• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4759 -
  • ۱۳۹۹ يکشنبه ۱۳ مهر

اعجاز بازي و زندگي

آلبرت كوچويي

 در ميانه دهه 50 ناگهان موجي از توجه اهالي تئاتر به تئاتر پوچي يا «ابزورد» ديده شد. ترجمه آثار برشت و بكت با شمارگان قابل توجه به همت مترجمان صاحب‌ نام سر گرفت. آثاري كه به گونه‌اي «نهيليسم» آن هم پس از پايان جنگ در اروپا نشانه مي‌رفتند. پيشگامان نمايش در ايران هم به گونه‌اي اين آثار را بر صحنه بردند. در انتظار گودو از ساموئل بكت از پر اقبال‌ترين اجراها بود و پس از آن ديگر آثار تئاتر پوچي چون آوازخوان طاس و دايره گچي قفقازي بر صحنه رفتند. بازار نقد اين آثار در مطبوعات آن هنگام هم داغ بود. جالب‌تر از همه، اعتراض يا تاييد اين اجراهاي نمايشي در ميانه اجرا از سوي تماشاگران بود.
دامنه اعتراض به ديگر نمايش‌هاي پيشرو يا آوانگارد هم كشيده شد. با تاتر پوچي، نويسندگان و نمايشنامه نويسان ايراني هم دل به آنها بسته با برداشتي البته متفاوت به گونه‌اي به اين پوچي نزديك مي‌شدند. عباس نعلبنديان از جمله آنها بود كه نمايش پژوهشي ژرف و سترگ و... را بر صحنه برد كه در ميانه نخستين اجرا در تالار انجمن ايران و امريكاي آن هنگام، ناگهان تماشاگري به پا خاسته و فرياد زد، بس كنيد اين اداها را! و تالار به ولوله درآمد و البته به بيرون كشيدن تماشاگر به بيرون از نمايش. آربي آوانسيان با كارگرداني تئاترهاي پيشرو و البته در سينما هم- مثل فيلم چشمه- در تيررس اين انتقادها بود. در اين ميان محمد صالح‌علا با نمايش‌هاي جنجالي و كوتاه و چند دقيقه‌اي بيش از همه آماج اين حمله‌ها بود. خاطرم هست به خاطر اجراي نمايش «اسكي روي آتش» بيشترين حمله‌ها در مطبوعات آن هنگام عليه او شد. يك بار در همان زمان در يك محفل دوستانه با آمدن محمد صالح‌علا، ناگهان منتقداني چون جواد مجابي و محمد ابراهيميان با ديدن او، جانانه از پس او برآمدند. صالح‌علا در عين جواني، در آن سال‌ها، رو به آنها و ديگران كرد و خونسردانه گفت: به حد كافي در نوشته‌هاي‌تان انتقاد كرده‌ايد، ديگر نقد شفاهي را آن هم با چهره‌هاي افروخته و مشت‌هاي گره كرده نمي‌پذيرم و خنده جمع، نقطه پاياني بر اين نقد شفاهي بود. در اين ميان البته بودند نام‌آوران دنياي تئاتر كه آثاري ماندني از برشت و بكت را هم بر صحنه مي‌بردند و چون نام‌آور بودند، بي‌ترديد، كمتر مورد حمله نقد و انتقاد بودند. داوود رشيدي از جمله آنها بود كه در بازي‌هاي سحر آميزش در اين آثار شگفتي‌ساز بود. ماندني‌ترين كار با كارگرداني فرخ غفاري در تالار موسسه فرهنگي ايران و فرانسه بود. اثري به زبان فرانسه: آواز‌خوان طاس نوشته اوژن يونسكو بود. بازي فرخ غفاري و داوود رشيدي با طنزي پنهان در لايه‌هاي نوشته و حركت‌هاي شيرين آنها به راستي كه ساحرانه بود. بازي با زبان بدن حيرت‌انگيز بود. اما مقصود از نوشتن اين يادداشت و گذري بر نمايش در آن دهه تاكيد بر بازي اين دو بود. در بازي‌هاي داوود رشيدي و با او فرخ غفاري هم شيريني و حلاوتي غريب بود. طنز و طنازي فاخر از آنها مي‌باريد. انگار تئاتري ‌زاده شده‌اند. داوود رشيدي جز بر صحنه در زندگي هم از چنين شيريني‌اي مالامال بود. چنان زندگي مي‌كرد، انگار بر صحنه و چنان بر صحنه بازي مي‌كرد، انگار زندگي و دريغا كه بيماري آن هم در از پا درآوردن آن همه شور و سرزندگي در او در سال‌هاي آخر براي همه ناباورانه بود. مردي پرشور كه بر صحنه زندگي آرام گرفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون