• ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4788 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۲ آبان

انتشار «تاريخچه تانگو» كتابي با محوريت خورخه لوييس بورخس

مي‌ترسم آنقدرها كه مردم فكر مي‌كنند، نخوانده باشم

شاپور كوه‌‌كشان

 

كتاب «تاريخچه تانگو» اثر خورخه لوييس بورخس منتشر شد. البته روي جلد كتاب بر خلاف شكل متعارف تمام اين سال‌ها، نام كوچك نويسنده «خرخه» نوشته شده و نام خانوادگي‌اش بُرخس. از آنجايي كه كار مترجم تنها برگردان اثر نبوده بلكه بخش‌ها و مطالب كتاب را از منابع گوناگون گردآوري هم كرده است بايد گفت كتاب با انتخاب و ترجمه بهرام فرهنگ از سوي نشر نيلوفر راهي بازار كتاب شده. «تاريخچه تانگو» مشتمل بر 9 بخش است كه عبارتند از «تاريخچه تانگو، استاد در مونتريال (گفت‌وشنود با برخس)، من فقط نويسنده‌ام (گفت‌وشنود با برخس درباره فلسفه و ادبيات)، داستان‌خواني و پرسش و پاسخ با برخس داستان، گفت‌وشنودي با برخس درباره شعر، ترجمه، ... آخرين مصاحبه برخس، برخس، منتقد سينما: سه نقد فيلم(همشهري كين، خبرچين، كينگ‌كنگ)، گفت‌وشنود با ماريا كداما (بيوه برخس) و بر پلاك برنجي آپارتمان طبقه ششم نوشته شده بود برخس».

در بخش «تاريخچه تانگو» مي‌خوانيد
«ويسنته رُسي، كارلوس وگا و كارلوس موسيو سائِنس پنا كه پژوهشگران بسيار دقيقي بودند هر يك روايت متفاوتي از خاستگاه تانگو ارايه داده‌اند. همين‌ جا بگويم كه نتيجه‌گيري‌هاي هر سه آنها- يا هر كس ديگري-  را تاييد مي‌كنم. گاهي فيلم‌هايي ساخته مي‌شود كه داستان پيدايش و تحول تانگو را به ما عرضه مي‌كنند. طبق اين روايت سينمايي سانتي‌مانتال، تانگو در حاشيه‌هاي شهر بوئنوس آيرس در مجتمع‌هاي مسكوني درب و داغان(معمولا در اطراف رودخانه رياچوولو به خاطر خوش‌عكس بودن آن بخش از شهر) متولد شده است. ظاهرا در آغاز طبقه‌هاي بالاتر جامعه به ديده بدگماني به تانگو  نگريسته‌اند اما حدود سال 1910 همان‌ها با هدايت پاريس سرانجام در خانه‌هاي خود را به روي آن فرآورده‌هاي جالب زاغه‌ها  گشوده‌اند...».
در ادامه و در بخش «استاد در مونتريال» مي‌خوانيد كه گفت‌وگوي دان بل با بورخس در دانشگاه باستُن است، آنجا كه مصاحبه‌گر از او مي‌خواهد طوري كه متناسب با يك برنامه راديويي است خود را معرفي كند، بورخس مي‌گويد:«...گمان مي‌كنم من خودم را نويسنده مي‌دانم همچنين استاد ادبيات انگليسي و- اما اين البته يك جور راز است- دانشجوي انگليسي كهن، آنگلوساكسون و گاهي هم خودم را آدم بسيار سردرگمي مي‌دانم ولي حالا شايد چون در كانادا هستم، خودم را آدمي شاد و پر از اميد به آينده مي‌بينم... من از تبار اسپانيايي، پرتغالي و نه كمتر از اين دو انگليسي‌ام ولي دوست دارم حس كنم كه اندكي خون انگليسي تاثير بسياري بر من گذاشته است. پسربچه كه بودم، بيشتر خودم را آرژانتيني مي‌دانستم. اين چيزي است كه تعريف كردنش مشكل است ولي من و اصولا ما آرژانتيني‌ها  مي‌دانيم كه منظورمان  از  اين حرف  چيست...».
بورخس درباره اينكه چرا اينقدر كوتاه مي‌نويسد نيز گفته: «مي‌توانم به دو علت اشاره كنم. اولي تنبلي راسخ من است. دومي اين است كه من هميشه به داستان‌هاي كوتاه علاقه‌مند بوده‌ام و هميشه برايم يك مقدار زحمت داشته كه رماني را تا آخر بخوانم؛ البته به استثناي كتاب‌هايي چون يادداشت‌هاي پيك ويك، هاكلبري فين، دُن كيشوت، لرد جيم كنراد و مانند اينها.»
دان بل از آنچه مردم «گنجينه دانش» بورخس و هزاران كتاب كه او خوانده، حرف مي‌زند و سوالش(گفت‌وشنود با برخس) است كه كدام كتاب بيشترين تاثير را بر او نهاده؟ بورخس مي‌گويد:«مي‌ترسم آنقدرها كه مردم فكر مي‌كنند، نخوانده باشم اما هميشه كتاب‌هاي نامتعارف را مي‌خوانده‌ام و به صورت تفريحي مي‌خوانده‌ام كه اين البته منجر به دوباره‌خواني آنها مي‌شد... گمان مي‌كنم اگر بگويم كتاب مورد پسندم دايره‌المعارف بريتانيكا بوده كه واقعا به تنهايي يك كتابخانه است، رندي كرده باشم.... تاريخ فلسفه غرب برتراند راسل، يك كتاب يك جلدي هشتصد- نهصد صفحه‌اي است. بله، فكر مي‌كنم براي جواب دادن به شما در اين   روز معين در كانادا همين مناسب باشد...».

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون