• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4709 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۳ مرداد

درباره ريشه جادو در تئاتر

اين جادوگرهاي نازنين

احسان زيورعالم

ارسطو در قطعه‌ا‌ي مشهور از فصل نهم فن شعر، به قياس ميان شعر و تاريخ مي‌پردازد و مي‌گويد وظيفه‌ شاعر توصيف آنچه روي داده نيست؛ بلكه او به اموري مي‌پردازد كه بر حسب احتمال يا ضرورت، امكان وقوع دارند. اين نقطه‌نظر منجر به جمله‌اي مشهور مي‌شود كه در درام «ناممكن محتمل» بر «ممكن نامحتمل» ترجيح دارد. البته منظور از قابليت احتمال، امري رواني است كه در ناظر يا تماشاگر شكل مي‌گيرد و به قول فرماليست‌ها به نوعي خودبسندگي در درام ختم مي‌شود، همان چيزي كه در لفظ جهان درام مي‌ناميم. جهاني جادويي كه مي‌شود در آن هر كاري كرد و هر چيزي ساخت، به شرط آنكه منطقي برايش متصور شويم. در چنين جهاني مي‌توانيم جادو و جمبل هم داشته باشيم. از جادوهاي آشنا كه با يك اجي‌مجي كسي غيب مي‌شود تا جادويي كه حيرت براي‌مان به ارمغان آورد.  ريشه جادو در تئاتر مثل تمام ديگر المان‌هايش به يونان باستان بازمي‌گردد؛ زماني‌كه خدايان ناديدني كوه المپ بر صحنه نمايش ظاهر مي‌شدند و در پي خطاهاي خويش، تراژدي‌ها مي‌آفريدند. كسي هم شاكي نمي‌شد كه اين چه حركتي است كه هرمس و آرس و زئوس، چنين در هيبت انساني، در كالبد موجودي ميرا بر صحنه ظاهر مي‌شود. اين جادويي بود در جهان نمايش‌هاي يوناني كه مخاطب قراردادش را مي‌پذيرفت. حالا اگر جايي زئوس به ترفندي نهان مي‌شد، گويي جادو اثر كرده و مخاطب به هيجان آمده است. با اين وجود هر چه درام يوناني پخته‌تر مي‌شود، شكل جادو نيز معقول‌تر مي‌شود. بهتر بود اين متافيزيك پر اضطراب به گرده بشر دو پا نهاده مي‌شد. از آنجا كه جهان يوناني با پيشگويي‌ها پيش مي‌رفت، نقش جادو به پيشگويان دلف سپرده شد. مثل جايي كه كرئون از معبد دلف بازمي‌گردد و پيام كاهنان را براي اوديپ بازگو مي‌كند و البته براي محكم‌كاري پيشگوي نابينايي هم مي‌آيد و راز سر به مهر را برملا مي‌كند. رازي كه علي‌الظاهر با دست باز نمي‌شد و نياز به ابزاري قدرتمندتر و ماورايي داشت. به هر روي، پاي جادوگران به دنياي درام باز مي‌شود. آنان كساني بودند كه ناممكن‌ها را محتمل مي‌كردند. هر چه من و شماي معمولي از پسش برنمي‌آمديم، به ضرب چوب جادويي جادوگر شدني مي‌شد. آنان گذشته را مي‌دانستند و از آينده باخبر بودند. قهرمانان نمايش‌ها در برابرشان ضعيف محسوب مي‌شدند و كسي نمي‌توانست بلايي سرشان آورد. مثل خواهران جادوگر در مكبث كه هرگاه دل‌شان مي‌خواست ظاهر مي‌شدند و شهرآشوبان اسكاتلند مي‌شدند. آنان فقط پيشگويي مي‌كردند و مي‌گفتند از چيزي كه قرار است رخ دهد، آن‌هم در لفافه و سربسته و مكبث هم ياراي نابودي‌شان را نداشت. حتي پايان نمايش هم نمي‌آيند؛ شايد مي‌روند قهرمان ديگري را ذليل كنند.  با اين حال، جادوگران ناممكن‌ها را روي صحنه عملي مي‌كردند. مثل مفيستو كه عمر هبه مي‌كرد و در قبالش جادوي بيشتري اعمال مي‌كرد. در دنياي پر از خيال و فانتزي گوته، فاوست در برابر نوعي جادوي سياه خودش را مي‌بازد و روحش را به شيطان جادوصفتي مي‌فروشد. مسير حركت فاوست از دل كتاب‌ها تا هيولايي متفكر، تنها به واسطه جادو ممكن مي‌شود. دنياي تراژدي پناهگاه جادوگران است. جايي كه مي‌توانند قدرت‌نمايي كنند و به كساني بخندد كه دوست‌شان ندارند. جادوگران تراژدي بدل به عنصري كار در روايتگري مي‌شوند، هر چند در گذر تاريخ، ميان عصر باستان و دوران روكوكوي شكسپير، تن‌شان سوخته و روح‌شان خدشه‌دار شده است. جاروهاي‌شان را توقيف كرده‌اند و از قدرت‌شان پيشگويي را حفظ كرده‌اند. با ورود به قرن بيستم و تغييرات بنيادي در روايت، انگار بايد جادوگران هم قدرت‌هاي جادويي خود را كنار مي‌گذاشتند و كمر به خدمت رئاليسم مي‌سپردند. ديگر كسي «جادوگر ادمونتون» ننوشت. نمايشنامه‌اي به قلم سه كس: ويليام راولي، توماس دكر و جان فورد به سال 1621. نمايش روايتگر داستان اليزابت ساوير است كه با فروختن روح خود به شيطان قصد انتقام‌جويي دارد، شيطان در شمايل سگي سياه به نام تام در برابرش ظاهر مي‌شود. حالا بماند اليزابت ساوير جادوگري واقعي بود كه در 19 آوريل همان سال نگارش نمايشنامه اعدام شد. همين سوزاندن جادوگرهاست كه قرن بيستم را خاص مي‌كند، جايي كه آرتور ميلر نمايشنامه «The Crucible» را مي‌نگارد. برخي «بوته آزمايش» ترجمه‌اش كرده‌اند و برخي «ساحره سوزان». محاكمه‌اي تاريخي در قرن هفدهم، حال در عصر ناديده گرفتن جادوگري، استعاره‌اي مي‌شود بر جريان مك‌كارتيسم. گويي كمونيست‌هاي دادگاهي شده، بسان جادوگران سپرده شده به جوخه آتش، صرفاً براي نيست شدن احضار شده‌اند. در طول تاريخ هيچگاه هنرمند چنين خودش را نزديك به جادوگران نمي‌بيند. عاملان شرارت يا به نيستي كشيده شدن قهرمانان، حالا خود در قامت قهرمان تراژيك ظاهر مي‌شوند و به دست عوامل شرارت مي‌افتند. البته جادو و جنبل هميشه وجه تراژيك هم ندارد. مثلا در «روياي شب نيمه تابستان» يا «توفان» جادو عاملي است براي مفتون شدن و مفتون كردن. جايي است كه عشق ناشدني، شدني مي‌شود. بدون جادو و جادوگر رسيدن به اين ناممكن، محتمل نمي‌شود. در اينجا با جادوگران سرخوشي روبروييم كه كمي سر به‌ هوا ظاهر مي‌شوند و خيالات ما را درگير روابط دختر و پسري مي‌كنند. حتي آنچنان پياز داغي مي‌گيرند كه جاي عاشق و معشوق‌هاي واقعي هم تغيير مي‌كند اما جادوگران دنياي كمدي كمي منصفند و قصدشان وصال است نه قطاع. براي همين در انتهاي «روياي شب نيمه تابستان» همه جادوها باطل مي‌شوند تا عشق‌هاي واقعي ظهور كنند. با اين حال، جادوهاي شادمان‌ساز شكسپير پايش به دنياي مدرن باز نشد. مثلا آرتور ميلر جادوگري را استخدام نمي‌كند تا محاكمات مك‌كارتيسم را به سيرك شادي‌آوري بدل كند و محاكمه‌شوندگان را از مخمصه پيش‌رو نجات دهد. دنياي پس از دو جنگ جهانگير چنان تلخ است كه جادو هم ديگر اثر نمي‌كند. جادوگرها آرام آرام به تاريخ مي‌پيوندند و در جعبه‌هاي شيشه‌اي موزه، گاهي رونمايي مي‌شدند. مثل نمايشنامه «آخرين جادوگران لانكشاير» نوشته توماس هيوود و ريچارد برام كه پس از سيصد سال و اندي بارها روي صحنه مي‌رود. ملودرامي در باب كشف دنياي جادوگري زني توسط شوهرش و دادگاهي شدن زن.  اين روزها اما جادوگرها نه آن بدكاره‌هاي قرن هفدهمي آثار ساحره‌كشي عصر ژاكوبن‌هاست و نه آن پيشگويان در دل مكبث، آنان اين روزها جذاب‌ترين شخصيت‌هاي نمايش‌هاي كودك به حساب مي‌‌آيند. كساني كه دنيا را قشنگ مي‌كنند و كودك را از بدي‌ها و كج‌روي‌هاي روزگار رها. جادوگران مي‌توانند ناممكن‌هاي نامحتمل را براي كودك، روي صحنه محتمل ‌كنند. ديگر نه لباس‌هاي سياه و پلشت به تن مي‌كنند و نه چهره‌اي كريه دارند. جادوگرها با رخساري پريوش‌وار وارد مي‌شوند و بسان هري‌ پاتر، كيف كودك را كوك مي‌كنند. كافي است كمي جست‌وجو كنيد تا دريابيد چطور رمان «جادوگران» رولد دال در قامت نمايش محبوب مي‌شود. يا چطور «چارلي و كارخانه شكلات‌سازي» با گذشته اين همه سال، كماكان موزيكال محبوبي باقي مانده است. همه اينها مديون جادوگراني است كه دنياي زشت امروز را براي بچه‌ها زيبا مي‌كنند. كافي است كمي چوب‌شان را بچرخانند و وردي بخوانند تا همه‌چيز شكلات شود، به جاي آنكه خون شود. اين روزها دل‌مان براي جادوگر شهر اُز بيشتر تنگ مي‌شود، هر چند مي‌دانيم كاري از دستش برنمي‌آيد، هرچند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون