نگاهي به پيرامون كتاب «شادي من» سروده سعيد اسكندري
كافي است واقعا كافي است
سينا سنجري
شادي من چون سه كتاب پيشين اسكندري حاوي شعرهاي آزاد اين شاعر است و در برآوردي كلي بايد گفت شاعر تلاش داشته تا در آن به تعريف نسبتا جامعي كه نخستينبار اسماعيل خويي براي شعر مطرح كرد كه شعر گرهخوردگي عاطفي انديشه و خيال است و در زباني فشرده و آهنگين جامه عمل بپوشاند.
در مورد عنوان كتاب اگر نه با كشكولي از شعر كه با كتاب شعري حاوي هسته مركزي جهانبيني شاعر (اگر شاعر جهانبيني داشته باشد) روبهرو شويم آنگاه انتخاب نام كتاب بايد هوشمندانه انجام شود.
ميبينيم كه در برابر نامهاي كتابهاي ديگر اسكندري كه هر سه جملاتي شاعرانه بودهاند اين نام بسيار سادهتر است: شادي من و شايد در نگاه اول مناسب يك كتاب شعر به نظر نرسد اما همين سادگي كمي رندانه است و خواننده حرفهاي را برميانگيزاند كه چيست سبب انتخاب اين نام و آيا اين سادگي يعني كه شاعر از پس چند كتاب اينك به زباني پيراسته، مناسب دستگاه فكري و محتوي شعري خويش رسيده و اكنون ديگر ميداند شادي كه گوهر زندگي و وديعه خدايان است، چيست؟ كشف شاعر از اينكه باري چيست شادي او، آيا رمز نهادن اين نام بر كتاب ميتواند باشد؟
پس كتاب را ميگشاييم تا از نام كتاب رمزگشايي كنيم. شادي من در پنج دفتر نوشته شده و دفتر اول همان شادي من است پس خيالمان راحت است كه شاعر نام كتاب را از دفتر اول گرفته و چنين مينمايد كه اين دفتر كه سردفتر و نيز حاوي نام كتاب است بايد نسبت به دفترهاي ديگر كتاب در نظر شاعر اهميت بيشتري داشته باشد و چون ميخوانيم و ميگذريم درمييابيم كه به راستي چنين است. دفتر اول كتاب تنها هشت شعر كوتاه دارد كه اي كاش تعدادشان بيشتر بود و اي كاش سعيد اسكندري دست نگه ميداشت و بيشتر در فضاي دفتر اول سير ميكرد و آنگاه پس از يكي، دو سال دفتري پروردهتر پيرامون جهان «شادي من» منتشر ميساخت. هر هشت كار دفتر اول به روشني متمايز از ديگر كارهاي كتاب است. شاعر در اين دفتر پلكاني نوشتن را رها كرده و متن را به صورت مسلسلوار نوشته كه بهگونهاي يادآور شطحيات صوفيان است و نيز در روزگار فعلي نمونهاش را ميتوان در آثار احمدرضا احمدي يافت.
اين مسلسل نوشتن هم برتريهايي دارد و هم كاستيهايي. نخست اينكه چون شعر ميخوانيم به نظر ميرسد بهتر است پلكاني بنويسيم، زيرا ميخواهيم به كار فرم و شكل ببخشيم. شاكله بيروني اثر نميتواند و نبايد بيگانه با خود اثر و قصد وجودي آن باشد. همچنين در پلكاني نوشتن امكان پاي فشردن بر واژهها هم جدا جدا و هم در گروهبندي واژهها بيشتر در دسترس است. شعر «گمان ميكردم» نخستين شعر كتاب و در حكم پيشدرآمدي است بر كتاب:
گمان ميكردم
راهي درنوشتم. راهي از شعر، گمان ميكردم در انتهاي جاده كسي مرا ميخواند
در همين كار كوتاه درمييابيم كه شاعر بر پيشينه ادبيات مسلط است. ميگويد راهي درنوشتم. اين پيشدرآمد كتاب است و به روشني حامل ترديد. زيرا شاعر گمان ميكرده و بنابراين خواننده نيز نبايد از اين شعرها انتظار قطعيت و حتميت داشته باشد.
از دفتر شادي من دو شعر شادي من و گفتيم باش پس بود ساختار بسيار خوبي دارند. اين ساختار را شايد بتوان ساختاري دوراني ناميد كه در آن پديدهها شكل يكديگر را ميگيرند و هر بار به نامي مييابيمشان. شادي كوچك در گذر فرآيندي به اندوهي بزرگ تبديل ميشود و اين تبديل ضربهاي ناگهاني در انتهاي شعر به خواننده وارد ميكند كه درمييابد نكند معناي زندگي جز اين نباشد و شاديها در گذر از ماهها و سالها در برابر چشمان شاعر ميچرخد و ميرقصد آنگاه:
شكل ميگيرد. رنگ ميپذيرد. شكل ميسازد. رنگ ميبازد و اكنون زمان درازي ست كه به
اندوهي بزرگ بدل گشته است
در شعر ديگر كه مضموني ذنگرايانه دارد حلزون بودن و سبزه بودن در حد هم تلقي ميشود و اين مضمون طي فرآيندي دوراني آمده است. بخوانيد:
گفتيم باش پس بود
حلزوني باش! ليسهاي! چنين ميگفتم اگر الهه بودم تا چنين شود. آن زمان كه گفتي: «آرزو ميكنم جانوري باشم كوچك. مثل يك حشره. برگي خانه و خوراكم باشد. تنها من باشم و سبزي، سبزه و سبزي.» آنگاه به خود ميگفتم كافيست الهه بودن كافي است. سبزي باش! سبزه باش و سبزي! و چنين ميگفتم اگر الهه بودم تا چنين شود.
لحن جملات در اين شعر پيامبرگونه است. گويي شاعر پيامبر نفس خويش است و به سوي خويشتن پيام ميآورد.
ديگر كار زيباي اين دفتر «مرا به رويا ديد» است:
مرا به رويا ديد
در نيمروز مرداد ديده برهم نهاد و مرا به رويا ديد معشوقهاي كه دل از من بريده بود. كنار آبنمايي در بلوار نشسته بودم و فرشتهاي به گلبرگ بنفشه گونهام را باد ميزد.
در اين كار هم با گونهاي اشراق مدرن روبهروييم و نيز لطافتي كه به نظر ميرسد گمشده شعر امروز است. شعر اگر قرار است پناه آدمي باشد پس چرا نبايد زبان به لطافت بگشايد. شوربختانه در شعر بسياري از جوانان امروزه عصبيت و خشونتي بيداد ميكند كه از رواني رنجور و پريشان حكايت دارد و گاهي به نظر ميرسد در غياب انديشه و تخيل شاعرانه دستاويزي است براي شعرنمايي.
شعر درنهايت خويش حس محض است و سعيد اسكندري اگرچه نه به تمامي ولي در بعضي آنات اين دفتر به اين حس محض نزديك شده است و زبان شعرياش همچون همين شعر با پرداختي نرم و آهنگين در بافتي طبيعي و لاجرم هماهنگ با ضربان هستي شكل گرفته است و بگوييم كه اين طبيعي سرودن كم دستاوردي نيست و پيش از آن بايد از باتلاقها و سنگلاخها گذر كرد. راه و مسيري كه اميدواريم شاعر اين دفتر همچنان به اين راه ادامه دهد.
ورق ميزنيم و ميرسيم به دفتر دوم: دروغ كوچك از شادي بزرگ ميگويد. در يك برآورد كلي گونهاي وزن و نيز موسيقي در قطع جملات و سطرها و معيارهاي مفهومي و زيباييشناسي رعايت شده است. يكي از ويژگيهاي شعري اين دفتر و تا آنجا كه ميدانم شعر سعيد اسكندري توجه به موسيقي كلام است كه شايد برگردد به تاثير او از ناب و شعر ديگر.
به اين نمونهها توجه كنيد:
...
چيزي شبيه به جود
در وجودش بود
در نامش
و در سرانجامش
و جاده در مسير او
به جادو انجاميد
...
تا موجهاي كوچك كارون را
وقتي كه اينچنين
چين بر جبين آب مياندارند
خيزابهاي بلند خزر ديدم
....
در خلسه خيالم و اينك
محصور
در نردههاي نور
تو را مرور ميكنم در ذهن
اي پرنده دور!
...
و از اين نمونهها كه به تصادف آمد باز هم در كتاب هست. توجه شاعر به رعايت موسيقي بيروني (گاهي اوقات وزن عروضي) و نيز همزمان موسيقي دروني و نيز هندسه كلام (مثلا روز و آرزو، امروز و روميزي، كاج و كنج و كاغذ) و نيز البته حجم قابل توجه قافيههاي دروني در مجموع همانطور كه قبلا گفته شد متن كتاب را آهنگين و گوشنواز كرده است و اين دستاورد را نيز در روزگار آواهاي گوشخراش نبايد كماهميت دانست. بايد بگوييم كه در روزگار بيداد سادهنويسي در شعر شماري از شاعران كه گاه البته خواننده غيرحرفهاي را به اشتباه مياندازند كه نكند شعر همين نوشتههاي دمدستي است، بازنمايي و باز گفتن شعري كه نشان از رنج شاعر در كشف و شهود و احضار كلمات دارد و دفتر شادي من تا حدي البته نماينده اين تلاش شاعرانه است، نياز نقد امروز است.
....
دفتر دوم كتاب شعر خوب كم ندارد گذشته از شعر اول كه گويا باز هم پيشدرآمدي است بر اين دفتر شعرهاي ديگري هم هست كه خواندنياند و قابل تامل همچون: كريم ببر، جاي پا، زيبايي مخوف و از زيبايي مرگ كه به حياتقلي فرخمنش تقديم شده و بيگمان شعر زيبايي است:
از زيبايي مرگ
دلتنگ خندههاي توام، دلتنگ
چه زيبا گام برميدارد مرگ!
از جاي پايش بر خاك
پرنده ميرويد.
چه زيبا گام برميدارد و
زيباتر ميكند
نامهاي زيبا را
در بوسههاي قلم بر سنگ
دلتنگ خندههاي توام، دلتنگ
اين شعر كوتاه در نوع خود شعر كاملي است و نيز با تكرار سطر اول در پايان شعر دايره مرگ و زندگي را تداعي ميكند. در هر سطر مرگ در هيات زندگي است كه از جاي پايش پرنده ميرويد، زيرا اندوهي كه از مرگ به آدمي دست ميدهد اندوهي زيباست.
در دفتر دوم شعري هست به نام سرود آنكه ايستاد شونده، سرودخوان و دوستدارنده كه به ديگر شعرهاي اين دفتر شباهت ندارد و در حد ديگر شعرها نيست با آن صفتهاي فاعلياش. شايد بهتر بود شاعر اين شعر را در اين دفتر نميآورد يا با بازسرايي فكري به حال آن ميكرد. به نظر من اين شعر بايد طولانيتر باشد تا به سرانجامي برسد.
نام دفتر سوم بهار برف است. از ديدگاه من در اين دفتر نيز شعر خوب كم نداريم. از شعرهاي خوب اين دفتر ميشود به مرور (كه از بهترين شعرهاي كتاب است) و گل اشاره كرد:
مرور
نيلي نشستهام
به نشئه افيون و
باغچه از اطلسي و ميمون
معطر و رنگارنگ
در خلسه خيالم و اينك
محصور
در نردههاي نور
تو را مرور ميكنم در ذهن
اي پرنده دور!
از اين دفتر كه بگذريم دفتر چهارم است كه در آن شاعر به مناسبت موضوع در شكل نوشتاري چند شعر ابتكاراتي به خرج داده كه البته به گمان من تفنني است و نميشود در آنها پيشنهاداتي خلاقانه جستوجو كرد. دفتر چهارم تا حدي ضعيفتر از باقي دفترهاي كتاب است.
و اما ميرسيم به دفتر آخر به نام روزم در امپرسيونيسم ميگذرد. در اين دفتر هم چند شعر خوب و خواندني همچون خالكوبي، چرا ؟ چه كسي؟، فرهاد مهراد و افشا حيثيتي به دفتر پنجم كه آخرين دفتر كتاب است، ميبخشند. البته در اين دفتر هم هست شعرهايي مثل چنگالهاي نقره و خرچنگ كه آن شاعرانه ديگر شعرها را ندارند.
....
در مجموع شادي من كتابي خواندني است و دستاوردهاي شاعر در همراهي كردن با واژگان و كشف ظرفيتهاي آنها و نيز توجه به ساختار در بافتي لطيف و آهنگين در اين كتاب كم نيست و ميشود اميدوار بود كه كتاب يا كتابهاي بعدي شاعر از اين هم فراتر برود و ما با شاعر خوب ديگري از خوزستان كه در دهههاي اخير بستر پرورش و رويش جريانهاي پيشرو شعر بوده است، روبهرو شويم.