نمايش يك دهه نقاشيهاي پرييوش گنجي
وقتي كارها خشك ميشوند ميبوسمشان، بغلشان ميكنم و ميگريم
اعتماد| «پرييوش گنجي» -استاد دانشگاه و نقاش صاحب سبك- در آستانه ٧٠ سالگي، قرار است يك دهه از آثارش را در گالري «آريانا» به تماشا بگذارد. نقاشِ كهنهكار، آن طور كه خودش ميگويد سوژههاي خود را از دور و برش ميگيرد، از محيطي كه زندگي ميكند، حتي از «كفِ آسفالت خيابان». خانم نقاش علاقه بسياري به آثارش دارد؛ شايد اين همان رمزي است كه آثارش را تا اين اندازه خواستني كرده است: «وقتي كارها خشك ميشوند ميبوسمشان، در آغوششان ميگيرم و اغلب هم در آن لحظهها گريه ميكنم.»
پرييوش از آن جمله نقاشاني است كه سالهاست در اين حوزه فعاليت ميكند، به شكلي مستمر و دور از هياهوهاي رايج. خودش البته ميگويد: «صبح كه از خواب بيدار ميشوم، اينطور نيست كه حتما بايد به سراغ نقاشيام بروم. تابلويي كه روي آن كار ميكنم هميشه يا روي ديوار است يا روي ميز و هر موقعي از روز يا خيلي اوقات شب ممكن است روي آن كار كنم. اما به هر حال بايد زماني مشخص را به آن اختصاص دهم تا نقاشي دچار مشكل نشود. البته برايم فرقي ندارد كه شب نقاشي بكشم يا روز؛ البته اين نكته را هم ميدانم كه روزها چشم ما آگاهتر است و شبها ذهن. رنگ و تناليتههاي مختلف رنگي در كارهاي من بسيار بااهميت هستند با اين حال من هر زماني را كه فكر كنم بايد نقاشي بكشم بهترين زمان براي اين كار ميدانم.»
او در 10 سال گذشته، پنج دوره كار كرده است و حالا از هر دوره، نمونههايي روي ديوار است؛ مثلا «پنجرهها» كه قديميترين دوره اين مجموعه است.
«پنجرهها» به پنجرههاي روز و شب تقسيم ميشوند. رنگِ اصلي، پنجرههاي شبِ او بنفش است و البته لايههاي مختلفي از رنگ روي هر تابلو وجود دارد. هر لايه اين آثار متاثر از لايه قبلي است و ميتواند بيان رخدادي باشد كه در گذر زمان به وقوع پيوسته است. «پرييوش» بر اين اعتقاد است كه زندگي ما در اين شهر بهگونهاي است كه ناگزير بايد لايههاي گوناگوني را روي مسائل مختلف بياوريم تا پوشانده شوند. ما گمان ميكنيم يكديگر را ميبينيم اما به خاطر لايههاي فراوان قادر به ديدن هيچكس نيستيم. زندگي زير لايهها جريان دارد. در حقيقت ما زير لايهها زندگي ميكنيم. براي همين است كه ميگويد: «پس از ايجاد لايهها در اين تابلوها احساس كردم كه بايد از ميان اين همه تيرگي نوري به بيرون تابيده شود. براي تابش اين نور هنوز به نتيجه خاصي نرسيده بودم تا اينكه يك شب به طور آزمايشي روي يكي از تابلوها ماده براقكننده زدم و صبح متوجه شدم كه ميتوانم تصوير خودم را درون تابلو ببينم. به اين نتيجه رسيدم كه انسان نيز ميتواند خود نور باشد. قبلا از فيلسوف بزرگ «پروتاگوراس» خوانده بودم كه «انسان ميزان همهچيز است» اما ترجمان آن را در هنر نمييافتم، اكنون تجلي آن را در اين آثار ميتوانيد ببينيد.» اما «پنجرههاي روز» ديگر دوره آثار گنجي است كه در اين نمايش عرضه شده است. اين مجموعه فضايي كاملا روشن دارد، رنگهاي بنفش به سمت روشنتر شدن رفتهاند، گويي نقاش ميخواهد بگويد، هنوز ميتوان اميدوار بود: «در دوره دوم پنجرههاي روز هر چه بيشتر كار ميكردم، به سكوت بيشتري ميرسيدم. فضيلت و سكوت، كارها را كمي موسيقاييتر و توناليتههاي رنگها را كمي بيشتر كرد.»
گنجي نگرش خاص خودش را به هنر دارد، ميگويد: «وقتي در موزههاي اروپا روبهروي كاري از كلود مونه، گويا، اكسپرسيونيستهاي آلماني يا آبسترهاي از روتكو ميايستم بسيار برايم لذتبخش است. »
اما آيا خانمِ نقاش گريزي جز نقاشي داشته است؟ اينطور به نظر نميرسد، به خصوص آن زمان كه ميگويد: «پدرم در كار پارچه بود و كارخانه پارچهبافي داشت به همين دليل در خانه ما هميشه پارچه ديده ميشد و هيجانانگيزترين بخش اين پارچهها آنهايي بود كه از كشورهاي ديگر به خانه ما ميرسيد و طرح و رنگهايشان ما را مجذوب خود ميكرد. پس از آنكه در هنرستان نقاشي خواندم و در دانشگاه چند بار رشته عوض كردم براي ادامه تحصيل در رشته نقاشي راهي انگلستان شدم؛ اما خواندن نقاشي در دانشگاه برايم تكرار همان چيزهايي بود كه در هنرستان آموخته بودم؛ فكر كردم بهتر است طراحي پارچه بخوانم تا در بازگشت به ايران بتوانم به پدرم هم كمك كنم. آموختن طراحي پارچه روي نقاشي من بسيار تاثير گذاشت و موجب شد من رنگ را به شكلي نو ياد بگيرم. پس از تحصيل براي نخستين و آخرين بار در زمينه طراحي پارچه كار كردم. محل كار من شركتي آلماني بود، جالبترين نكته اين دوران آن است كه كارم در آن شركت آنقدر خوب بود كه پس از مدتي از من تقدير كردند و به اندازه نصف حقوق به من پاداش دادند. سالهاي نخست دهه 50 بود و به خاطر دارم كه طرحهاي مرا روي ماشينهاي كاروان كشيده و آن ماشينها را در سراسر آلمان چرخاندند تا مردم هم اين طرحها را ببينند. بعد از آن دوران هيچوقت دوباره به سراغ كار در زمينه طراحي پارچه نرفتم و تنها از دهه 60 به تدريس آن در ايران پرداختم.»
«گلها» نيز در اين مجموعه روي ديوار است. مجموعهاي كه گنجي ميگويد حاصلِ عشقِ او به گل است و بالاخره پس از پنجرهها توجه او به رودخانه و آب جلب شده است و اين مجموعه نيز در آن ديده ميشود: «در اين دوره بيشتر با آب مركب كار كردم و بهتدريج رنگ آبي در نقاشيهايم بيشتر شد. پيش از كار روي اين مجموعه فكر ميكردم كه رودخانه با آنكه در روز بسيار جذاب است و دوست دارم به انعكاسهاي نور در آن خيره شده يا صداهاي آن را با گوش جان بشنوم؛ اما به هنگام غروب آفتاب هولناك ميشود و مملو از ناشناختهها و توهم است. به ناگهان رودخانه مهربان شكل عوض ميكند به حدي كه فكر نميكنم بتوانم شبي را تا صبح كنار رودخانه به سر برم. اين هول و هياهو را در تابلوهايي با شاخه درهمتنيده درخت بيد در كنار آب نشان دادم. رودخانه به خاطر ماهيت متفاوتش در شب و روز من را به سمت خود جلب كرد و اين تفاوت در ماهيت و اين تغييرها است كه انگار به ما ميگويد؛ هميشه اميدي هست و تابهحال هم بوده كه توانستهايم از پس سالها به اينجا برسيم.»
پري يوش گنجي متولد ١٣٢٤، در خانوادهاي مهاجر در تبريز متولد شد. پدرش استاد طراحي و چاپ پارچه بود. او اصول پايه نقاشي را در هنرستان هنرهاي زيباي دختران «بهزاد» آموخت؛ او براي ادامه آموزش به انگلستان سفر كرد و تحصيلات عالي را در رشته طراحي پارچه در دانشكده هنرهاي همر اسميت لندن ادامه داد. پرييوش گنجي در آلمان، در دانشكده هنرهاي زيباي پاريس و در ژاپن نقاشيهاي سوميه را نيز تجربه كرده است.نمايشگاه «يك دهه نقاشيهاي پرييوش گنجي» در گالري آريانا كه از ۸خرداد آغاز شده تا اول مرداد به نمايش درآمده است؛ گالري آريانا در الهيه، انتهاي خيابان مريم شرقي، ابتداي خيابان فرشته، پلاك ۹قرار دارد.