• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4773 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۱ آبان

درباره كتاب «پنج زن» نوشته محمد عبدي

كجاي اين شب تيره؟

علي فرهمند

به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده خود را؟

 - نيما
غميده‌اند به گوشه‌اي و عذاب و اضطراب. خودخواسته منزوي و بيمار. محتاجِ فرياد و گرفتار تنهايي خويش و آشنا و توامان آميزه خيالند- پنج زن. دارند نفس مي‌كشند و آنقدر نزديكند كه صداي ناله‌هاشان از لاي صفحات كتاب بيرون مي‌زند و آنقدر دور و غريب‌ كه سايه‌هاشان گم شده است در سياهه تاريخ. پنج زنِ محمد عبدي درباره تلخ‌ترين و در عين حال ساده‌ترين تلخ -‌ ‌لحظه‌هاي زنان است. كوتاه - ‌‌قصه‌هاي آميخته با گل و لاي و چرك‌مرده‌گي‌هاي روح و روان- كه نثر جاري نويسنده‌اش را به شناي خودخواسته خواننده در اين لجن‌زار مي‌دهد. «پنج زن» رمان آزاردهنده‌اي است؛ نه اينكه درك روايت‌ها دشوار يا نوشتار نويسنده‌اش سخت باشد، نه! بلكه فضا و موقعيت و دنياي درهم‌اش آدم را مي‌آزارد؛ دنيايي كه در آن آدمي محكوم به آزار ديدن است. اينجا ديگر سرگذشت بدشگون پنج زن اهميت ندارد! انگار كتاب درباره اضمحلال يك جهان است تا نابودي پنج‌ زن. 
و فرجام داستان و شيوع بيماري مرگ –كرونا- گواهي است بر اين باور؛ اما نويسنده‌اش براي آماده‌سازي خواننده در مواجهه با مرگ اپيدميك چه راهبردهايي به كار گرفته است؟ به نظر مي‌رسد «ساد‌گي» و «تكرار» مهم‌ترين راه‌حلي است كه «پنج زن» را از سطح يك داستان معمولي به يك رمان تكان‌‌دهنده مي‌رساند. معضلات زنان در رمان نه تنها مشكلات پيچيده‌اي نيست كه امروز خيلي معمول است: دروغ، خيانت، سركوب و ... برساخته‌هاي بشر كه براي نجات خود از تنهايي آفريدشان و خود را تنهاتر از پيش يافت. محمد عبدي نيز به ساد‌گي‌ها چنان پرداخته كه در انتها آنچه اهميت مي‌يابد، تنهايي آدم‌هاست و چركي دنياي پيرامونش. حال كدام پديده توانمندتر از «كرونا»، تنهايي را چنين قراردادي به آغوش بشر پيوند زنده است؟ از سوي ديگر، رنج اين پنج زن، رنج‌هاي تكرارشونده‌اي است. اغلب با خيانت آميخته و دروغ به خود و ديگري را زيسته‌اند و همگي انگار در غربت سپري مي‌كنند؛ چه مادري كه سال‌هاست در بيمارستان قادر به تكان و تكلم نيست و چه ثريا؛ دختري كه ميان جمع غريب مي‌نمايد و انگشت‌نماست تا نسيم و مهتاب كه مهاجرت كرده‌اند. هيچ‌كدام وطن ندارند و آرامش و راهي براي تنفس و هركدام به يك طريق خود را ويران كرده‌اند. عنصر تكرار در «پنج زن» مي‌رساند كه ثريا و مهتاب و نسيم و فرنگيس و مادر و مادربزرگ، در واقع يكي هستند و بيش از پنج. اين راهبرد در تكرار برخي سطور كتاب نيز به چشم مي‌خورد. مثلا در فصل نهم درونمايه سركوب از زبان چند شخصيت -‌ با يك لحن و در يك موقعيتِ ايستا- مدام تكرار مي‌شود: «بزرگ‌ترم كه بزرگ‌ترم، همه بدبختي‌هاي تو رو من بايد به دوش بكشم؟» و گاه نيز اين تكرارها در شمايل‌ها راه مي‌يابد: در فصل ششم شباهت موهاي فرفري يكي از زنان -‌ فرنگيس- به موهاي دختر خردسالش، بي‌آنكه شعاري شود، همپوشاني دو زندگي فلاكت‌بار را مي‌رساند. نويسنده هيچ نقطه اميدي - حتي در آينده- باقي نمي‌گذارد و تكرارِ اين ساد‌گي‌ها جهاني را مي‌سازد كه آدم‌ها در آن به قصد رهايي از رنج‌ها، خود را تنهاتر كرده‌اند و شايد در جهانِ «پنج زن، «شيوعِ مرگ» يك معجزه تلقي شود. مرگِ زودهنگام به قصد نجات آدم‌هايش از باتلاق خودساخته.
