بعد از قتل رومينا مدير روابط عمومي آموزش و پرورش گيلان گفت مدرسه رومينا در منطقهاي است با بيش از 6 هزار دانشآموز و تنها دو مشاور؛ يك مشاور زن براي دخترها و يك مشاور مرد براي پسرها. بعد از پيدا شدن جسد فرهاد و آزاد به هنگام كولبري، مدير مدرسهاي در مريوان تعريف كرد كه ترك تحصيل و كار كودك تبديل به قصههاي هميشگي آن منطقه شدهاند. يادش ميآمد چند سال قبلتر دو برادر ديگر هم بودند كه از دوره راهنمايي به بعد از پشت نيمكت مدرسه بلند شدند و براي كولبري به كوه زدند؛ مصلح و ادريس. آن دو برادر را مين كشت. اين نامها از ميان صدها نام ناشناخته ديگر توانستند سر از رسانهها درآورند. داستان رومينا و داستان فرهاد آنقدر هولناك بودند كه ديگر نميشد اين نامها را نشنيد. اما هول ماجرا چقدر دامن آموزش و پرورش را گرفت؟ مسووليت اين وزارتخانه در قبال بچههايي در سن دانشآموزي كه گرفتار كودكآزاري، كار اجباري و مرگ ميشوند چيست؟ هفته گذشته در گزارش «زنگ آخر» به مسووليتهاي آموزش و پرورش از ديد يك فعال صنفي معلمان و رييس انجمن مددكاران اجتماعي پرداختيم. اينبار به گفتوگو با مديركل مشاوره، امور تربيتي و مراقبت در برابر آسيبهاي اجتماعي وزارت آموزش و پرورش نشستيم تا پاسخ بدهد كه چرا آموزش و پرورش پاي اين پروندهها كه به ميان ميآيد خودش را كنار ميكشد.
شما در دفتر آسيبها و كلا در معاونت پرورشي حوزه وظيفهتان را در قبال دانشآموز تا كجا تعيين ميكنيد؟ تا جايي كه ديوارهاي مدرسه كشيده شده يا فراتر از آن؟
بر اساس شرح وظايف، ما به هر حال همان چارچوب مدرسه را در اولويت داريم، خارج از مدرسه اولويت بعدي و بعضا نهادهاي ديگر هستند اما اين دليل بر اين نميشود كه ما از فعاليتهايي كه هم براي سلامت فردي و هم اجتماعي دانشآموزان لازم است، غفلت كنيم. اتفاقا ما هم براي درون مدرسه و هم بيرون مدرسه برنامههايي را پيشبيني كردهايم و اغلب آنها در حال اجرا هستند اما با توجه به محدوديت مالي، زماني و فرصتي كه داريم بيشترين برنامههايمان متمركز بر مدرسه است.
آن طرح نماد كه آسيبهاي اجتماعي را هدف قرار داده بود مگر قرار نبود پاي خانوادهها را هم وسط بكشد؟
خب نماد اتفاقا درست همين كار را هم كرده.
پس چطور ميشود به چارچوب مدرسه محدودش كرد؟
عرض كردم كه شما فرموديد برنامههايتان تنها متمركز به مدرسه است و من هم گفتم بله؛ برنامههايي كه مثلا در بحث غربالگريها، ارجاع و درمان داريم انجام ميدهيم كه خوشبختانه در بخش ارجاعات، درمانها و خدمات حمايتي و مددكاري ما با دستگاههاي مختلف ارتباط داريم و اتفاقا يكي از عوامل مهم و تاثيرگذار ما (در اين برنامهها) خانوادهها هستند. در دورههاي آموزشي كه پيشبيني شده، حدود 9 دوره، بخشي از آنها مربوط به خانوادهها و والدين است. ضمن اينكه در سامانه طرح نماد هم خانوادهها حضور و مشاركت دارند، همه والدين يوزر و پسورد اختصاصي دارند و ميتوانند از اطلاعات لازم در سامانه هم برخوردار شوند.
اين مشاركت دقيقا يعني چه؟
ما قاعدتا براي پيشبرد طرحها و برنامههاي خود لازم داريم كه از كمك اوليا هم بهره بگيريم. حوزه اجتماعي هم در واقع متاثر است از خود فرد، هم مدرسه، هم همسالان و هم خانواده و همه اينها را در بر ميگيرد. قاعدتا طبيعي است كه يكي از عوامل مهم در اين حوزه كه ميتواند كمك زيادي براي ما باشد هم در كاهش آسيبهاي اجتماعي و هم مديريت و كنترل، همين عنصر خانواده است. ما با مكانيزمي كه براي خانوادهها ديديم، به خصوص در بحث نماد كه اشاره كرديد، اين است كه در شناسايي و هدايت دانشآموزان، نقش محوري را ايفا ميكنند.
شناسايي چي؟
شناسايي دانشآموزاني كه احيانا به هر دليلي با مشكلي روبهرو هستند. در شناسايي اينها ما از خود خانواده هم كمك ميگيرم؛ همچنين از همكلاسيها و همسالان و معلمان. در نماد مهمترين موضوع ما اين است كه اگر دانشآموزي مثلا افسردگي يا استرس و اضطراب دارد يا احيانا با مشكلاتي روبهرو هست و الان در معرض خطر است، يكي از حوزههايي كه ميتواند كمك كند تا اطلاعات بهموقع براي مداخله سريعتر به دست ما برسد همين خانواده است كه اين امكان هم بحمدالله فراهم است.
در چه مواقعي قابليت اجرايي دارد؟ وقتي مدرسه مددكار يا مشاور ندارد از چه طريقي اين مداخله صورت ميگيرد؟
ما داريم تمامي نيروهايمان را در مدرسه آموزش ميدهيم. ببينيد اينكه تعداد اين نيروها به خصوص نيروهاي متخصص كافي نيست، واقعيت غيرقابل انكاري است. مجموع مشاوران ما در كل كشور نزديك به 13 هزار نفر است. اما تلاشمان اين است كه از ظرفيت نيروهاي تخصصي هستهها و مراكز مشاورهمان كمك بگيريم. حدود 750 مركز مشاوره داريم كه در حوزه ما است و سيصد و اندي هم در انجمن اوليا و مربيان داريم كه مشاوره خانواده را انجام ميدهند. از طرف ديگر از ظرفيت مدير مورد و مربي منتخب سعي داريم استفاده كنيم. مربي منتخب ما در مدرسه كسي است كه آموزشهاي لازم را ميبيند، به دانشآموز در حد مداخله مختصر كمك ميكند و اگر نياز به پيگيريهاي بعدي داشته باشد، آنها را ارجاع ميدهد به مراكز و هستههاي مشاوره، كميته نماد در منطقه. يك بخش هم در مقطع ابتدايي، رابطين هستهها و مراكز مشاوره داريم؛ همكاران علاقهمند ما كه در اين حوزه اعلام آمادگي كردهاند و داوطلب شدهاند و ما هم آموزششان دادهايم. اگر معلم كلاس يا دانشآموزان موردي را گزارش كنند، اينها هم مسووليت ارجاع فوري به مراكز و هستهها را بر عهده ميگيرند.
الان 13 هزار نيروي مشاوره داريد، چند نفر بايد باشند كه براي آموزش و پرورش كشور كفايت كند؟
نياز واقعي ما حدود 40 هزار مشاور است.
