• ۱۴۰۳ يکشنبه ۹ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4688 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱۹ تير

يادداشتي درباره داستان بلند «بر سنگ‌فرش خيس شانزه‌ليزه»، نوشته مولود قضات

كيست كه نداند رنج چيست

ساهره رستمي

نويسندگي جنسيت نمي‌شناسد. سال‌هاست كه زن‌ها‌ و مردها، در كنار هم دست‌ به ‌قلم شده‌اند و با دغدغه‌هاي مختلف، قهرمان‌هاي واقعي و غيرواقعي را خلق كرده‌اند. با اين ‌حال به ‌نظر مي‌رسد داستان‌هاي نوشته‌شده توسط زنان، به درد و رنج‌ پنهان جامعه زنانه‌اي مي‌پردازند كه در بيشتر مواقع ناديده گرفته شده است؛ گويي هر داستان صداي شرم و ترس فروخورده زنان اين جامعه است.

داستان بلند «بر سنگ‌فرش خيس شانزه‌ليزه» تازه‌ترين و دومين اثر مولود قضات است. داستان روايت دوره‌اي ده‌ساله از زندگي‌ زني به ‌نام شيدا است كه از اواخر نوجواني تا سال‌هاي پاياني دهه سوم زندگي‌اش‌ را در بر مي‌گيرد. شيدا به ‌همراه خانواده پرجمعيت و مذهبي‌اش در يك محله پايين شهر تهران در خانه‌اي بزرگ ساكنند. برادرها معمولا همه اين خانواده بزرگ را درگير مشكلات كاري خود مي‌كنند و بزنگاه زندگي شيدا هم جايي ميان همين درگيري‌ها رقم مي‌خورد. او قرباني درگيري برادرهايش شده و مورد تعرض قرار مي‌گيرد. شيدا مستاصل و خشمگين به دنبال راه چاره‌اي مي‌گردد اما نمي‌تواند به يك تصميم درست و قطعي برسد. او كه از قضاوت‌ها و اتهام‌هاي احتمالي مي‌ترسد، نمي‌تواند در اين ‌باره حرفي بزند يا از كسي كمكي بخواهد. پس از اين اتفاق، شيدا از نامزدش جدا شده و با غلبه بر انزواي پس از آن، به ‌دنبال راهي متفاوت از آنچه قبلا برايش برنامه‌ريزي كرده بود مي‌رود. او از شيوه جبران افراطي استفاده مي‌كند، به مجالس وعظ و خطابه مذهبي پناه مي‌برد، چندسالي را صرف گذراندن دوره‌هايي براي آموختن سخنراني در حوزه مسائل ديني مي‌كند و مطالعاتش را در اين زمينه گسترش مي‌دهد. شور مذهبي و روحيه تحول‌خواه اين گروه‌ها، شيدا را براي كار كردن در پاريس به عنوان يك مبلغ مذهبي ترغيب مي‌كند. آشنايي او با عبدالفرحان - همسر الجزايري‌اش- هم در چنين موقعيتي اتفاق مي‌افتد. عبدالفرحان در ذهن شيدا، تصويري ايده‌آل از يك مرد مسلمان با روحيات انقلابي است. شيدا به ‌شدت به عبدالفرحان علاقه‌مند مي‌شود و يك سال پس از ورودش به پاريس با او ازدواج مي‌كند.
داستان در دو موقعيت مكاني (تهران و پاريس) و سه برهه زماني متفاوت روايت مي‌شود: بخش اول در تهران مي‌گذرد و قصه شيداي نوجوان را مي‌گويد؛ دانش‌آموز سال آخر دوره دبيرستان كه روياها و آرزوهاي دخترانه رنگارنگي در سر دارد، عطر گل‌ها، فصل پاييز و باران را بسيار دوست دارد و شعر و ادبيات، برايش به ‌منزله پناهگاهي امن است. بعد از ماجراي تعرض، شيدا از جهان روشن و رويايي‌اش جدا شده و در بخش دوم داستان كه در پاريس اتفاق مي‌افتد، راه تازه‌اش را به عنوان مبلغ ديني آغاز مي‌كند. به‌رغم خوش‌خوان بودن و جذابيت‌هاي روايي اين اثر، يكي از گير و گرفت‌هاي تكنيكي «بر سنگ‌فرش خيس شانزه‌ليزه» در همين بخش دوم آن به ‌چشم مي‌آيد؛ جايي كه داستان از ريتم خارج شده، كندتر پيش مي‌رود و روابط علي- معلولي مربوط به مهاجرت و مشكلات پيش ‌روي شخصيت محوري، منطق روايي قابل قبولي را نمي‌سازند. در قسمت سوم، شيدا به تهران بازگشته و زندگي‌اش را براي بازيافتن بخش فراموش‌شده وجودش مي‌كاود. او معتقد است كه فراموشي اصلا وجود ندارد و آدم‌ها فقط به آن تظاهر مي‌كنند.
«بر سنگ‌فرش خيس شانزه‌ليزه» روايت زني است كه مرگ و نابودي روياها و آرزوهايش را فرياد مي‌زند و مهاجرت را به مواجهه با مشكلات پيش رو ترجيح مي‌دهد؛ روايت رنج و درد زني است كه از جوي‌هاي باريك آب خيابان‌‌هاي جنوب تهران، به خيابان‌ پرزرق‌ و برق شانزه‌ليزه در پاريس پناه مي‌برد اما دوباره نيرويي او را به نقطه اولش بازمي‌گرداند. «نه. معطل من نشو. برو. دنياي ما باهم فرق دارد. شايد تو سرجايت هستي، شايد هم نه، راستش برايم مهم نيست! اما من بايد برگردم و از سر خط شروع كنم، از جايي كه يادم رفت زنده‌ام.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون