«بنفشه آفريقايي» به روايت تهيهكننده
آواز دلنشين يك پرنده...
عليرضا شجاعنوري
يادتان هست چند وقت پيش قطعه فيلمي در فضاي مجازي در حال دست به دست شدن بود كه در آن نشان ميداد يك كاميون در يكي از جادههاي بينشهري، چپ كرده بود و عابران، با ديدن آن صحنه، اتومبيل خود را كنار جاده پارك ميكردند و به سراغ كاميون ميآمدند و از بار واژگون شده كاميون به قدر امكان برميداشتند و با احساس فتحالفتوح كردن از جلوي چشم راننده تازه بيچاره شده كاميون ميگذشته و غنايم به دست آمده را در اتومبيل خود جاي ميدادند سپس به سفر خود ادامه ميدادند. البته مطمئنا همه مسافران كه از كنار اين صحنه ميگذشتند همين حركت را انجام نميدانند و حتي برخي هم به كمك ميآمدند و برخي هم به غارتگران تذكر انساني ميدادند و برخي هم به جمعآوري و حفظ اموال پراكنده شده اقدام ميكردند كه شايسته تقدير است! اما آنچه شوكآور بود بيپروايي غارتگران اموال غير بود كه جلوي چشم خانواده خود و ديگران رسما از مال مردم سرقت ميكردند و گويا وظيفه اجتماعيشان را انجام ميدادند! چنان لبخندزنان و پيروزمندانه سوار ماشينشان ميشدند كه گويا بهتازگي از سركوب دشمن تجاوزگر به ميهن و ناموسشان بازگشتهاند! چندي بعد يك نيسان چپ شده ديدم كمابيش با همان صحنههاي دلخراش غارت، بعد يك وانت ديگر بعد و... . اصلا نميخواهم مظلومنمايي كنم ولي چند روزي است كه كمي درك ميكنم راننده آن كاميون و آن وانتها چه حالي داشتند وقتي كه جلوي چشمشان اجناسشان به يغما برده ميشد! هر چند كه سالها پيش هم تجربه مشابهي در زمان اكران فيلم «يك بوس كوچولو» داشتم كه دستفروشي كپي سيدي قاچاق فيلمم را به تماشاچيان در صف ايستاده همان فيلم عرضه ميكرد و ميگفت با يك چندم قيمت همين فيلم را ببينيد! حالا چند روزي است كه فيلم «بنفشه آفريقايي» را كه با سرمايه شخصي و با زحمت بسيار بدون دريافت يك ريال پول دولتي، يا پول مشكوك، تهيه كردهام بعد از سه سال انتظار در صف اكران سينما به ناچار به لطف كرونا اكران آنلاين كردهام، ميبينم كه شبكههاي ايراني ماهوارهاي و سايتهاي بيانصاف دانلود قاچاق، جلوي چشم خودم، حاصل دسترنج خودم را به يغما ميبرند و مخاطب ناآگاه نيز فاتحانه فيلم را ميبيند و با افتخار آن را در فضاي عمومي اعلام ميكند. فيلم «بنفشه آفريقايي» براي حال امروز انسانها ساخته شده؛ براي توجه دادن انسانها به يكديگر و خودشان. كاش هر كس كه بنفشه آفريقايي را ميبيند صرفنظر از آنكه قانوني ميبيند يا قاچاق، بنشيند و دل بسپارد به فيلم و رابطه انساني با فيلم برقرار كند و اجازه دهد كه فيلم با او ارتباط گيرد. خواهش ميكنم اجازه دهيد عطر پيام انساني فيلم «بنفشه آفريقايي» به جانتان بنشيند. «بنفشه آفريقايي» مثل آواز دلنشين يك پرنده است كه ممكن است در لابهلاي صداي چرخدندههاي زندگي كمي توجه بيشتر طلب كند تا به دلتان بنشيند. ما از همان روزي كه با ديدن ويراژ موتوسيكلت در پيادهرو، اعتراض نكرديم، حتي در دل، از همان روزي كه به اتومبيلي كه ورود ممنوع ميرفت اعتراض نكرديم، حتي در دل، از همان روزي كه به صداي بوق دزدگير ماشينها بيتفاوت شديم، يعني همان روزي كه به گرسنگي همسايهمان بيتفاوت شديم، يعني همان روزي كه به جاي بهتر بازي كردن، كتك زدن به داور را برگزيديم، تصميم گرفتيم كه كموبيش در غارت اموال ديگران دست داشته باشيم. در چنين وضعي نبايد توقع داشته باشيم كه جهان حرف ما را بفهمد وقتي كه ما خودمان حرف خودمان را نميشنويم. كلمه «رواداري» را شنيدهايد؟ ميدانيد يعني چه؟ «بنفشه آفريقايي» را ببينيد. با دلتان و با چشمتان و با شعورتان ببينيد. اگر با تمركز «بنفشه آفريقايي» را ببينيد حالتان خوش ميشود، خوشحالم ميكنيد و حلالتان ميكنم اگر قاچاق ديده باشيد! خدا بزرگ است.