موضوعي كه از اول باعث شد نياز چنين مصاحبهاي از طرف ما احساس شود، پيدا شدن جسد آزاد و فرهاد، دو برادر كولبر بود. بعد با وقوع قتل رومينا اين نياز تقويت شد. اين بچهها در سن دانشآموزي بودند. منتها كل آموزش و پرورش در قضايايي از اين دست خودش را كامل كنار ميكشد و ميگويد اين اتفاق كه داخل مدرسه نيفتاده، مسووليت ما در قبال دانشآموزان در مدرسه است. 14 ميليون دانشآموز دارند بخش مهمي از زندگيشان را در مدرسه ميگذرانند و به همين خاطر آموزش و پرورش نميتواند خودش را كنار بكشد. اگر سيستم فعال مددكاري در مدرسهها بود، مدرسه ميدانست كه اين بچه براي نان شب بايد كولبري كند و ميتوانست مداخله كند، مدرسه ميدانست اين بچه چند سال است كه اسير كودكآزاري شده و از خانهاي خشن ميآيد و ممكن است امنيتش در خطر باشد و باز ميتوانست مداخله كند. فكر نميكنيد آموزش و پرورش در چنين پروندههايي ميتوانست نقش ديگري داشته باشد؟
ما هر جا كه امكان فراهم باشد حتما دخالت ميكنيم، اما وقتي به لحاظ نيروي انساني متخصص با محدوديت روبهروييم، قاعدتا اين امكان چندان برايمان فراهم نيست. همين اتفاقي كه براي اين دخترخانم در تالش افتاد؛ واقعيتش اين بود كه كل مدرسه چيزي حدود 12 نفر دانشآموز داشته و آنجا ما كلا مشاور نداريم و نه تنها مشكل مشاور داريم بلكه در مورد تامين نيروهاي ديگر مشاوره هم مشكل داريم. ضمن اينكه اتفاق زماني رخ داده كه با اين شرايط كرونا اصلا مدرسهاي در كار نبود. با اين حال نكته حائز اهميت اين است كه همه دانشآموزان همان ابتداي سال يعني تا آبان و آذر، آزمونهاي غربالگري و سلامت روانشان انجام ميگيرد و تقريبا آنهايي كه در معرض خطر يا پرخطر هستند شناسايي ميشوند. خوشبختانه در طرح نماد پيشبيني شده كه دستگاههاي همكار به كمك آموزش و پرورش بيايند و در اين حوزه به ما كمك جدي كنند.
فقط پيشبيني كرديد يا اين ارتباط وجود دارد؟ مثلا ارتباط ارگانيكي با بهزيستي داريد؟
بله سيستم ارجاع را داريم و درست است كه پوشش كامل نيست اما فعلا در سامانه اين امكان فراهم شده. همين هفته گذشته (هفته اول تير) مكاتباتمان را انجام داديم و از دستگاههاي خدماتي و حمايتي مثل بهزيستي، كميته امداد، نيروي انتظامي، قوه قضاييه درخواست كرديم كه نيروهايشان را تا سطح منطقه هم به ما معرفي كنند. اينها همگي در سامانه تعريف شدهاند و كد كاربري دارند و ما ميتوانيم به آنها ارجاع دهيم، سپس آنها پيگيري كنند و البته همه اينها قابل رصد است.
چه جور مواردي را به آنها ارجاع ميدهيد؟
اتفاقا همه موارد كاملا تعريف شده و سطحبندي هم هست. آنهايي كه مشاور يا مربي منتخب ميتوانند دنبال كنند و در سطحي حاد نيست، در همان مدرسه پيگيري ميشود. آنهايي كه شدت و حدتش بيشتر است به كميته نماد در منطقه ارجاع داده و آنجا در سطحي بالاتر پيگيريها انجام ميشود. برخي از اينها نياز به اقدامات معاضدتي، انتظامي و قضايي دارد و قاعدتا آنها را ارجاع ميزنيم به دستگاههاي همكار. به خصوص مواردي مانند فرار از مدرسه يا منزل را از دستگاههاي ديگر كمك ميگيريم.
بحثي كه سر مساله مدرسه مطرح شد موضوع اوليا بود و اينكه پدر تا كجا قدرت دارد. اگر در موردي مشابه احساس كنيد كه ولي يك دانشآموز او را مجبور ميكند به كار يا دست به خشونت ميزند، آيا مدرسه و همه آن دستگاههاي كمكي اين توان قانوني را براي مداخله دارند يا نه؟
ببينيد ما به عنوان دستگاه فرهنگي و آموزشي يك وظايفي بر عهدهمان است و تا يك حدودي اجازه دخالت و مداخله در اين موارد را داريم. بخش ديگر نياز به حمايتهاي قانوني و حقوقي دارد. اتفاقا همين قوانين موجود هم، به نظرم كفايت ميكند يعني اينطور نيست كه چون يكي ولي و پدر و مادر يك نفر است، حاكم و مالك همه جان و مال و حيات و ممات فرزندش هم هست.
اين همكاري با دستگاهها جديد است يا تازه ابلاغش آمده؟
نه دستورالعمل تهيه شده و ما در حال تدوين پروتكلهايش هستيم تا نحوه مداخله هر دستگاه تعيين شود و بر اساس آن عمل كنيم.
در مورد حادثه مرگ فرهاد و آزاد من با مدير يك مدرسه در كردستان صحبت ميكردم كه ميگفت كار كودك به خاطر وضعيت معيشتي زياد اتفاق ميافتد. به خصوص در مناطق مرزي يا دور از مركز وضعيت به گونهاي است كه برخي بچهها ناخودآگاه وارد چرخه نانآوري ميشوند. در بسياري از اين مناطق بخشي از كار روزانه معلمان شده جمعآوري پول و كمك براي تهيه لباس و غذا براي دانشآموزان. وقتي مشكل آن قدر گسترده است كه معلم به آن ورود پيدا ميكند يعني آموزش و پرورش حتما وظيفه دارد كه مسووليت قبول كند. با عواقبي كه كرونا با خود آورد بايد منتظر موج تازهاي از دانشآموزاني بود كه به سمت كار اجباري ميروند. چنين مواردي را در نظر ميگيريد، پيشبيني براي برخورد با چنين وضعيتي را داريد؟
بحث كودكان كار با بهزيستي و شهرداري است؛ شهرداري وظيفه جمعآوري را به عهده دارد و بهزيستي هم وظيفه نگهداري. اين بحث مستقيم و مشخص با آموزش و پرورش ارتباطي برقرار نميكند. البته عرض كردم كه من به عنوان نظام آموزش و پرورش و يك دستگاه با ماهيت فرهنگي و آموزشي، آموزشهايم را ميدهم، سعي ميكنم دانشآموزم را توانمند كنم تا در اين ميان كمتر آسيب ببيند اما اينكه آموزش و پرورش به صورت مستقيم در اين مورد نقش داشته باشد، اينطور نيست. قانون البته براي ما به عنوان آموزش و پرورش تعريفهايي دارد؛ مثلا اگر كودكي در سن آموزش هست و ثبتنام نميشود، ما هم وظيفه داريم براي بازماندگان از تحصيل بخشي از كار را انجام دهيم.
اما اگر متوجه مشكلات معيشتي بشويد ميتوانيد به بهزيستي يا كميته امداد گزارش بدهيد؟
بله، بله. اين كار را انجام ميدهيم. اتفاقا بخشي كه به صورت پررنگ داريم ميبينيم، بحث خدمات مددكاري و حمايتي ما است كه در آن هم با كميته امداد و هم بهزيستي مشغول همكاري هستيم و بيشتر هم وارد همكاري خواهيم شد.
چند سال پيش ستاد مبارزه با مواد مخدر در مورد اعتياد دانشآموزان آماري داد. آموزش و پرورش همچنان در مورد چنين مواردي سكوت ميكند. همكاري شما با آن سازمان چگونه است كه آنها در مورد اين موضوع صحبت ميكنند و شما نه.
اتفاقا آموزش و پرورش عضو اصلي ستاد مبارزه با مواد مخدر است و چند كميته هم هستند كه ما با آنها همكاري نزديك داريم. ما با ستاد مبارزه با مواد مخدر تفاهمنامهاي داريم و چهار پنج برنامه كه مستقيم با آنها داريم انجام ميدهيم كه مهمترينش اجراي كانون ياريگران زندگي است كه با پشتيباني و حمايت ستاد از سال تحصيلي 99-98 راهاندازي شد.
كه كارش چيست؟
برنامه كانون ياريگران زندگي يك برنامه پيشگيريمحور است؛ پيشگيري از اعتياد و رفتارهاي پرخطر. در واقع ما از ظرفيت تشكلهايي كه در مدارس وجود دارند كمك ميگيريم و كانوني از اين تشكلها در مدارس شكل ميگيرد تا با همافزايي، پروژهها و برنامههايي را در سطح مدرسه و منطقه در راستاي پيشگيري از اعتياد اجرا ميكنند. بخشي ديگر هم داريم براي كساني كه در معرض خطر يا پرخطر هستند كه با ساير كميتههاي زيرمجموعه ستاد مبارزه با مواد مخدر دنبال ميكنيم. حتي اگر دانشآموزي احيانا براي حوزه درمان اعتياد هم نياز به كمك داشته باشد برايشان برنامهريزي ميكنيم.
قانوني هست كه مدرسه را منع كند از اخراج دانشآموزي كه درگير اعتياد يا يكي از آسيبهاي حاد ديگر شده باشد؟
ممكن است دانشآموزاني كه در گرداب اعتياد افتاده و با مشكل روبهرو شده باشند را به صورت مقطعي از چرخه آموزش خارج كنند، آن هم به صورت كوتاهمدت. اما اخراج خير. ما اينگونه دانشآموزان را سريعا وارد چرخه درمان ميكنيم و حتما بعد از طي دوره درمان و نقاهت به مدرسه بازميگردند. حتي بعد از درمان هم برنامههايي براي پيگيري وضعيت آنها داريم.
با اطلاعاتي كه داريد كدام آسيبها را در اولويت مسائلي كه دانشآموزان را درگير ميكنند قرار ميدهيد؟
فقر، طلاق، اعتياد و بدسرپرستي چهار حوزه مهم ما است كه بيشترين آسيبها در آنها ديده ميشوند.
بخشي از اين مشكلات در ارتباط دانشآموزان با مدرسه مشخص ميشود. چند وقت پيش در گفتوگويي كه با خانم حكيمزاده، معاون ابتدايي آموزش و پرورش داشتم ايشان گفتند كه بعد از شيوع كرونا و تعطيلي فيزيكي مدارس، در شهري مثل تهران ارتباطشان با حدود هزار نفر از دانشآموزان قطع شده. يعني ديگر معلوم نيست به همراه خانواده كجا رفتهاند چون ديگر به سيستم آنلاين هم متصل نشدهاند. در چنين مواقعي بايد چه كرد؟ بهخصوص براي بچههايي كه در خانههاي پرآسيب هستند چه فكري ميشود كرد؟
من اطلاعي درباره فرمايشات خانم دكتر حكيمزاده ندارم، ولي ما دانشآموزان را در ايام كرونا رها نكرديم. همه مراكز مشاورهاي ما ملزم شدند تا حتي در همين ايام كرونا هم حضور داشته باشند، شماره تلفن تماس را به همه مدارس اعلام كرديم و همه مشاوران را ملزم كرديم كه شمارهشان را به همه دانشآموزان بدهند تا اگر به خدمات راهنمايي و مشاوره نياز داشتند بتوانيم به آنها خدمات بدهيم. خوشبختانه آمار نسبتا قابل قبولي را از جهت همراهي همكارانمان در اين مراكز داشتيم. نزديك به 60 هزار نفري تماس گرفتهاند و خدمات گرفتهاند. اگر موردي هم برخورد كرديم كه نياز به حضور بوده، حاضر شدهايم.
در اين دوره چه مسائلي بيشتر پيش آمده؟
بيشتر موارد تحصيلي بوده يا موارد مربوط به استرس و اضطراب و افسردگي.
ببينيد صحبتهايي كه مطرح ميكنيد خيلي كلي است. وقتي صحبت آمار در حوزه آسيبهاي اجتماعي است، آموزش و پرورش چرا اينقدر مقاومت دارد؟
دو وجه دارد. يك وقتي اين آمار ميتواند براي تصميمگيري و كمك به حل مشكل باشد كه در اين حوزه ما ابايي نداريم. يعني الان مراجع تصميمگير ما هيچ موضوع و نقطه مبهمي در اين حوزه ندارند. هر سال ما پس از آزمونهاي غربالگري، نتايج را ارايه ميكنيم.
اينكه مرجع بالاتر از ما بايد تصميم بگيرد با اين دادهها چه كند، اينها را منتشر بكند يا نه ديگر به سياستهاي كلي نظام بازميگردد. اما وجه ديگر اين است كه اگر اين آمار و اطلاعات را بدون برنامهريزي و بدون هدف منتشر كنيم، به جاي كمك كردن و هشيار كردن جامعه، بيشتر به اضطراب و ناامني فضاي عمومي بينجامد، قاعدتا هيچكس اين كار را نخواهد كرد.
خب چه كسي تصميم ميگيرد كه كدام اطلاعات آگاهي ميدهد و كدام باعث اضطراب جامعه ميشود؟
ما نظرات كارشناسيمان را ارايه ميدهيم و قاعدتا در اين حوزه، دستگاههاي متولي مثل سازمان امور اجتماعي كشور، وزارت كشور و... ميتوانند تصميم بگيرند كه چه مقدار از اين آمار و اطلاعات را منتشر كنند.
آموزش و پرورش هم وظيفهاي در قبال والدين دانشآموزان دارد. والدين بايد بدانند چه مسائلي ممكن است پيشروي بچهها باشد. فاصله سني اين بچه ممكن است با مادر و پدرش زياد باشد و اتفاقا مدرسه است كه بايد به آنها هشدار بدهد كه مواظب چه چيزهايي باشند.
اين كار را ميكنيم. ببينيد ما بعد از غربالگري، يك نيمرخي از دانشآموز كه ميتواند اثربخش باشد را در اختيار خانواده دانشآموز هم قرار ميدهيم. بعد ميآييم نقشه خطرپذيري مدرسه و منطقه و استان را هم تهيه ميكنيم و مدير مدرسه ميتواند اينها را در حد منطقه خودش از سامانه دريافت كند، دادهها را در اختيار داشته باشد و بر اساس آن برنامهريزي كند. خود دانشآموزان و اولياي دانشآموزان هم با آن نام كاربري و رمز عبوري كه دارند ميتوانند از وضعيت خودشان باخبر شوند و ريز اطلاعات را درآورند. رييس آموزش و پرورش منطقه هم اطلاعات مربوط به حوزهاش را دارد كه مثلا چند نفر روانرنجوري دارند.
با اين حساب باز شهرها و روستاهاي كوچك مثل همان مدرسه رومينا كه به قول شما فقط 14 دانشآموز داشت كه باز از نقشه آسيبها بيرون گذاشته ميشوند. خيلي از مدرسهها در نقاط مختلف كشور هستند كه شايد حتي دانشآموز كمتري هم داشته باشند اما در بسياري موارد ممكن است به كمك بيشتري نياز داشته باشند.
ما در تمام شهرستانها هسته مشاوره و مركز داريم.
در مورد پرونده رومينا اتفاقا با مدير روابط عمومي آموزش و پرورش استان گيلان حرف همين هسته مشاوره و مركز شد. او ميگفت كه در آن منطقهاي كه مدرسه رومينا هست، بيش از 6 هزار دانشآموز هستند و فقط دو مشاور فعال در منطقه هست، يكي براي دختران يكي براي پسران.
بله ما محدوديتهاي نيروي انساني داريم. عرض كردم كه نياز به حدود 40 هزار مشاور داريم. آن هم بر اساس شاخصهاي موجود يعني به ازاي هر 15 نفر يك ساعت. اين استانداردي كه الان داريم نه درست است و نه منطقي، يعني به ازاي هر 360 نفر دانشآموز يك مشاور داريد كه تا بيايد با بچهها آشنا شود، سال تحصيلي تمام شده. اما با همين استاندارد هم نيرو كم داريم. فقط در مقطع متوسطه اول ما پوشش مشاور نسبتا كامل است اما براي ساير مقاطع نيروي لازم را نداريم.
براي مناطق كمتربرخوردار و مرزي كه ممكن است به خاطر مساله معيشت آسيبهاي بيشتري ايجاد شود اولويتي نميشود تعيين كرد كه دستكم مشاور براي آنها تامين شود؟
نه! در اين زمينه متأسفانه يا خوشبختانه همه مدارس ما از يك ضابطه پيروي ميكنند. اينكه چون مثلا مناطق مرزي هستند بيشتر توجه شود، نه. البته پروفايل و وضعيت همه استانها را داريم.
خب چطور وضعيت همه استانها را داريد و همه را به يك شيوه پيش ميبريد؟
چون شاخص توزيع و تخصيص نيروي انساني مصوب ما ميگويد به ازاي هر 15 نفر يك ساعت ميتوانيد اختصاص دهيد. ميگويند اولويت متوسطه اول است كه اول نيروهاي آنجا را تامين كنيد و اگر مازاد داشتيد بعد مشخص شده كه اولويت تخصيص نيرو كجاها هستند. مثلا مدارس شبانهروزي، هنرستانها، مدارس خاص مثل مدارس شاهد در اولويت قرار ميگيرند.
داريم تمامي نيروهايمان را در مدرسه آموزش ميدهيم. ببينيد اينكه تعداد اين نيروها به خصوص نيروهاي متخصص كافي نيست، واقعيت غيرقابل انكاري است. مجموع مشاوران ما در كل كشور نزديك به 13 هزار نفر است. اما تلاشمان اين است كه از ظرفيت نيروهاي تخصصي هستهها و مراكز مشاورهمان كمك بگيريم. حدود 750 مركز مشاوره داريم كه در حوزه ما است و سيصد و اندي هم در انجمن اوليا و مربيان داريم كه مشاوره خانواده را انجام ميدهند.