«تنهايي» درونمايه اصلي كتاب و پرداخت «تنهايي» كار چندان راحتي نيست و به‌طور معمول تبديل مي‌شود روايت از طريق گفتار متن به دست راوي داناي كل اما استراتژي رمان پنج زن، تعدد راوي و تغييرِ آني نقطه ديد در حتي يك سطر است. يكجا راوي سوم شخص است و در چشم به هم زدني مي‌شود اول شخص. يكجا زني است پخته و دنياديده و گاه مي‌شود دختري هفت- هشت ساله، و با هر بار تغيير در نقطه ديد، رويكردِ روايت تغيير مي‌كند. يك فصل راوي‌اش مي‌تواند نسبت به رفتار شخصيت‌هاش تحليل داشته باشد (جايي كه مصرف مواد مخدر را ويراني خودخواسته مي‌داند) و يك فصل - از نگاه يك كودك- رفتار آدم‌بزرگ‌ها عجيب و پيچيده مي‌نمايد. اين نيز يك آماده‌سازي است در جهت تبيينِ گسترد‌گي تنهايي انسان -كه پنج زن و رنج‌هاشان (اگرچه همدلي برانگيز) اما بهانه‌اي است به تصويركردن انسان و خمودگي‌اش در جهان معاصر و نويسنده‌اش خوب معناي تنهايي را فهميده و برخلاف آثار غربت‌زده معاصر، تنهايي‌اش را آروغ نمي‌زند -تنهايي را مي‌سازد. شعار كه نمي‌دهد هيچ، تنها گزاره‌هاش را به وادي تصويرِ خيال‌انگيزِ واقعيت مي‌برد: هركدام از شخصيت‌ها براي سير در افكار و روياها راه‌حلي مي‌يابند. ثريا روي تختِ تنهايي‌اش، به هم‌آغوشي و تغزل با خيال مي‌رود و فرنگيس، خاطرات رفته را مرور مي‌كند و نسيم دست به دامان مواد مخدر مي‌شود و مادر –كه سال‌هاست تكان نخورده و تصاوير همواره‌اش، سقف و ديوارهاي رنگ و رو رفته اتاق بيمارستان، محكوم به روياست. خيال‌ورزي در «پنج زن» راه رهايي است.
 هرچند پس از روياها انسان تنهاتر از پيش مي‌نمايد اما در رمان اين چرخه ادامه مي‌يابد تا مرگ. شايد حتي شيوع مرگِ فصل واپسين، روياي يكي از اين پنج زن (يا همه‌شان) باشد؛ رويايي كه از فرط واقعي بودن، از ذهن بيرون زده و اينچنين همه‌گير شده است. شايد اصلا تمام اين بدبختي‌ها زير سر محمد عبدي و كتاب اوست! سياست و تاريخ سياسي صد ساله ايران، مضمون تكرارشونده پنج روايتِ رمان است و به نوعي تمام شخصيت‌ها -‌ اغلب غيرمستقيم- با آن دست و پنجه نرم مي‌كنند. حتي مي‌توان باور نويسنده را در فصلي كه مهتاب و آلبرتو دارند بر سر هنر متعهدِ برآمده از خاستگاه چپ جدل مي‌كنند دريافت؛ اما به راستي چقدر «پنج زن» يك رمان درباره ايران و تاريخش است؟ جهان‌شمولي راهبردهاي نويسنده و درون‌مايه‌هاي اصلي داستانك‌ها آنقدر همه‌گير و گسترده است كه رمانِ ايراني عبدي را يك نقدِ ساده و در عين حال تند نسبت به جهان معاصر بدانيم. شايد چون آدم‌ها چندان ايراني نيستند، تنها فارسي حرف مي‌زنند و البته شخصيت‌هاي مانده در ايران، بيش از دو زنِ ساكنِ اروپا، در غربت به سر مي‌برند. هفت‌تيرِ سياست، آدم‌ها را نشانه گرفته است و اين مهم‌تر از حكومت‌هاست. از سوي ديگر، انتخاب شخصيت‌هاي «زن» به عنوان آدم‌-‌ اصلي‌ها - و به مثابه «انسانِ رنجيده»- مساله‌اي است فراتر از جغرافيا؛ اما دو پرسش مطرح است:  يك) عبدي چطور و با كدام جسارت دست به خلق پنج شخصيتِ زن و با روايت‌هاي كاملا دروني زده و هنوز متهم به «عدم درك درست زنان» نشده است؟ از من مي‌پرسيد مي‌گويم نويسنده زنان را تا حد قابل‌ملاحظه‌اي درك كرده و اين امري است درخور توجه و دو) چرا هيچ مردي توي اثر نيست كه آدم خوبي باشد؟ همه يا خيانت مي‌كنند يا گرسنه ميل و شهوت هستند! پاسخش را مي‌توان در جاي‌جاي اثر دريافت كرد: در جهانِ سراسر تيرگي پنج زن هيچ روزنه اميدي نيست و شايد اين نيز بخشي از راهبرد خلق فضا در نظر گرفته شود. 
شايد چون پنج زن بي‌آنكه فرياد سر دهد، دارد از سطح واقع‌گرايي فراتر مي‌رود و در پي تصوير كردن «داستان‌هاي پريان» است به قصد لجن كشيدن آنها. رمان دارد همان كاري را انجام مي‌دهد كه به  مفهوم وآخر قصه شاه پريان مي‌انجامد كه اندرو ساريس، «داستانِ پريانِ كثيف» مي‌نامدش. پنج زن سيندرلايي است كه نه جادوگري براي ترميم لباس‌هاي پاره‌اش پيدا مي‌كند و نه اصلا پسر پادشاهي هست كه با وصال عاشقانه‌اش، زنان را از خانه اموات برهاند. همه‌چيز براي زجر-‌ مرگِ تدريجي مهياست و همين‌قدر هراسناك و تلخ و قالبِ انتخابي نويسنده‌اش چيزي شبيه است به Fairy Tales و نويسنده از اين طريق، جهان پيرامونش را به وادي هجو كشيده است. حالا شايد طبيعي به نظر برسد كه چرا مردها آدم‌هاي خوبي در رمان نيستند! «پنج زن» رمان ماندگاري خواهد بود. در آن مي‌شود بخشي از تاريخ را يافت و سري به پديده‌هاي معاصر زد و از مهم‌تر، خيال كرد. «پنج زن» سندي است كه مي‌گويد براي رهايي، گريز نيست و ناگزير بايد رويا ساخت. اما به‌راستي تا كجا...؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون