبند به دست ببردشان، موسس اما ميتواند نانشان را ببرد. در اينجا منظور از «نان» يعني حقوق ماهانه بين مثلا (در برخي موارد) 600 هزار تومان و (در اغلب موارد) يك ميليون و اندي. منظور از «حقوق ماهانه» هم يعني حقوقي كه معمولا بين شش تا هشت ماه بعد از هر ماه به دستشان ميرسد. بابت بريده نشدن همين نان با مختصاتي كه ذكر شد، منابع ميشوند بينام تا مبادا همين هم از كف برود كه مبادا موسس مدرسه غيرانتفاعي كه دستش تا دلش بخواهد باز است، مصاحبهاي، گفتهاي يا نقلي از آنها در رسانه بخواند و بگويد: چيزي كه زياد است، نيروي در جستوجوي كار. اين ترس البته تنها از روي غم آن يك ميليون تومان در ماه نيست. يكي از همين معلمان بينام تعريف ميكرد: «ميگفتند ادامه بدهيد احتمال استخدامتان هست چون آموزش و پرورش خروجي زياد دارد اما ورودي ندارد. هيچ كس نگفت اين چاه عميقي است كه ديگر برگشتي ندارد، چون هر سال ميگويي نكند امسال شروع كنند به جذب و من اگر از طرح خارج شوم بگويند ديگر تو را نميگيريم!» حالا 5 سال است كه از همين ريسمان باريك و بيجان «احتمال استخدام هست» آويخته و ادامه ميدهد. از زمان آغاز طرح چهار وزير آموزش و پرورش سر كار آمدهاند، اين در اما به همان پاشنه ميچرخد.