نگاهي به زيباييشناسي ابعاد و قاب در آثار تجسمي
ابعاد آثار هنري پنجره ورود به آنهاست
فاروق مظلومي
چشمها ميبينند و پيامهايي به مغز ارسال ميشود. مغز پيامهايي را كه از اشكال دريافت ميكند، تفسير ميكند. اشكال از مجموعه نقطه، خط، سطح و رنگ و بافت تشكيل شدهاند كه اين مجموعه پيام بصري واحدي را ميسازد.
مثلا انتظار داريم با ديدن يك مجتمع مسكوني مغز پيامهايي مانند سكونتگاه، آرامش و خانواده را دريافت كند اما آيا هميشه با ديدن يك آپارتمان اين پيامهاي صحيح به مغز ميرسد؟ متاسفانه نه. اين روزها ما شاهد مجتمعهاي مسكوني هستيم كه در نماي كلي بيشتر شبيه اداره يا گاهي زندان هستند تا سكونتگاه خانوادگي.
بايد قبول كنيم به ذوقمان حمله كردهاند و اغلب موفق به تسخير آن شدهاند. متاسفانه ما نميتوانيم در معماري شهر، كوچه، خيابان و حتي مجتمع آپارتماني خودمان دخالت كنيم البته اگر صاحب ذوق زيباييشناسي باشيم اين ذوق ناخودآگاه در شهر و كوچه هم دخالت و سرايت ميكند. اما خوشبختانه ميتوانيم در طراحي داخل خانه خودمان دخل و تصرف كنيم و آن را مناسب با شرايطي كنيم كه محل آرامش جسم و روحمان باشيم. انسان از لحظه تولد تا مرگ با قاب زندگي ميكند. شناسنامه در لحظه تولد ما را در چارچوب جغرافيا، حكومت، والدين و... قاب ميكند بعدها ما در محدودههاي قابهاي غيرفيزيكي فرزند، شغل، همسر، شهروند و... زندگي ميكنيم و آخرين قاب فيزيكي ما سنگ قبرمان است با يك صفحهآرايي از نام و تاريخ تولد و تاريخ مرگ و شعري لاجرم. شايد بيمزار رفتن نوعي رستگاري باشد. اما اولين قابسازان تاريخ هنرمندها هستند آنها مجبورند مظلومانه ذهنيت عظيم هنريشان را در ابعادي قابل مشاهده ارايه و گاهي اثرشان را مجددا در يك قاب مادي محصور كنند .از نظر منتقديني مانند سوزان سانتاگ 2004 - 1933 اين رفتار خائنانه و مستبدانه است.
لحظهاي كه ذهنيت هنري در عينيتي مانند تابلوي نقاشي يا هر ابژه ديگر مثلا موسيقي يا ادبيات بازنمايي ميشود آغاز تقليل و تحديد است. نقاشي محدود به ابعاد، موسيقي محدود به زمان و ادبيات محدود به زبان است. هنرمندان رشتههاي مختلف مثل فيلمسازي، عكاسي، تئاتر، نقاشي، گرافيك، سراميك، كاشيكاري و هر هنرمندي كه اثرش بصري است با ابعاد و گاهي با قاب سر و كار دارد.
ابعاد و قاب محدوديتهايي هستند كه گاهي تاثيرات مخرب روي اثر هنري ميگذارد چرا كه مستطيل يا مربع كه اشكال معمول براي ابعاد محسوب ميشوند خود داراي صداها و انرژيهاي دروني هستند كه اگر از آنها غافل شويم روي فعاليت اثر هنري تاثير ميگذارند و چه بسا آن را فعالتر يا خاموش كنند. مثلا انتخاب ابعاد مشخص براي يك تابلوي نقاشي يعني پيش فرض يك محتواي ثابت براي اثر هنري. چرا كه ابعاد مختلف داراي مفاهيم و پيامهاي بصري مختلف هستند و هر بوم حتي سفيد خود يك اثر مفهومي است.
اين منطق در مورد قاب يك تابلوي نقاشي هم صادق است. قابها با ابعاد، ضخامت، جنسيت، رنگ و بافتهاي متفاوت ميتوانند يا همراه اثر هنري باشند يا به فعاليت اثر هنري لطمه بزنند.
در مثالي آشنا ميبينيم كه ابعاد و قاب عمودي براي دريا از وسعت و تاثير آرامش دريا ميكاهد مگر اينكه منظور خاصي در كار باشد يا قاب فلزي براي عكس كودكان مناسب نيست.
همراه كردن ابعاد و خطوط قاب با اثر هنري در اغلب موارد ناممكن است اما ميتوان با پذيرش اختلال ابعاد و قاب در انرژي اثر اين اختلال را به حداقل رساند. ابعاد و قاب مربوط به جهان مادي نقاشيهاست چرا كه تا وقتي هنر به عنوان يك ذهنيت در درون هنرمند جولان ميدهد مجبور به پذيرش هيچ محدوديتي نيست. تنها خردمندي هنرمند است كه ميتواند از ابعاد و قاب، به نفع اثر هنري يا حداقل با محدوديت و اخلال كمتر استفاده كند.
نهايت ظلم به هنر و هنرمند زماني است كه بدانيم تعيين ابعاد و قاب از جريانهاي نگهداري، حمل و نقل و بازار آثار هنري تاثير بيشتري ميگيرد تا روح هنر. ابعاد و قابها در يك روند تاريخي آثار نقاشي را به نشانههاي ثروت يا فرهنگ در نظام اشيا قرار دادهاند و رابطه انسان با اثر هنري را به مالك و مايملك تقليل دادهاند. عنصر قاب در مفهوم يوناني پاررگون و در آراي ايمانوئل كانت فيلسوف قرن هجدهم و زاك دريدا فيلسوف معاصر بررسي شده است.